Ads 468x60px

چهارشنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۷

متولدین ماه میزان بدرنگ تر استن

کشته شدن حد اقل 1600خبر نگار در جهان و افغانستان

در سطح جهان
در سال 2005 حد اقل 150 خبر نگار درجهان کشته شدند که بیشترین تعداد به عراق و فیلپین مربوط میشود.
درگیری ،تظاهرات و اشوب در سراسر کره زمین وجود دارد ، گروه ها و باند های مختلف همچنان خبرنگار ها را تحت فشار میگذارند و جانشان را تهدید میکنند.
آمار نشان میدهد که از سال 1990 تا کنون 1600 خبر نگار در جهان کشته شده اند و به پرونده قتل های آنها طوریکه بایدرسیدگی میشد نشده تا مشخص شود و اقعا علت مرگ چه بوده است.
در افغانستا در سال 2008 چهار نفر خبرنگار .... ادامه

دوشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۷

درد ها...

مجتمع وبلاگ های افغانستان

درد ها...

در هر زمان انیس دل ماست فارسی
یعنی زبان خضر و مسیحاست فارسی
"شاهین"
در این جهان پر ز زبان های مختلف
همچون درخت مثمر و یکتاست فارسی
"ثهنوش"
با واژه واژه سوی سما سر کشیده است
پرواز های شهپر عنقاست فارسی
"منیب"
تک واژه های مثنوی مولوی خدا!
آوای عشق یوسف تنهاست فارسی
"کیومرث آذریان"
تاهست جهان و نغمه زهر واژه قشنگ
ورد زبان مردم دنیاست فارسی
"بهمن بدخشانی"
این اشعار توسط چند تن از دانشجویان دانشگاه کابل که در خوابگاه مرکری دانشگاه کابل زندگی می کنند در یکی از محافل شب های شعر در خوابگاه سروده شده است.

زنانی که نمی خواهند مرد شوند


نگاهی به فلم «گذر از زیر کمان رستم»
زنانی که نمی خواهند مرد شوند

بر اساس یک افسانه ی افغانی هر دختری که از زیر کمان رستم بگذرد پسر می شود. این افسانه را مادر کلان به نواسه ی خردسالش در فلم «اسامه» (صدیق برمک، 2003) بازگو میکند. گذر از زیر کمان رستم به نحوی آرزوی تمام زنان افغان است، زنانی که در سرزمین مردان زنده گی میکنند و تمام عمر به خاطر جنسیت شان رنجی پایان ناپذیر را متحمل می شوند. این افسانه ی باستانی افغانی، که در آن طنینی از روانکاوی فروید و تیوری «عقده ی قضیب» او را نیز می توان حس کرد، به طور روشنی معنای زنانگی را در شرق تعریف میکند.
ساندرا شفر و الفه براندنبورگر فلمسازان مستقل آلمانی با مستند «گذر از زیر کمان رستم» به سراغ جمعی از زنان افغان می روند که نمی خواهند از زیر کمان رستم بگذرند؛ آنها میخواهند زن بمانند، مبارزه کنند و رویاهای برابری طلبانه ی شان را محقق سازند. ... ادامه ..... اینجا

یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۷

نیاز به خلاقیت شما دارم

وبلاگ نویسان محترم سلام
من مصطفی کیا دانشجوی سال اول رشته علوم سیاسی هستم . گاهی عکس می گیرم و گاهی هم اگر پول داشتم فلم می سازم.
تصمیم دارم تا وبلاگ جدیدی را برای درج آنچه که از ذهنم تراوش می کند، ایجاد کنم. مطالب این وبلاگ درباره هر چیز و هر کجا به زبان دری نشر خواهد شد. لطفا در زمینه انتخاب نامی مناسب برای آن مرا یاری کنید.
در ضمن، در صورتی که نام پیشنهادی شما برای این وبلاگ انتخاب شود، شما یک موبایل نوکیا به صورت تحفه دریافت خواهید کرد
در صورتی که نام پیشنهادی شما جزء بهترین سه نام انتخاب شود، 1000 افغانی به صورت تحفه دریافت خواهید کرد
و در صورتی که نام پیشنهادی شما شامل دو مورد بالا نشد، وبلاگ شما به صورت دائم در وبلاگ مذکور لینک داده خواهد
شد.
اگر وقت داشتید به من ایمل کنید اگر نه در بخش نظرات، نام پیشنهادیتان را بنویسید.

