Ads 468x60px

سه‌شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۶

تغییر جهت به سمت مسوولیت اقتصادی دولت

برگرفته از وبلاگ فراتر از نيک و بد

در یک ماه اخیر، افزایش فراتر از طاقت مردم در بهای بعضی از کالاهای اساسی که دولت مجفور به دخالت شد بار دیگر پرسش از ساختار و مسوولیت دولت افغانستان در عرصه اقتصادی را به میان آورد. تاجران نفت و بنزین و گاز و دیگر اجناس اولیه که بهای آنها را تا بیش از یکصد درصد بالا بردند و دلیل آن را افزایش قیمت در سطح جهانی عنوان کردند. اما واقعیت، حکایت از لجام‌گسیختگی رفتار تاجران افغان، در بازار آزاد اقتصادی افغانستان و ضعف دولت در کنترول نورم‌های اقتصادی دارد.

علاوه بر نابسامانی‌های بجا مانده از دوره‌های پیشین، اکنون افغانستان آبستن بحران‌های اجتماعی و سیاسی و امنیتی جدیدی شده است، که تنها به خاطر درک نادرست و همانندسازی کورکورانه از آن چیزی است که "اقتصاد بازار آزاد" نامیده می‌شود.

افغانستان در قانون اساسی جدید، سیستم بازار آزاد را به عنوان سیاست کلان اقتصادی پذیرفته است. پذیرفتن این سیستم از یک سو برآمده از شرایط عینی اقتصادی افغانستان پس از جنگ بود و از سوی دیگر به عنوان الگویی از اقتصاد امریکایی بر دولت‌مردان افغان، خواسته یا ناخواسته زورآور گردید. اکنون پس از پنج و نیم سال، تنگناهای سیاست بازار آزاد و بحران‌های اجتماعی و حتی امنیتی که پیامد آن است، یکی یکی خود را نشان داده و ضرورت تجدید نظر اساسی را به میان آورده است.

اقتصاد بازار به معنای واگذاری تصدی‌های ‌اقتصادی دولتی به بخش خصوصی به خاطر کمی کفایت در مدیریت دولتی و پایین بودن بهره‌وری و زیان‌ده بودن قابل توجیه بود و هست. ادامه فعالیت بسیاری از کارخانه‌ها و بخش‌های اقتصادی دولتی که در رژیم‌های سوسیالیستی پیشین ایجاد گردیده بود دیگر توجیه اقتصادی ندارد و باید به بخش خصوصی واگذار گردد. اما پرسش اصلی در چگونگی ارزش‌گذاری و انتقال مالکیت است از یک سوی دیگر معضل اجتماعی بیکاری احتمالی که پیامد آن است نگرانی دیگری ایجاد کرده است. بسیاری از امکانات و تجهیزات تصدی‌های دولتی در یک کمپنی مدرن خصوصی قابل ادغام و استفاده نیست.

چگونه می‌توان ارزش اقتصادی تصدی‌های دولتی را که در واقع دارایی عامه مردم افغانستان است، سنجید و به بخش مناسب خصوصی واگذار کرد؟ هر بار که زمزمه واگذاری یک بخش مهم اقتصادی مانند شرکت هوایی آریانا به بخش خصوصی شنیده می‌شود، صحبت از دست‌ها و شبکه‌های مافیایی است؛ حتی تا سطح مقام‌های رده بالای دولتی که پس پرده، قصد غارت دارایی دولتی را در سر می‌پروراند و بیشتر از آفرینش یک فعالیت اقتصادی جدید، به غارت دارایی‌ها و ملکیت‌ها می‌اندیشند.

بخش‌های اقتصادی دولتی از تورم کارمند در رنج است. مثلا در حالی که دو تلوزیون خصوصی طلوع و لمر با حدود 160 کارمند و خدمه بیش از 70 درصد بینندگان را در افغانستان در اختیار دارد اما تلویزیون ملی با کمترین جاذبه نزد بینندگان که رسانه دولتی است بیش از 2500 کارمند را در کابل و شعبه‌های ولایتی‌اش در استخدام خود دارد. اگر تلوزیون ملی به بخش خصوصی واگذار گردد شاید فقط کمتر از 100 تن از انبوه کارمندان آن در یک مدیریت جدید توان کار داشته باشند. ولی اینکه سرنوشت دیگر کارمندان آن چه خواهد شد، نگرانی دیگری است که نمی‌توان به آسانی آن را گذاشت و گذشت.

نکته مهم دیگر که در پی‌ریزی یک بنیان اقتصادی برای هر کشوری مهم است پیوند ناگسستنی و وثیق الگوی اقتصادی با شرایط اجتماعی و سیاسی، یعنی همان اقتصاد سیاسی داخلی است که نباید هیچ گاه از نظر سیاست‌گذاران دور گذاشته شود. اگر یک الگوی اقتصادی باعث تورمی مهارناپذیر گردد و اگر به فساد دامن زند و اگر بخش خصوصی قابلیت رقابت سالم خود را از دست بدهد و بخش‌های کوچک اقتصادی در برابر سلطه کمپنی‌های بزرگ از بین برود و اگر بیکاری فزاینده گردد؛ همه اینها بحران‌های اجتماعی و سیاسی را در درون خود می‌پروراند که پیامد آن بی‌ثباتی سیاسی و تمایل افکار عامه به سمت نیروها و افراد افراطی است که البته گرچه در گفتار جاذبه زیاد دارند اما برنامه‌ عمل راهگشایی در چنته ندارند، اما فرصتی مغتنم برای به‌قدرت‌رسیدن می‌یابند. بسیاری از نابسامانی‌های سیاسی در کشورهای در حال توسعه نتیجه برنامه‌های اقتصادی‌یی بوده است که گرچه در بعضی از شاخص‌های توسعه کامیابی‌هایی داشته است اما در کل، این توسعه نامتوازن، جامعه را به سمت نارضایتی عمومی و شورش‌هایی هدایت کرده است، که همان دستاورد اندک را هم بی‌فایده جلوه داده است.

خصوصی‌سازی در بیشتر کشورهای در حال توسعه به دلایلی بسیار پیچیده، بیشترینه به فساد در دستگاه دولت دامن زده است و خارج از کنترول و ناموفق بوده است. خصوصی‌سازی‌ها به شبکه‌یی از مافیای اقتصادی در درون دولت فرصت داده که هر روز فربه‌تر شده و بیشتر توانسته دست به اموال عمومی دراز کند و چرخه اقتصادی فاسدی را در درون دولت بپروراند. ارزیابی‌ها نشان داده است که تصدی‌های دولتی خصوصی شده همچنان بازدهی اقتصادی قابل توجهی نداشته‌اند.

از طرف دیگر هر تعبیر و تعریفی که از خصوصی‌سازی و اقتصاد بازار گردد، نبایستی آن را به معنای رفع مسوولیت دولت در برابر اقشار اجتماعی دانست. هیچ قشر اجتماعی انتظار ندارد و نمی‌تواند بپذیرد که دولت در برابر نیازها و خواسته‌های آنها بی‌تفاوت بماند و به بهانه اقتصاد بازار، از مسوولیت در برابر آنها شانه خالی کند.