مست هر روزم زعطر دود و دریایت کابل

نوشته و عکس ها از: انتظار
اگرگاهی گذر تان به دریای پایتخت ما افتاد ، سعی کنید عکس تان را حتما در آب ببینید.


هر روزکه از خانه بیرون میشوی تا به مقصدت از این دود ها تنفس میکنی آنگاه مست و خماربه خانه ات برمیگردی و چند روز بعد نفس تنگی پیدا میکنی.نزد داکتر میروی ، دوا میدهد ، خوب میشوی و باز چند نفس راحت آمیخته با این دود میکشی. باز مست میشوی و باز نفست تنگتر از گذشته ...

بقیه این مطلب را در اینجا بخوانید.


شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۷

دو ژورناليست افغان جايزه آزادى بيان را از آن خود نمودند

آژانس خبرى وخت
ولايت کابل
هفتم جدى
یک نهاد ایتالیایی بنام "سازمان اطلاعات و امنیت خبرنگاران" واقع در شهر سی ینا در ایالت توسکانی ایتالیا جایزه بین المللی آزادی بیان سال 2008 میلادی را به دو خبر نگار افغان اعطا کرد.
سازمان اطلاعات و امنیت خبرنگاران جايزه امسال خويش رابه نسيم فکرت خبرنگار ( و وبلاگ نويس افغان) و سید پرویز کامبخش محصل پوهنتون بلخ اعطا شد.
کامبخش که درحال حاضر به جرم خواندن و تکثير مقاله‌ای کفرآمیز از انترنت، توسط محکمه ابتدایه ولايت بلخ محکوم به اعدام شد و بعدا توسط محکمه استیناف در کابل، به 20 سال حبس محکوم گرديد.
به اساس راپور هاى رسيده به آژانس خبرى وخت قرار بود سید یعقوب ابراهیمی برادر سيد پرويز جهت دريافت جايزه برادرش په ايتاليا سفر نمايد اما نسیم فکرت در گفتگو با وخت گفت : (( بنابر دلایلی برادر کامبخش نتوانسته بود به ایتالیا برود و جایزه برادر دربندش را دریافت کند ولى در عوض جایزه آزادی بیان کامبخش را به من تحویل دادند تا در زندان به او تسلیم کنم.))
نسیم فکرت در پاسخ به این سوال که چرا جایزه آزادی بیان سازمان اطلاعات و امنیت خبرنگاران به او تعلق گرفته است گفت: (( این جایزه به خاطر کارهای بوده که من در طی سال های گذشته در عرصه رسانه دیجیتال و آزادی بیان در کشورم انجام داده ام.))
نسیم فکرت، بنیانگذار کانون وبلاگ نویسان افغانستان در عرصه وبلاگ نویسی چندین بار ورکشاپ های آموزشی وبلاگ نویسی و رشد وبلاگ نویسی در میان فرهنگیان و ژورنالیستان افغان راه اندازى کرده است.
فکرت در سال 2008 یک روزنامه الکترونیکی بنام افغان پرس ایجاد کرد و خودش مدیر دو وبلاگ شخصی است که روزانه بروز می کند.
نسيم فکرت همچنان در گفتگو با وخت ضمن تشکر از سازمان که جايزه آزادى بيان را به آنها اهدا نموده درزمينه به اين جايزه گفت:
((من این جایزه را به کسانی اهدا می‌کنم که در طی سال‌های گذشته حیات شان را در راه آزادی بیان و اندیشه در کشورم اهدا کرده اند. این جایزه مربوط به همصنفانم بوده، مربوط به عبدالصمد روحانی، شکیبا څانگه آماج، ذکیه ذکی، شیما رضایی، اجمل نقش‌بندی که کشته شده اند و دیگرانی که در زندان بسر بردند و ضرب شتم دیدندميباشد.))
قابل ياد آوريست که سال گذشته ‏اين جايزه ويژه مطبوعات سال ۲۰۰۷ را به عدنان حسن پور و هيوا بوتيمار اهدا کرد.
عدنان حسن پور، روزنامه‌نگار ایرانی بود که به اعدام محکوم شده بودواين جايزه روز سی ام ‏نوامبر سال گذشته در مراسمی در شهر " سی ينا " در ايالت توسکانی ايتاليا به ليلا حسن پور و هادی بوتيمار ‏خواهر و برادر عدنان و هيوا به نيابت از آنها اعطا شده بود.

چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۷

سیاستمداران ایران کی آدم می شوند؟

این هم یک خبر که موجب خفت دنیایی برای افغان ها و خفت اخروی برای اراینه (چمع کلمه ایرانی) است:

معاون سياسي و امنيتي استاندار كهگيلويه و بويراحمد:
وسايل نقليه حامل افاغنه توقيف مي‌شوند

خبرگزاري فارس: معاون سياسي و امنيتي استاندار كهگيلويه و بويراحمد گفت: حمل و جابه‌جايي اتباع غير مجاز بيگانه به ويژه افاغنه با وسايط نقليه جرم محسوب مي‌شود و در صورت مشاهده وسايل نقليه براي بار اول شش ماه و بار دوم يك سال توقيف مي‌شود.


نادر منتظريان در گفتگو با خبرنگار فارس در ياسوج افزود: مدت يك سال به اتباع ساكن استان مهلت داده شد تا با انجام امور و رفع مشكلاتشان براي اعزام به اردوگاه‌هاي مرزي يا استان‌هاي اصفهان و شيراز خود را به امور اتباع فرمانداري‌‌ها معرفي كنند. 
وي تصريح كرد: در حال حاضر شرايط در افغانستان مساعد شده و بر اساس قانون، اتباعي كه در اين استان به صورت غير قانوني ساكن هستند بايد استان را ترك و به افغانستان باز گردند. 
معاون سياسي و امنيتي استانداري كهگيلويه و بويراحمد گفت: به رغم هشدارهايي كه به اتباع افغاني داده شد، هنوز تعدادي از آنها خود را معرفي نكرده و به صورت غير قانوني در استان ساكن هستند. 
منتظريان تصريح كرد: در صورتيكه اين افراد خود را به امور اتباع فرمانداري‌ها معرفي نكنند، نيروهاي انتظامي آنان را دستگير و تحويل اردوگاه‌ها خواهند داد. 
معاون سياسي و امنيتي گفت: ازدواج با اتباع غير مجاز افغاتي اكيداً ممنوع است و هيچ تبعه ايراني حق ازدواج با اين اتباع را نداشته و دفاتر ازدواج و طلاق نيز حق جاري كردن صيغه عقد براي آنها را ندارد و همچنين براي روحانيون و كساني كه صلاحيت جاري كردن صيغه عقد را دارند نيز ممنوع است و در صورت رعايت نكردن با آنها برخورد قانون به‌عمل مي‌آيد. 
وي با بيان اينكه، عقد اجاره منزل مسكوني، املاك، اموال منقول توسط بنگاه‌ها و اشخاص و غيره جرم محسوب و با متخلف برخورد مي‌شود، افزود: بكار‌گيري و اشتغال آنها ممنوع و با كارفرمايان متخلف طبق قانون برخورد خواهد شد. 
منتظريان ادامه داد: سازمان‌ها و ادارات از اين پس در واگذاري پروژه‌هاي عمراني به پيمانكاران قيد بكارگيري اتباع غيرمجاز را در قرارداد داشته باشند و ناظرين موظفند در صورت عدم رعايت پيمانكار موضوع را به سازمان كار جهت برخورد منعكس نمايد. 
وي در خصوص اتباع مجاز و غير مجاز ياد آور شد: كساني كه همسر ايراني دارند و قبل از سال 1385ازدواج رسمي و شرعي كرده و آنهايي كه يكي از بستگان درجه يك آنان در دفاع مقدس به درجه رفيع شهادت نايل آمدند مجاز به سكونت هستند و بقيه اتباع غير مجاز هستند. 
منتظريان گفت: توصيه مي‌كنم كه اتباع غير مجاز با مراجعه به امور اتباع فرمانداري‌ها از فرصت استفاده كرده تا زمينه انتقال آنها با تأمين هزينه و محترمانه انجام گيرد.»