دولت در برابر اقشار آسیب پذیر مانند بازنشستگان، سالمندان و بیکاران مسوولیت دارد تا از زندگی ‌آنها به نحوی حمایت کند که به ورطه فقر و ناداری مطلق سقوط نکنند. دولت مسوولیت دارد تا میزان بیکاری را تا حد تحمل‌پذیری پایین نگاه دارد و از بیکاران و کسانی که شغل‌شان را از دست داد‌ه‌اند تا زمانی‌ که توان اتکا و ایستادن برپای خود را بدست نیاورده‌اند، حمایت مالی نماید و در یافتن شغل مناسب یا راه‌اندازی کار-و-بار مناسب یاری‌شان کند. دولت مسوولیت دارد تا خدمات صحی و درمانی اولیه را در حالی که با بهترین امکانات فراهم می‌گردد، با نازل‌ترین قیمت بخصوص برای اقشار کم‌درآمد جامعه فراهم سازد.

دولت چگونه می‌تواند به همه این انتظارات و مسوولیت‌‌ها پاسخی قابل قبول بدهد؟ هر بخش اقتصادی مانند بخش‌های اقتصادی دولتی، بازارهای مالی و پولی مانند بانک‌ها و کمپنی‌های کوچک و کمپنی‌های بزرگ هر کدام نیازهای خاص خود را دارند و انتظار دارند تا دولت با اتخاذ سیاست‌های مالی و پولی مناسب، بیمه و حمایت از تولید داخلی در برابر واردات اجناس خارجی و همچنین گسترش بازار‌های صادراتی در کشورهای منطقه و جهان یاری‌شان کند. اما چگونه؟ آیا دولت می‌تواند بگوید اقتصاد بازار آزاد را پذیرفته و بر اساس آن در برابر این بخش‌های اقتصادی پاسخگو نیست؟

هیچ ‌اقتصادی بدون مهیا بودن زیربناهای اقتصادی، در مسیر بالندگی و توسعه قرار نمی‌گیرد. در پنج و نیم سال گذشته به نسبت کمک‌های هنگفتی که به افغانستان شده است، به زیربناهای اقتصادی توجه‌ کمی شده و دلیل عمده آن، بی‌علاقگی دولت برای به دست گرفتن مستقیم پرو‌ژه‌های بزرگ اقتصادی است. در آن جاهایی هم که با پول‌های گزاف پروژه‌هایی به بهره‌برداری رسیده است، چنان کیفیت کار پایین بوده که در مدت بسیار کم باز به حالت ویرانی اول برگشته است. برای نمونه سرک‌سازی را می توان نام برد، که دولت آن را همچون "جهاد" کرده است. به جرات می‌توان گفت که با وجود مصرف هزینه‌های بسیار بالا، سرک‌های ساخته شده توسط کمپنی‌های خصوصی و کشورهای دونر، پایین‌ترین کیفیت را داشته است.

نتیجه دیگر بی‌تمایلی دولت در بدست گرفتن مدیریت اقتصادی، پایین آمدن توان ارزیابی و نظارت بر پروژه‌هاست. دولت افغانستان همان توان اندک ارزیابی را که در اداره سابق و سنتی خود داشت، نیز از دست داده است. هیچ کنترول موثری نه در حساب‌دهی مالی و مالیاتی و نه در ارزیابی فنی و تخنیکی بر پرو‌ژه‌های بزرگ اقتصادی و عملکرد کمپنی‌های داخلی و خارجی وجود ندارد. گرچه دولت افغانستان به صورت اسمی هنوز کلیدها و شاهرگ‌های اقتصادی را در اختیار دارد اما نسبت به استفاده موثر از آن بی‌اعتنا و کم‌توجه بوده است و اگر از نقش باندهای فاسد کننده اقتصادی بگذریم، آنچه امروز می‌گذرد فقط پیامد بی‌علاقگی دولت در مدیریت اقتصادی است.

اگر اثرات اقتصاد غیرقانونی تریاک را هم بر بی‌مسوولیتی‌های دولت بیافزایم؛ نابسامانی وضعیت جاری اقتصادی و تنگنا‌ها و تنگدستی فزاینده مردم و گسترش نارضایتی عمومی بیشتر قابل درک می‌گردد. آن روز دیر نخواهد آمد که انبوه مردم گرسنه و گرفتار در نیازهای اولیه زندگی، به نارضیان مسلح بپیوندند و یا به سرک‌ها سرازیر گردند و یا از روی ناچاری به شعارهای جریان‌های افراطی دل ببندند.

دولت از کارنامه‌های اقتصادی خود با ارایه ارقام کلی در مقایسه با وضعیت دوره طالبان دفاع می‌کند. مثلاً سخنگویان دولت تکرار می‌کنند که در مقایسه با دوره طالبان، اکنون بیش از 6 میلیون کودک به مدرسه‌ها می‌روند. یا درامد سرانه هر افغان از مرز 370 دالر گذشته است. تا کی این شیوه دفاع قناعت بخش خواهد بود؟ کسی در اصحاب دولت پاسخی ندارد. اگر ارزیابی‌های منصفانه بر پایه این منطق که از آنچه باید می‌شد و یا در برنامه بود که بشود یا وعده داده شده بود اما نشده است باشد؛ نه دولت افغانستان و نه جامعه جهانی پاسخ رضایت‌بخشی ندارد. مقایسه وضعیت فعلی با دوره طالبان شاید در شش ماه اول پس از سقوط طالبان درست و منطقی بود، اما حالا منطقی نیست و قانع‌کننده نمی‌تواند بود. چاره کار چیست و دولت و جامعه جهانی چه می‌تواند بکند؟ در واقع هیچ کس یک پاسخ روشن ندارد و نباید هم انتظار یک پاسخ ساده را داشته باشیم. تنها می‌توان بر تجدید نظر در راه غلطی که در آن روان هستیم تاکید کنیم.

پیشنهاد نویسنده این سطور ساده است: دولت باید همزمان با پیش‌برد یک اقتصاد مبتنی بر رقابت آزاد، مسوولیت‌های اقتصادی خود را در حمایت اجتماعی بپذیرد و کنترول شاهرگ‌ها و شاخص‌های اقتصادی را بیش از پیش جدی بگیرد و سامان‌ دهد تا جایی که بخش خصوصی و دولتی اقتصادی را در سطح برنامه‌های کلان رشد اقتصادی هدایت بتواند؛ در گفتگوهای اقتصادی با کشورهای منطقه و در سازمان‌های همکاری اقتصادی منطقه‌يي، نیازهای داخلی اقتصاد افغانستان را در اولویت قرار دهد؛ حتی اگر در جاهایی برخلاف نورم‌های اقتصاد بازار باشند. به هر حال هیچ‌کس نگفته است که همه شاخص‌های اقتصاد بازار مصون از خطا و مقدس‌اند.

جریان خصوصی‌سازی تصدی های دولتی باید از اساس و به طور کامل متوقف گردد. اکنون تصدی‌های اقتصادی دولت چندان زیاد نیست که بار بسیار کلان و تحمل‌ناپذیری بر دوش دولت باشد. به جای خصوصی‌سازی بی‌رویه و توام با فساد فزاینده، باید دولت بر مدرن سازی تصدی‌های اقتصادی دست‌داشته خود و بکارگیری مدیریت مدرن در آنها برای افزایش بازدهی اقتصادی تاکید داشته باشد تا از این راه هم دست طمع‌کاران قطع گردد و هم توان فنی و تخنیکی دولت افزایش یابد. دولت باید خود مسوولیت مدیریت ‍پروژه‌های کلان اقتصادی زیربنایی را در دست بگیرد و در ارزیابی پروژه‌هایی که بخش خصوصی پیش می‌برند دیگر بدون ملاحظات سیاسی داخلی و بین‌المللی تنها به نورم‌های بهره‌وری اقتصادی آنها توجه نماید. راه‌حل میانه دیگر ایجاد شرکت‌های مختلط سهامی با کمپنی‌های خارجی و داخلی است البته به نحویی که سهم در حدی باشد که توان دخالت و تصمیم‌گیری را برای دولت محفوظ بماند.

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶

پرسش ها و اندیشه های پراگنده در مورد "هویت"

برگرفته از وبلاگ مثل آب مثل آتش

برای یکی از صنف هایم، مقاله ای از جولیا کریستفا را در مورد مسایل هویت و مهاجرت می خواندم. او در این مقاله با اشاره به هویت خودش می گوید: من یک جهان میهنی هستم. این ادعای کریستفا مرا به فکر واداشت. در جهان امروز که هویت به یکی از بحث های خیلی پیچیده و تیوریک در میان اندیشمندان تبدیل شده آیا میتوان به این آسانی هویت خود را تعریف کرد و به یک هویت جهان وطنی رسید؟ ریشه های این طرز تفکر کریستفا چیست؟ اصلا من خودم هویت خود را چگونه تعریف می کنم؟ مسلمان؟ شرقی؟ افغان؟ من تا چه حد شرقیم وقتی بخش عمده تغذیه فکری مرا اندیشه های دانشمندان و متفکرین غربی به عهده دارد؟ منی که در یک کشور غربی درس می خوانم، از هنر و ادبیات غرب تغذیه میشوم و.. در کنار آن، ارزش های به شدت به اصطلاح "شرقی" برایم مهم است.. کیستم، شرقی یا غربی؟ اصولا آیا مشخصه های خیلی روشنی برای جدا کردن غرب و شرق برای بیشتر ما تعریف شده است؟ آیا ما "کاملا شرقی" ویا "کاملا غربی" زندگی می کنیم؟

در زیر مجموعه ای به نام شرق آنقدر فرهنگ های متفاوت و گاهی دور از هم جا داده شده اند، که تعریف شرقی بودن با مثلا ده مشخصه که در مورد همه شرقی ها صدق کند، برای خودم دشوار است... مسلمان بودن هم تقریبا به همان اندازه پیچیده و تعریف نا شده مانده است. اسلام امروز در قالب فرهنگ های متفاوت آنقدر شکل های متغیر به خود گرفته که شاید عده خیلی کمی از مسلمانان باشند که در جزئیات مسایل اسلامی هم نظر باشند و کاملا مانند هم فکر کنند، یا تعریف همسان از مسلمان بودن در دنیای معاصر داشته باشند. افغان؟ این را صادقانه بگویم که اصلا نمیدانم چیست.. با معذرت از کسانیکه این حرف به احساسات شان بر می خورد، باور کنید به احساسات خودم هم بر می خورد، ولی صادقانه با وجود علاقه پرشورم به میهنم و تعهدم به افغانستان، نمیدانم افغانیت یا افغان بودن را چگونه تعریف کنم. افغان بودنم را فقط اینگونه تعریف می کنم که: چون پاکستانی نیستم، عرب نیستم، ایرانی نیستم، بنا بر این نتیجه گیری می کنم که افغانم و باید بر افغان بودن خود پافشاری کنم..

شاید این سر درگمی در هویت از ضعف من باشد ولی گاهی حس می کنم که خیلی ها در اطرافم با این چالش روبرو هستند.. خیلی ها نمیدانند که در این جهانی که از یک طرف به سوی دهکده شدن می رود و از سویی، هویت های بومی در آن روز بروز مهم تر میشود چگونه هویت خود را تعریف کنند؟

نخستین باری که من با پرسش هویت واقعا درگیر شدم در امریکا بود . در اینجا من برای اینکه این هویت را مشخص کنم سرگردان شدم. شاید برای اینکه در افغانستان اصولا نیازی برای تعریف هویتم نداشتم. همه کسانیکه در اطرافم بودند، "افغان" بودند، زبان، دین و آداب و رسومشان برایم آشنا بود.

در سردرگمی روزهای اول "شرقی" بودن، "مسلمان" بودن، "افغان" بودن را اجزای مهم هویت خود میدانستم. اما به مرور زمان، این تعریف ها پریشانی مرا بیشتر کرد. من آموزشم را، طرز زندگی و تفکرم را آنقدر مدیون غرب میدانم که وامدار شرق. من با استفاده از همه وسایل ساخته شده در غرب، خواندن کتاب های نوشته شده در غرب و بوسیله غربی ها و اندیشیدن در یک چهارچوب کاملا غربی که در آن "هویت" خیلی مهم است، تلاش می کردم هویتم را "شرقی" تعریف کنم و این به مرور زمان تناقض آفرین شد. دیدن شرقی هایی که کاملا از من و تعریفم از شرقی بودن فاصله داشتند و به نظرم به اندازه غربی ها "بیگانه" به نظر می رسیدند، مرا دوباره به گوشه تنهایی و تامل دوباره در مورد هویتم سوق داد. آموختن این نکته که مسلمانی من امری بیشتر تقلیدی بوده و من در واقع باید دوباره برای خودم اسلام را کشف کنم، مرا یکبار دیگر در نقطه صفر قرار داد. افغانیت من هم بیشتر با رسوم و رواج ها و آدابی که در خانواده و اجتماع آموخته ام تعریف می شود. آداب و رسوم ما بیشترشان ویژه افغانستان نیست و جنبه اسلامی دارد. آنهایی هم که می ماند: غذایی که در خانه ما پخته می شود، طعم آسیای میانه ای دارد، لباس های که ما می پوشیم یا غربی یا از پاکستان، یا نیمی از افغانستان و نیمی از گوشه ای دیگر جهان است، زبان فارسی که با حداقل دو کشور دیگر مشترک است و از لغات عربی، اصطلاحات ترکی و حالا کلمات انگلیسی فراوان استفاده می کند ...