این هم لینک خبر:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8710040193

یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷

شب­های کابل، «عطر لیمو» گرفت

با بررسی کارنامه ادبی و پژوهشی محمود جعفری
شب­های کابل، «عطر لیمو» گرفت
دبیرخانه شب­های کابل:
پنجمین شب از «شب­های کابل»، به نقد و بررسی کارنامه ادبی «محمود جعفری»؛ شاعر و پژوهشگر معاصر افغانستان پرداخت.
شب پنجم «شب­های کابل» با سخنرانی سلطان­سالار عزیزپور؛ شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی درباره کتاب پژوهشی محمود جعفری به نام «شعر سپید چیست؟» آغاز شد. عزیزپور در ابتدای سخنان خود گفت: «محمود جعفری پیش از آن­که شاعر باشد، پژوهشگر و نویسنده به مفهوم عام آن است که بر دغدغه­های زمان و نیاز زبانش واقف است؛ دغدغه­ها و پرسش­هایی که شب و روز ما را در حصار خود دارد و از دادن پاسخ به آن­ها بر خود می­لرزیم و از پرسش­های بی پاسخ آن. جعفری در این اثر، از زمینه­های تاریخی می­آغازد و به مبانی شعر سپید می­رسد. به دنبال آن، در پی توضیح جایگاه وزن در شعر سپید و مباحثی هم­چون شگردها و تکنیک­های شعر، تقابل شعر و دستور، قالب­شکنی شاملو، اهداف شاملو، شعر سپید در افغانستان، کلمه­شناسی در شعر و نمونه­های شعر سپید در افغانستان است».
این شاعر و نویسنده معاصر درباره کتاب «شعر سپید چیست؟» چنین بیان داشت: «با وجود این­که جعفری خواسته است با نوشتن این کتاب، به همه پرسش­ها و دغدغه­هایش اندر باب شعر پاسخ بگوید، ولی ردیف انبوهی مباحث مختلف، نظم و انسجام منطقی این اثر را در بخشی از موارد بر هم زده است و خواننده اثر را در میان حجم مطالب پراکنده، سرگردان می­سازد. بهتر بود مباحث مختلف این اثر در آثار جداگانه، دسته­بندی و تدوین می­شد و در جزوه­های مستقل به چاپ می­رسید. نکته دیگری که از نارسایی­های کتاب به شمار می­رود، در بخش معرفی سپیدسرایان افغانستان متبارز است. در معرفی سپیدسرایان بهتر بود نویسنده از تعارف­ها می­کاست و بر تأملات می­افزود؛ زیرا جای کلی داوری­هایی هم­چون: «از چهره­های برجسته و مطرح شعر معاصر افغانستان می­باشد»، «در قالب­های مختلفی درخشیده است»، «خلاقیت­های فکری و ذهنی او در آثارش موج می­زند» و مانند آن در این اثر پژوهشی نیست».
عزیزپور در ادامه سخنانش افزود: «اگر گزیده­متن­نویسانی نداریم که بر ژرفنا و پنهان تاریخ و جغرافیای فرهنگی­مان به وسعت جغرافیای انسانی­مان اثرگذار باشند، کم و بیش کوشندگانی داریم که در اوجی از فقر مادی و فرهنگ­ستیزی­های اولیای امور، دست از سرایش و پژوهش برنمی­دارند. بدون تردید، یکی از کوشندگان و چراغ­داران فرهنگ و ادب کشورمان، محمود جعفری است».
در ادامه برنامه، احمدضیا رفعت؛ شاعر، نویسنده، استاد دانشگاه کابل و فعال فرهنگی و اجتماعی، مجموعه شعر «پروازهای منحنی» را نقد و بررسی کرد. وی در بخشی از سخنانش گفت: «با آن­که شاعر از عناصر محدود طبیعت، برای بیان خیال­هایش استفاده می­کند، ولی توانسته است به راحتی، آن­چه را می­خواهد، بیان کند. با این هم، اگر شاعر از دایره فراخ­تر عناصر خیال­ساز کار می­گرفت، می­توانست به کلام خود تنوع بیانی ببخشد».
رفعت، ترکیب­هایی مانند چاشت­خیز، دندان­خنده، خون­غروب و شب­حلوا را از ابتکارهای این مجموعه برشمرد. با این حال، کاربرد برخی واژگان مهجور یا واژگان وابسته به لهجه­های ویژه را مایه لغزش شاعر در برقراری ارتباط اثرگذارتر با خواننده دانست.
محمدصادق دهقان؛ شاعر، نویسنده و استاد دانشگاه کاتب، سومین سخنران این برنامه بود که به بررسی و نقد مجموعه هایکوواره­های «عطر لیمو» پرداخت. سخنان وی در چند بخش سامان یافته بود که عبارت بودند از: پیشینه شعر کوتاه پارسی از گذشته تا روزگار معاصر، قالب­های محلی شعر کوتاه، هایکوشناسی، چیستی هایکو، هایکوی سنتی، هایکوی مدرن، ساختارشناسی هایکو.