در چنین شرایطی، چگونه می توان به یک هویت بومی پناه برد و خود را با آن تعریف کرد؟ آیا این کار در دنیای جهانی شده ممکن و عاقلانه است؟

تجربه شخصی من و خیلی از کسان دیگری که می شناسم، به من آموختانده که پاسخ این پرسش یک "نه" محکم و قاطع است. هر چند این پاسخ برای ما خیلی دل آزار و نا امید کننده باشد.. خیلی ها از ما شاید به شیوه دیگری تجربه کرده باشیم و بیاندیشیم که داشتن یک هویت جهان وطنی، ممکن است به فرهنگ های بومی ما لطمه بزند. اعتقاد من این است که جهانی شدن هویت به هیچ وجه نمیتواند به ارزش های ماندنی فرهنگ های بومی و به زیبایی آنها صدمه بزند، بلکه در یک جهان انسانی، به هر فرهنگ و شیوه زندگی احترام گذاشته خواهد شد. شما اگر خواستید میتوانید به شیوه مادران تان آشپزی کنید و یا لباس بپوشید، به زبان محلی خود صحبت کنید، بنویسید و زبان محلی خود را اگر می توانید در سطح جهان بشناسانید.. همه اینها تلاش هایی برای گسترده تر ساختن یک هویت انسانی فراگیر خواهد بود. اما اگر می خواهید سالها بدنبال یک هویت گمشده بگردید، توصیه من این خواهد بود که یکبار به خود، محیط اطراف خود، وسایلی که استفاده می کنید، شیوه زندگی و اندیشه هایتان نگاه کنید، بعد از خیرگی تان از تنوع خرده فرهنگ های فشرده شده در چهار چوب یک زندگی، درخشش یک فرهنگ مشترک انسانی را خواهید دید که هویتی همیشه متغیر، پویا، خلاق و فراگیر را در شما شکل داده است. هویتی که میراث مشترک همه انسان های روی زمین از گذشتگان شان است و در جهانی که به همان اندازه که مدیون نیوتون غربی است، از مولانا و فارابی شرقی نیز آموخته است. دنیا و مدنیت معاصر با همه خوبی ها و زشتی هایش، محصول مشترک انسان هایی است که قبلا در آن زندگی می کردند و امروز در آن زندگی می کنند، و این انسانها زن یا مرد، سیاه، سفید، زرد یا سرخ پوست، یهود، مسلمان، هندو یا مسیحی یا لا مذهب، در ساختن این دنیا، تمدن و فرهنگ آن و به میراث گذاشتن یک هویت انسانی مشترک نقش داشته اند. مرز میان فرهنگ ها با وجود تنوع حیرت آفرین شان، مانع در هم آمیختن شان نمی شود و به عقیده من درطول تاریخ بارها در هم آمیختگی تمدن ها، دنیایی جدید و بهتر را خلق کرده است.

اما به دلایل مختلف عاطفی و سیاسی و به دلیل ساده اینکه انسان دوست دارد ویژه باشد و خودش را از دیگران جدا کند، من هم مثل خیلی ها شاید هنوز دنبال یک هویت تعریف شده بومی، سرگردان باشم.. اما یک چیز را می دانم که حد اقل بعد از این تلاش خواهم کرد روزنه ها را برای رسیدن به یک هویت جهان وطنی در اندیشه خودم باز کنم.

..................

این نوشته فقط یادداشت برداری از افکار پراگنده خودم است که انگیزه آن یک مقاله بود. هویت همانطوریکه در آغاز هم گفتم، مسئله پیچیده ای است و نوشتن در مورد آن نیاز به مطالعات عمیق دارد، که من بعد از این تصمیم دارم در مجال مناسب به این مطالعات بپردازم... بنا براین، این نوشته آخرین و قطعی ترین نظر من در این مورد نیست و ممکن است پر از اشتباهات باشد، این نوشته را یکی از همان فضولی های همیشگی من در مسایل پیچیده شمار کنید .. خواهشم این است که با وجود آن، اشتباهاتم را تذکر بدهید و بعد ببخشید، اما به هیچ صورت نادیده نگیرید.. این وبلاگ برای من فرصتی ایجاد کرده که از هر یک از شما عزیزان بیاموزم..

یک یادداشت کوچک دیگر اين كه یکی از هراس های بزرگ من در نوشتن همیشه این بود که شاید ناخود آگاه دیگران را تکرار کنم و اندیشه های دیگران را فقط در قالب کلمات جدید ارائه کنم.. و چه بسا که این بارها رخ داده باشد.. اما جالا حس می کنم که شاید بازگویی ناخود آگاه بعضی از مسایل خود نشانه این باشد که من به فکر کردن در مورد آن موضوعات آغاز کرده ام.. و این خود برای من نشانه مبارکی است.. نشانه اینکه شاید روزی بتوانم دامنه های این تفکر را گسترده تر کنم و روزنه های تازه ای را بگشایم.. اما هنوز این فقط یک امید دور از دست است..
شهرزاد

چهارشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۶

دايكندي در يك نگاه

برگرفته از وبلاگ نرگس

دایکندی: طبیعت دست نخورده

1. نگاهي كلي :

دايكندي يك ولايت نو تاسيس در مرکز افغانستان است و به هشت ناحيه جغرافيايي به نام ولسوالي تقسيم شده است . مركز آن شهر نيلي است.
دايكندي ولايتي است دور افتاده، محروم ، بدون وسايل رفاهي و بدون همه چيز. حتي مراكز ادارات ولايتي آن تعمير ندارند. نيلي مركز ولايت شامل يك بازار كوچك و چند قريه بزرگ است. چند ساختمان در حال ساخت وساز هنوز نتوانسته است شكل و شمايل يك شهر را به نيلي بدهد.

در اولين نگاه، قلعه هاي متعدد در نيلي در ذهن آدم حوادث صد سال قبل را تداعي مي كند. در گذشته مردم مناطق مرکزی افغانستان از این نوع قلعه های برای دفاع از خود شان استفاده می کردند. از سوی دیگر این قلعه ها نمایانگر قدرت و امتیاز سیاسی و اقتصادی میران منطقه به شمار می رفت.
این قلعه ها با برج و بارو های بلند با تیرانداز های متعدد در برج ها و دیوار های خود سنگر مستحکمی پنداشته می شد.
دایکندی در مجموع یک منطقه خشک و کوهستانی است. باغ های بادام در میان برخی دره ها مانند تک خال زیبا چشم را می نوازد.
اقتصاد مردم بشتر بر باغداری و دام داری استوار است. کشاورزی سنتی به هیچ صورت کفایت نیازمندی های مردم را نمی کند. مردم هر ساله مجبور می شوند که مواد غذایی را از خارج منطقه وارد کنند.

* واحد هاي اداري

دايكندي در مركز افغانستان ، يك ولايت نو تاسيس و دومين ولايت هزاره نشين است. اين ولايت در سال 1384 توسط حامد كرزي رييس جمهور منظور گرديد و يك مرد حقوق دان، روزنامه نگار و دانشمند، آقاي سرور دانش ، به عنوان والي این ولایت منصوب شد.
دايكندي اكنون شامل هشت ولسوالي است. ولسوالي هاي اشترلي ، سنگ تخت، خدير و نيلي ، مركز ولايت، در واقع همان ولسوالي بزرگ دايكندي سابق اند. ولسوالي هاي شهرستان و ميرامور ، ولسوالي شهرستان سابق اند. گيزاب و كجران هم به ولايت دايكندي پيوسته اند. ولسوالي كيتي قسمتي از ولسوالي كجران سابق است . همه اين مناطق، پيش از اين ، جزو ولايت ارزگان بودند.

دايكندي و شهرستان سابق از بزگترين ولسوالي هاي افغانستان بودند . اما از هرگونه خدمات رفاهي ، اقتصادي و اجتماعي محروم بودند. در چند سال اخير از سوي رهبران هزاره بر دولت كابل همواره فشار وارد مي شد تا بر واحد هاي اداري هزاره جات تجديد نظر صورت گيرد . آنها تقسيمات واحد هاي اداري 1343 را غير عادلانه مي دانستند. مطابق اين تقسيمات ، هزاره جات به صورت ولسوالي هاي بزرگ ، به ولايت هاي همجوار ، كه مراكز آن ها در مناطق پشتون نشين و تاجك نشين قرار داشتند، تقسيم شد. در واقع هزاره ها در اين ولايت ها ، به استثناي باميان ، به اقليت محروم و دور از مركز تبديل شدند. به همين دليل هزاره ها مي خواستند داراي چند ولايت شوند كه مركز آن ها در بين خود شان باشد. تاسيس ولايت دايكندي تا حدي هزارها را راضي كرد. از سوي ديگر كرزي هم در انتخابات رياست جمهوري 1383 از آن به نفع خودش استفاده كرد.

در ادارات ولایت دایکندی اکثراً افراد غیر متخصص و کم سواد مصروف کار اند. آن ها اکثراً در زمنیه های کاری شان آموزش های لازم را ندیده اند. طوری که یک مامور معارف به من گفت کمتر از یک درصد معلمان ولایت دایکندی دارای مدرک فراغت از مکتب هستند. بقیه همه بی مدرک و اجیر اند. این موضوعی است که بر روند کند توسعه و بازسازی به شدت تاثیر می گذارد.

*
نفوس، نژادي و مذهب
تا هنوز سرشماری دقیق در افغانستان به عمل نیامده است . بنابر این آمار نفوس دایکندی هم معلوم نیست. تخمین زده می شود که نفوس این ولایت بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر باشد.
در دايكندي هزاره ها داراي اكثريت قاطع اند. ولسوالي هاي اشترلي ، سنگ تخت ، خدير، شهرستان، ميرامور،كيتي و نيلي داراي نفوس صد در صد هزاره اند. در ولسوالي هاي كجران و گيزاب اقليت پشتون حضور دارند.
این اقوام باهم به خوبی و آرامی زندگی می کنند. روابط بسیار و همسایگی بی دغدغه اقوام گوناگون بار دیگر ثابت می کند که تنش های سیاسی و اختلافات را همواره سیاست مداران به وجود می آورند و نه مردم.
در دايكندي مثل اكثر جاهاي افغانستان ، هزاره هاي پيرو مذهب شيعه جعفري هستند و پشتون ها از مذهب حنفي پيروي مي كنند
.

مذهب در زندگي مردم دايكندي نقش برجسته يي دارد. اعتقاد مردم به اصول دين و شعاير مذهبي هميشه ثابت و محكم است. در هر جا و هر زماني مي توانيد آثار مذهب را مشاهده كنيد. مساجد و حسينيه ها در هر روستايي مركز تجمع مردم هستند. پنج وقت نماز مردم در هر شب و روز بر پا مي گردد. مردم در هر لحظه و در هر جايي يادي از خدا ، پيشوايان دين و مذهب و اساسات دين و مذهب مي كنند. اين ها عناصري هستند كه در زندگي مردم ريشه هاي عميق و خشك نشدني دوانيده اند.

2. وضعيت جغرافيايي:

دايكندي در غرب هزاره جات موقعيت دارد و با ولايت هاي باميان در شمال شرق، ميدان و غزني در شرق و جنوب شرق، با ارزگان در جنوب ، با هيلمند در حنوب غرب و غور در شمال سرحد مشترك دارد.

روستاهای دايكندي كوهستاني و اكثراً دشوار گذر مي باشند. دره هاي تنگ با رود هاي كم آب، سنگ ها و صخره هاي فراواني را در آغوش گرفته اند. بسياري از دره هاي دايكندي از شمال به جنوب و جنوب غرب امتداد يافته اند و آب هاي آن ها هم به رودخانه هيلمند مي ريزند.

3. تاريخ دايكندي

دايكندي در گذشته ها
دايكندي در گذشته يك واحد اداري به نام ولسوالي دايكندي تحت اداره ولايت ارزگان بود- مطابق تقسيمات اداري سال 1343. پيش از آن دايكندي جزو حكومت كلان دايزنگي بود كه مرکز آن ابتدا در شكار آباد شهرستان بود و سپس به خوردك تخته و پنجاب انتقال كرد. از زمان عبدالرحمان خان به بعد چنين بوده است. اما پيش از آن تقسيمات اداري خاصي وجود نداشت. پيش از جنگ هاي عبدالرحمان با هزاره ها – كه ارزگان حيثيت پايتخت غير رسمي هزاره جات را داشت- دايكندي به آن ملحق بود. قلعه هاي باشكوه نيلي ، گيزاب و كجران ميراث معماري آن دوره هستند. ميران و فيودالان هزاره از آن ها به عنوان سنگر و مركز قدرت شان استفاده مي كردند. برج و بارو هاي بلند ، دروازه هاي مستحكم و ساختمان ويژه قلعه هاي قديمي بيان تاريخ چند صد ساله دايكندي و ارزگان هستند.

در گذشته هاي دور دايكندي يكي از داي هاي هزاره جات بود. يعني يكي از ستون هاي اصلي قدرت و عظمت تاريخي هزاره ها به شمار مي آمد. از عصر تيموري به بعد دايكندي در نظام فيودالي هزاره جات اهميت خاصي داشته است. برخي از سران هزاره قسمت هاي عمده هزاره جات جنوب غربي را از اين جا اداره مي كرده اند.

در زمان غزنوي ها و غوري ها نامي از دايكندي به صورت منطقه يي واحد نيامده است. اما در برخي از مناطق آثار برجسته يي وجود دارند كه بيانگر قدمت تاريخي دايكندي مي باشد. شار مرغك در منطقه بغل كندو يك نمونه برجسته از تاريخ كهن دايكندي است. اين منطقه شهركي بوده است با يك دروازه اصلي ورودي كه قسمتي از راهرو آن سرپوشيده بوده است. ديوار هاي اين شهرك تا هنوز به كلي ويران نشده است. تاريخ دقيق ايجاد و ويراني آن روشن نيست.

· دايكندي در زمان جنگ

دايكندي آغاز گر جهاد در هزاره جات بوده است. در سال 1358 مردم دايكندي ادارهء مركز و همه ساحات ولسوالي دايكندي را به دست گرفتند و پس از آن ها با همكاري مردم محل ولسوالي هاي دايكندي، شهرستان، لعل ، پنجاب و بسياري مناطق ديگر را از اداره دولت دموکراتیک خلق خارج كردند. در چند سال نخست جهاد اوضاع دايكندي خوب بود . مردم گمان می کردند که از شر ماموران دولت نجات يافته اند و احساس راحتي می کردند؛ اما جنگ هاي داخلي خيلي زود سراسر دايكندي را فراگرفت. ده سال جنگ بين گروه هاي جهادي ادامه يافت و خون ريزي ، قساوت ، چپاول، مصادره دارايي هاي مردم و نا امني مردم آن جا را بيچاره و درمانده ساخت. بيشترين تعداد آوارگان مناطق مركزي در خارج از كشور را آوارگان دايكندي تشكيل مي دهند. در آن زمان در دايكندي مسافرت ، مانند مناطق ديگر هزاره جات دشوار بود؛ بدون نامه مجاهدين – كه آن را ' خط را هداري ' مي خواندند و مانند گذرنامه از آن استفاده مي شد- مسافرت از يك منطقه به منطقه ديگر درد سر آفرين بود و جرم پندشته مي شد.