دهقان درباره پیدایش شعر کوتاه مدرن پارسی و هایکوواره چنین بیان داشت: «شعر کوتاه پارسی در روزگار معاصر ما با شعرهاي دفتر «ماخ اولا»ي علی اسفندیاری (نیما یوشیج)؛ پدر شعر نو پارسی، آغاز شد و جریان اصلی «شعر كوتاه» با برگردان هايكوهاي ژاپني به صورت باواسطه، از روي ترجمه‌هاي انگليسي و آلماني به زبان پارسی، در دهه چهل خورشیدی در ايران، رخ نمود. در اصل، سهراب سپهري در گام نخست، دريچه هايكو را به روی ما گشود. با این حال، گام اساسی را احمد شاملو برداشت که با همكاري حسن فياد، دوازده «شعر كوتاه» ژاپني را با عنوان «ترانه‌هاي سرزمين آفتاب» ترجمه کرد و در سال 1352 در كتاب «هم­چون كوچه‌‌اي بي‌انتها» به چاپ رساند».
این منتقد ادبی درباره کوشش شاعران و نویسندگان افغانستان برای معرفی هایکو در کشور افزود: «حضرت وهريز و برنا کریمی با ترجمه هايكوي ژاپني به زبان پارسی دري در این زمینه کوشیده­اند. در این اواخر، ترجمه­ای از برنا کریمی چاپ شده است. تلاش برای هایکو در افغانستان با نشر مجموعه محمود جعفری به نام «عطر لیمو» وارد قلمرو تازه­ای می­شود. از دیگر کسانی که در افغانستان برای ترجمه هایکو و سرایش هایکوواره تلاش می­کند، به آذریون متین باید اشاره کرد. به جز این­ها، در افغانستان، سرایش شعر کوتاه، نه با هدف ایجاد و گسترش شعر کوتاه، بلکه به صورت غریزه شاعرانه، در سرایش آن وجود داشته است که رد آن را در آثار نوسرایان و سپیدسرایان می­توان جست. با این حال، چون در راستای سرایش شعر کوتاه نبودند، کارشان را نمی­توان کوتاه­سرایی دانست. کوتاه­سرایان بسیاری نیز هستند که بدون اثرپذیری کامل از هایکو به راه خود ادامه داده­اند و می­دهند. گروهی دیگر از هایکو اثر پذیرفته­اند، ولی هنوز راه و رسم هایکوواره­سرایی را نمی­دانند و تنها در کنج خلوت نوشته­ها و گفته­هایشان، خود را مدعی آفرینش هایکوواره می­دانند. به طور کلی، هیچ­کدام از اینان را نمی­توان هایکوواره­سرا نامید».
دبیر «شب­های کابل» در ادامه سخنانش، با بررسی ساختار واژگانی، ساختار بیرونی و ساختار درونی این اثر، به نکته­های فنی آن اشاره کرد و گفت: «با وجود برخی مشکلات ساختاری مانند تکراری بودن مضمون­ها، شتاب­زدگی در پردازش مضمون، سادگی زیاد، گنجاندن دل­مشغولی­های شعر سپید در این قالب، مبهم بودن بی­دلیل و شعاری شدن برخی مفهوم­سازی­ها، انتشار این کتاب در قلمرو زبان پارسی، تجربه تازه، متفاوت، نوآورانه و جسارت­مندانه­ای است».
محمود جعفری، شاعر، نویسنده، روزنامه­نگار، پژوهشگر و فعال فرهنگی سال­هاست در قلمرو فرهنگ و ادب پارسی تلاش می­کند و مجموعه­های پژوهشی «آموزش شعر»، «راهنمای نویسندگی» و «شعر سپید چیست؟» از او به چاپ رسیده است. به جز آن، «پروازهای منحنی»، نخستین مجموعه شعر وی به شمار می­رود. هم­ اکنون دو مجموعه شعر، یک مجموعه گردآوری شعر و سه اثر پژوهشی از جعفری آماده چاپ است. او در طول این سال­ها، سه دیپلم افتخار از وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان به دست آورده است. جعفری گردانندگی چند برنامه ادبی را نیز در رادیوهای افغانستان بر عهده دارد.
شب پنجم «شب­های کابل»، ساعت سه تا پنج عصر روز پنج­شنبه 28 قوس 1387 در سالن اجتماعات مؤسسه تحصیلات عالی کاتب واقع در کارته سه، سرک شورای ملی برگزار شد. در این برنامه، هم­چون برنامه­های گذشته، بیش از صد تن از فرهنگیان و علاقه­مندان به ادبیات، شرکت کرده بودند. خانه ادبیات افغانستان، همایش ماهانه «شب­های کابل» را با همکاری مؤسسه تحصیلات عالی کاتب، انجمن قلم افغانستان، مرکز فرهنگی و اجتماعی سراج، تلویزیون نگاه، مؤسسه تعاون و آکادمی هنر وعلوم سینمایی برگزار می­کند.