در سال 1368 فرماندهان عمده مجاهدين دايكندي ، مانند صادقي نيلي ، ناطقي شفايي و غيره در تاسيس حزب وحدت اسلامي ، به رهبري عبدالعلي مزاري، در باميان اشتراك كردند. پس از ادغام گروه هاي قبلي امنيت نسبي در دايكندي برقرار گرديد. با وجود رفع بسياري از اختلافات ، هنوز به آن هايي که از منطقه تبعيد شده بودند اجازه داده نشد كه به خانه هاي شان برگردند.

در سال هاي 1373-1377 ، پس از بروز اختلاف و شگاف ميان رهبران حزب وحدت اسلامي، فرماندهان قدرت مند محلي هركدام حكومتي براي خود داشتند؛ از مردم ماليه ميگرفتند؛ دعاوي را فيصله مي كردند؛ هركه را مي خواستند، نابود مي كردند؛ هر كه را مي خواستند، قدرت دادند. اكثراً آن ها باهم درگير مي شدند.
در سال 1377 دايكندي به دست طالبان سقوط كرد. آن ها هم فرماندهان سابق را كما في السابق برسر قدرت نگهداشتند. در سال 1380 كه دولت آقاي كرزي در كابل قدرت را به دست گرفت ، فرماندهان جهادي براي بقاي خويش دست به رسميت بخشيدن نيروهاي مسلح شان در قالب دولت كابل زدند. اما برنامه خلع سلاح گروه هاي مسلح به همكاري سازمان ملل متحد و قواي خارجي، نيرو هاي آن ها را ظاهراً خلع سلاح كرد و به حضور سازمان يافتهء آن ها در ميان مردم پايان داد.
دايكندي در حال حاضر

دايكندي در سال 1383 رسما توسط رييس جمهور كرزي گسايش يافت و به عنوان يك ولايت مستقل در كنار ساير ولايات كشور قرار گرفت. در تشكيل ساحه جغرافيايي آن ولسوالي هاي شهرستان، دايكندي، گيزاب ، كجران و برخي از مناطق ديگر ارزگان سابق شامل شدند. مركز آن در منطقه نيلي قرار گرفت و هشت ولسوالي به آن منضم گرديدند: ميرامور، شهرستان، اشترلي، خدير، سنگ تخت، كجران، گيزاب و كيتي.

مردم از گشايش ولايت جديد استقيال گرمي كردند. آقاي كرزي ، رييس جمهور ، در ميان مردم ، در نيلي سخنراني كرد و به مردم وعده توسعه و عمران را داد . از حكومت مردم و امنيت سخن گفت. براي بسياري ها هويدا بود كه او از گشايش آن در انتخابات استفاده مي كند. ولي برخي از رهبران احزاب سیاسی تاسيس ولايت دايكندي را به خود نسبت دادند. به هر حال تاسيس ولايت دايكندي را نه تنها مردم دايكندي بلكه تمام هزاره ها نشانه يي از خروج از انزوا و آغاز حسن نيت دولت كرزي دانستند.

اما دايكندي چگونه از زير آوار ويرانه ها و مصيبت ها سر برآورد؟ دايكندي تنها مستحق تشكيل ولايت شد و مانند آب سردي براي يك مسافر سرگردان در بيابان بود. ولی بسیار زود كشمكش ها ميان گروه هاي سابق برسر تصاحب پست های اداري آن ولایت آغاز شد و دولت هم نتوانست خود را اين رقابت ها كنار كشد . بازسازي و توسعه هم خيلي زود تحت الشعاع بازي هاي سياسي قرار گرفت. كرسي ولايت به جناح آقاي خليلي داده شد ، فرماندهي پوليس به جناح آقاي اكبري و آقاي كاظمي تعلق گرفت. كرسي هاي اداري ديگر و ولسوالي ها هم به همين ترتيب تقسيم شدند. يك تعداد كمي هم خارج از اين جناح بندي ها شامل اداره ولايت دايكندي شدند.

4. وضعيت اجتماعي و سياسي

در دايكندي حضور احزاب سياسي خيلي پر رنگ است - از هر جهت. حساسيت هاي سياسي هم به همين پيمانه. در اولين نگاه هر تازه واردي متوجه جهت گيري هاي سياسي مي شود. ساليان پيهم در اين جا جنگ هاي گروهي جريان داشته است. تنش هاي طبقاتي و فكري در اين ولایت بيش از هر جاي ديگر هزاره جات داغ تر بوده است. حتي در اين اواخر حساسيت هاي سمتي هم بر همهء اين تنش ها افزوده شده است. شهرستاني ها با تعداد قابل توجه تحصيل كرده هاي شان شمار چشم گيري از كرسي هاي اداري را از آن خود كرده اند و نيلي گي ها و ديگران به تناسب نفوس شان نتوانسته اند در برابر آن ها رقابت كنند . بنابر اين ، اين مساله بهانه خوبي براي عده يي است كه از آن به نفع خود استفاده كرده و آن را تشديد بخشند.

مسایل و احزاب سياسي

در دايكندي تقريباً همهء احزاب شيعي نفوذ و حضور دارند. گروه هاي جهادي شوراي اتفاق اسلامی( در آْغاز جهاد)، سازمان نصر، سپاه پاسداران جهاد اسلامي و حركت اسلامي، احزاب عمده يي بودند كه در زمان جهاد بر سراسر دايكندي تسلط داشتند. آن ها كمتر باهم آشتي داشتند. تقريباً مي توان گفت آن ها از سال 1359 تا 1368 باهم پيوسته در حال جنگ بودند. پس از آن هم ، به ويژه در سال ها 1370 ، در گيري هاي پراگنده ، حاكميت گروه هاي مسلح و تنش هاي گوناگون آرامش را از مردم منطقه گرفته بود.

ر زمان طالبان اگرچه امنيت نسبي برقرار بود ولي كابوس وحشتناك طالبان هرگونه امنيت رواني را از مردم گرفته بود. طالبان هم فرماندهان سابق را برسر قدرت نگهداشتند. در واقع توسط آن ها اعمال نفوذ و قدرت كردند.
از سال 1380 ، پس از حاكميت دولت آقاي كرزي ، جناح بندي ها و انقطاب از سر گرفته شد. حتي برتعداد احزاب افزوده شد. گروه هاي جديد زير عنوان هاي دموكرات و ميانه رو در ميان مردم نفوذ يافتند. به اين صورت در دايكندي دو قطب گروه هاي جهادي و غير جهادي به ميان آمد؛ اما تا اكنون بر همگان روشن بوده كه موازنه به هيچ صورت ميان اين دو قطب وجود نداشته است.

احزاب فعلي در دايكندي عبارت است از : حزب وحدت اسلامي ، به رهبري آقاي خليلي، حزب وحدت اسلامي مردم افغانستان ، به رهبري آقاي محقق، حزب وحدت اسلامي ملي ، به رهبري آقاي اكبري، حزب اقتدار ملي، به رهبري آقاي كاظمي، حزب حركت اسلامي مردم، به رهبري آقاي انوري، حزب كار و توسعه به رهبري آقاي اميد. برخي از اين گروه ها در منطقه دفتر دارند و برخي بدون اين كه دفتر داشته باشند با طرفداران شان ارتباط دارند.
بيشترين فعاليت های سياسي اين گروه ها در انتخابات رياست جمهوري و به ويژه در انتخابات شوراي ملي و شوراي ولايتي ديده شد. آن ها بيشترين راي را هم از آن خود كردند.
به همين ترتيب حضور گروه هاي ياد شده در ادارات ولايتي هم گسترده است. شايد بتوان گفت 90 در صد كرسي ها به همین گروه هاي سياسي اختصاص يافته است. اگرچه بسياري از كارمندان ولايت ظاهراً وابسته گي حزبي و سياسي شان را انكار مي كنند.

روابط و تركيب اجتماعی
روابط اجتماعي در سه دههء گذشته در دايكندي بيش از هر زمان ديگر پيچيده تر شده است. در اين جا قبيله هاي زيادي وجود دارند نام هاي قبيله هاي موجود در دايكندي از حوصله اين نوشته بيرون است. افزون بر تعدد قبيله ها در اين جا تركيبات ديگري هم وجود دارد كه مبناي محكمي ندارند. در دايكندي چند قوم سكونت دارد؛ اما اكثريت آن ها هزاره هستند. در گيزاب و كجران قسمتي ازجمعيت را پشتون ها تشكيل داده اند. روابط هزاره ها با همسايه هاي پشتون شان خوب است. اگرچه در اين دو سه دههء اخير گرايش هاي سياسي بر روابط همسايگي آن ها سايه افگنده است.
مرز بندي هاي قبيله يي در كل در دايكندي چندان محسوس نيست. اما تنش هاي سياسي در زمان جنگ به صورت سازمان يافته يي به اختلافات طبقاتي و قبيله يي دامن زد. مهاجرت هاي اجباري و انتقام گيري هاي فجيع در بر خي از موارد قابل ياد آوري است. در اين چند سال اخير اين تنش ها شيوه هاي گوناگون به خود گرفت و موضوع آن حتي به كابل هم كشانده شد.

در زمان جنگ های داخلی کشتار های زیاد در منطقه رخ داد و دارایی های عده یی مصادره گردیدند. در عین زمان مهاجرت های اجباری هم به وقوع پیوست. اکنون این موضوعات از مسایل عمده و پیچیده یی است که در ادارات عدلی ، قضایی و حقوقی دایکندی در حال بررسی اند. ولی بسیاری ها پرونده های مربوط به این مسایل را منابع پر درآمد فساد اداری در آن ولایت می پندارند.آزادي هاي اجتماعي در ولسوالي هاي شرقي و شمالي دايكندي نسبت به مناطق جنوب غربي و حتي از مناطق همجوار مانند لعل، پنجاب ، ورس و بهسود بيشتر است. دختر ها يه راحتي مي توانند به مكتب بروند و زنان در خيلي از كار ها دوشادوش مردان سهم مي گيرند. حتي دختران شهرستاني اكنون در دانشگاه هاي كابل و دانشگاه هاي مشابه مي توانند بدون مانعي آموزش ببينند. در سراسر دايكندي مكتب هاي دختران و پسرانه فعال اند. در موارد متعدد آن جا كه دولت نتواننسته مكتب ايجاد كند خود مردم تصميم به تاسيس مكتب هايي گرفته اند كه در آن ها دختران و پسران باهم درس مي خوانند.

امنيت
در مجموع، به استثنای ولسوالی گیزاب، ولایت دایکندی دارای امنیت خوب است. در گیزاب طالبان مسلط اند و از خود تشکیلات دارند: ولسوال، فرمانده پولیس ، قاضی و همان قانون طالبی. گفته می شود که آن ها در آن جا اردو گاهای آموزش تروریست ها را برپا کرده اند. ولی تا هنوز، غیر از این که بر خود گیزاب حکومت می کنند، مشکلی از ناحیه آن ها در ولایت دایکندی به صورت جدی به وجود نیامده است. مردم دایکندی می گویند دلیل آن این است که در گیزاب طالبان محلی اند و آن ها نمی خواهند یا نمی توانند با همسایگان شان روابط بدی داشته باشند و به تروریست های خارجی هم اجازه اجرای عملیات های تروریستی را از منطقه شان نمی دهند.
برنامه خلع سلاح گروه های مسلح غیر مسول، دایاگ، تا هنوز در آن جا به صورت درست و کامل تطبیق نشده است. گفته می شود افراد فرماندهان سابق هنوز هم مسلح هستند. حتی برخی از آن ها متهم به ارتباط داشتن با طالبان هستند.

5. وضعيت اقتصادي

زراعت
خشکسالی در هفت سال گذشته زراعت دایکندی را تقریباًً به نصف تقلیل داده است. در دایکندی منابع آب خیلی محدود اند. از رودخانه ها کمتر استفاده صورت می گیرد. به ویژه درنیلی و شهرستان کاریز و چشمه سار ها منابع مهم آبیاری شمرده می شوند. در خشک سالی های چند سال گذشته گذشته آب آن ها به میزان بسیار زیادی کم گردید.
معمولاً در دایکندی گندم، جواری و جو کشت می شوند. از میوه جات ، بادام یک قلم عمده را تشکیل می دهد. در بسیاری جاها آن ولایت بادام حاصل خوبی می دهد. کشاورزان دایکندی بادام شان را به شهر های عمده کشور مانند کابل و غزنی انتقال داده می فروشند. بادام دایکندی از کیفیت خوبی برخوردار است ؛ به همین دلیل بازار خوبی هم دارد. میوه های دیگر مانند توت، زرد آلو، چهارمغز، سیب وغیره هم در باغ های دایکندی دیده می شوند.

در اکثر مناطق دایکندی کشت للمی کمتر به چشم می خورد. مردم بیشتر روی قطعات کوچک آبی کشت می کنند. چند درخت میوه هم در آن می نشانند. پرورش درختان غیر مثمر در اشترلی، خدیر و سنگ تخت بیشتر معمول است.
در کل زراعت دایکندی نیازمندی های مردم را کفایت نمی کند. کشاورزی در آن جا ضرورت به توسعه و توجه دارد. کانال های آبیاری ساخته شوند تا از آب های رود خانه ها استفاده بهینه صورت گیرد و همچنین تعویض تخم های کهنه و بی حاصل موجود با تخم های اصلاح شده برای بهبود حاصلات زراعتی کمک می کند. تقویت باغداری ، به ویژه باغ های بادام، به اقتصاد مردم دایکندی کمک قابل توجه می کند.
تجارت
تجارت در دایکندی به مفهوم امروزی وجود ندارد. دکان های نیلی مانند اکثر مناطق هزاره جات به غرفه های بقالی می مانند. دکاندران بازار های دایکندی اموال مورد ضرورت مردم را از شهر های کابل و غزنی توسط موتر های کاماز روسی وارد می کنند. اکثریت عمده کالا های موجود در بازار های آن جا کالا های چینی، پاکستانی و ایرانی هستند.
دکانداران از داخل منطقه صرف چند قلم محدود مانند بادام، چهار مغز و غیره را به شهر ها صادر می کنند. ولی در عوض کالا های مصرفی بیشتر را وارد می کنند. چون مصرف کنند گان در آمدی ندارند ؛ چیزی را تولید نمی توانند و همواره اقتصاد ناچیز شان وابسته به کالا های بی کیفیت خارجی است.