قربانیان ازلی


فلم «سفید سنگ»؛
قربانیان ازلی

در سال 1377 قوای نظامی ایران 630 تن از افغانهای زندانی در اردوگاه «سفید سنگ» را قتل عام کرد. زندانیان که همه به جرم افغان بودن برای زمان نامحدودی در آن اردوگاه نگهداری می شدند؛ آن سال به خاطر وضعیت بسیار وحشت ناک اردوگاه دست به احتجاج زدند. دولت ایران با فرستادن هلیکوپترهای نظامی، تمام زندانیان را به رگبار بست و پس از چندی بر روی گور دسته جمعی آنان یک سرک قیرریزی شده اعمار کرد. از میان زندانیان اما، جمعی نیز توانستند پنهان شوند و یا فرار کنند؛ از آن میان داوود عظیمی است که حالا در فلم «سفید سنگ» به عنوان یکی از بازیگران اصلی حضور دارد.... ادامه .... اینجا

شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷

بلاگ چرخان کانون به زودی فعال خواهد شد

وبلاگ نویسان متحرم
به دلیل مشکلات در سرویس بلاگچرخان کانون، هنوز دسترسی به سرویس نداریم و تقاضایی عضویت و گذاشتن لینک شما به این دلیل طول خواهد کشید. ما منتظر راه اندازی مجددی این سرویس دهنده هستم.
پیام زیر از طرف مدیران فنی سرویس بلاگ چرخان به نشر رسیده است. لطفا این را ترجمه کنید و به کانون بفرستید تا همگان از این خبر آگاه شوند.