بازسازي، توسعه و چالش ها
چنان که گفته شد ، در ادارات ولایتی دایکندی افراد کارشناس و متخصص کمتر استخدام شده اند، بنابر آن، به همان پیمانه محدود ظرفیت، توقع توسعه و بازسازی هم در مناطق دایکندی بسیار کم است. این خود یکی از چالش های عمده بر سر راه توسعه است.

از سوی دیگر دولت هم توجه لازم را ندارد. چند سازمان داخلی و خارجی که در نیلی و چند ولسوالی دایکندی کار می کنند هم کار های محسوسی انجام نداده اند. دوری و خرابی راه های دایکندی هم دیلیل دیگری برای پیشرفت کند آن ولایت است.

در کل، شاخص های عمده توسعه بازسازی در روستاها ، آموزش و پرورش، آب آشامیدنی صحی، جاده ها، کشاورزی خوب، دست رسی به مراکز درمانی، رشد اقتصادی و غیره اند که در دایکندی نمی توان یافت.

* جاده ها
در دایکندی جاده ها بیشتر در زمان جنگ توسط مردم از مرکز ولسوالی ها و بازار ها به سوی روستا هاکشیده شده اند. در سال های اخیر موسسه های داخلی و خارجی در این زمینه کار کرده اند.
در این ولایت راه درستی وجود ندارد. عموماً راه ها خامه اند. حتی یک متر جاده اسفلت شده هم در این ولایت به چشم دیده نمی شود! اما زحمت های بی پایان مردم اکثریت روستا ها را باهم وصل نموده است. در دایکندی اگرچه رود های زیادی وجود ندارد با آن هم در اکثر جاده ها نیاز به ساختن پل وجود دارد. اما در آن ولایت پل و پلچک زیادی دیده نمی شود.

خسته کننده ترین جاده ها در کشور شاید در دایکندی باشد. موتر شما هر لحظه مجبور می شود از سرعتش بکاهد تا از فراز سنگی یا جری ، جویی و یا رودی بگذرد . بسیاری جا ها پستی و بلندی بیش از حد یک تایر شما را در هوا نگه می دارد! و آن گاه با سه تایر که نمی شود راه رفت! گاه موتر شما به قعر دره می رود و زمانی هم برفراز کوه های بلندی بالا می شود . شاید گاهی حتی ساعات متوالی را در پیمایش کوتل ها سپری کنید.

* ارتباطات
اگر در دایکندی از یک فرد عادی بپرسید: ارتباطات چه است؟ شاید جوابی ندهد. آن جا تا همین چند سال پیش از تلفن و ارتباطات فاصله زیادی داشت. در سال 1385 یک آنتن تلفن در مرکز نیلی نصب گردید. این آنتن به گفته آقای ابراهیم ناصری ، رییس مخابرات دایکندی ، قدرت تنظیم اداره دوهزار شماره تلفن را دارد. ولی در واقع تا هنوز بیش از هزار شماره تلفن توزیع نشده است.

تلفن هایی که توزیع شده اند ، صرف در نیلی قابل استفاده می باشند. این تلفن های دیجتال توسط شرکت مخابراتی افغان تلکام توزیع شده اند. در مراکز چند ولسوالی هم چند شماره تلفن برای ادارات ولسوالی ها و افراد توزیع شده اند . در دایکندی تلفن همراه هنوز وجود ندارد. در مراکزی که تلفن های افغان تلکام فعالیت می کنند خدمات محدود انترنتی هم فراهم شده ولی مردم از آن ها استفاده نمی توانند.

خدمات پستی به سطح خیلی محدود برای ادارات دولتی وجود دارد . پستچی های بخش پست ریاست مخابرات هر پانزده روز یکبار به ولسوالی ها و برعکس نامه های مقامات ماموران دولتی را می برند.

6. وضعيت فرهنگ، آموزش و پرورش

· مطبوعات و رسانه ها
در دایکندی یک رادیو محلی که به ریاست اطلاعات وفرهنگ وابسته است فعالیت محدود درسطح نیلی – مرکز این ولایت – دارد.

قرار است تلویزیون ملی این ولایت هم بزودی به فعالیت آغاز کند.

مطبوعات چاپی در این ولایت تا هنوز فعال نشده است. در کل اکثریت قاطع مردم دایکندی به رسانه ها دسترسی ندارند.

آموزش و پرورش
آموزش و پرورش در این ولایت در حالت بسیار تاسفبار قرار دارد. پیش از سقوط طالبان، به جز ولسوالی شهرستان در هیچ منطقه حتی یک دایکندی لیسه( دبیرستان) فعال نبود.

در سال های انقلاب چند مکتب در شهرستان فعال شد و عده ای از کودکان در آن ها راه یافتند. شماری از آن ها بعد ها از دانشگاه های مختلف کشور فارغ التحصیل شدند.

پس از روی کار آمدن حاکمیت جدید در کشور با وجود تاسیس ده ها مکتب جدید در این ولایت باز هم مشکلات مردم از این ناحیه حل نشد. هم اکنون ده ها منطقه بزرگ این ولایت مدرسه ندارد. برخی دیگر از روستاها به ابتکار و سرمایه ناچیز خود دست به تاسیس مکتب زده اند. در حال حاضر بیش از صد مکتب توسط مردم ایجاد شده و خود آن به معلمان معاش می دهند و امکانات اندکی را در این مدارس فراهم کرده اند.
وزارت آموزش و پرورش تا اکنون نتوانسته است که نیازمندی های اولیه مدارس دایکندی، مانند ساختمان، میز، چوکی و کتاب های درسی را آماده کند.

آمار زیر که از یک نماینده وزارت معارف افغانستان دریافت شده است ، سطح پیشرفت کم آموزش و پرورش در این ولایت را به خوبی نشان می دهد.

وزارت معارف

ریاست معارف ولایت دایکندی

جدول احصائیه شاگردان مکاتب رسمی ریاست معارف ولایت دایکندی از بابت سال تعلمیی ۱۳۸۶

ردیف

ولسوالی

صنف یک الی هفت

صنف هشت الی دوازده

تعداد مکاتب

محصلین ذکور

محصلین اناث

مجموع

درصد اناث به ذکور

1

اشترلی

3785

73

10

2366

1492

3858

39%

2

مرکز

5291

485

11

3340

2436

5776

42%

3

خدیر

4449

107

14

3292

1264

4556

28%

4

کجران

4122

235

10

3673

684

4357

16%

5

کیتی

8576

219

12

5589

3206

8795

36%

6

سنگتخت

3549

210

9

2265

1494

3759

40%

7

میرامور

7723

648

19

5462

2909

8371

35%

8

شهرستان

12439

1586

30

8788

5237

14025

37%

مجموع


49934

3563

115

34775

18722

53497

35%