Hi Everyone!

Sorry for the lack of updates. The development team has been hard at work on rebuilding Blogrolling.com and we’re gtting very close to a public release. The main user interfaces are code-complete, and we are working on tweaks to how the interfaces look and work. The hard work lies with re-building the Pinger and RPC infrastructure. We’ve made several changes to how things work, but we also need to guarantee backwards compatibility with the old services so that nothing on your end breaks when we go live. We have another code-review today.

In the meantime, thanks so much for all your patience and support. While updates have been few and far between, there has been no shortage of work going on. I know how frustrating that it has been for some of you not being able to update your blogrolls, but the end of the ‘rolling drought is near!



از طرف کانون وبلاگ نویسان افغانستان

چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷

یک روز با معتادین

یازده سپتامبر هند

محمدامین زواری

مدتی تردید در اینکه این وبلاگ را باز به سیاست بیالایم یانه ،باعث شد حرفهایی که درباره حوادث مومبایی یا همان بمبئی می خواهم بزنم، خینه بعد از عید از آب درآید اما از آنجا که الحمدلله مدتهاست در افغانستان عید نداریم،بنده هم بیخی خاطرجمع می نویسم و شما هم خود دانید.

الغرض؛ در گشت و گذاری که در روزنامه های مجازی هندی داشتم، دیدم که از حوادث اخیر بمبئی با عنوان یازده سپتمبر هند یادکرده اند. من که از علاقمندان مردم شبه قاره و فرهنگ دیرپا و پربار آن هستم، مثل هر انسان دیگری با درد رسیدگان و صدمه دیدگان این حادثه اظهار همدردی و غم شریکی می کنم. این حادثه اول ازهمه یک فاجعه انسانی بود چراکه انسانهای غیرنظامی، برای برآورده ساختن اهداف نظامی- سیاسی اسیر و زخمی و کشته شدند. این بی قدری انسانیت و له شدن حیثیت انسان به خودی خود جنایت است و کاری نادرست از هرکس که سر زده باشد. اما از سوی دیگر نامگذاری ان به عنوان یازده سپتمبر هند مرا نگران می سازد. بعید نیست، چنین نامگذاری هایی از سوی جناحهای تندرو هندو باشد. از خود می پرسم آیا مردمانی که درطول حیات چندین هزارساله خود، پذیرای فرهنگ های متفاوتی بوده اند و با حوصله و بردباری سخن ها و صداهای ارزشمند را شنیده اند و پذیرفته اند، بی حوصله خواهندشد و در جواب اقدام نابخردانه جمعی که خود را مسلمان می نامند، اقدامی نابجا خواهندکرد؟ اگر این نامگذاری با هدف ترغیب سیاستمداران هندی به پیروی از الگوی امریکا در برخورد با قضیه یازدهم سپتمبر صورت گرفته باشد، بایدگفت جای تأسف است. اشتباهات پیاپی امریکا در برخورد با تروریسم امروز دیگر نقل محافل دنیاست و همه، از رئیس صاحب کرزی تا اطفال دبستانی بدان واقفند. امید می رود این حادثه تأسف بار، روابط نیک مسلمانان و هندوها در سرزمین باستانی هند را دچار خدشه نسازد.

ازسوی دیگر، یک تحلیلگر سیاسی از احتمال آغاز پروسه انحلال پاکستان و فروپاشی این کشور در آینده ای نه چندان دور و درپی حوادث بمبئی، خبرداده است. بیم آن می رود که اختلاف رویه در چگونگی اداره کشور میان بخش های مختلف حاکمیت در پاکستان و افزایش ترس و بیم مردم منطقه و جهان از اقدامات گروههای غیر مسئول در پاکستان، این کشور را به سوی تجزیه کامل سوق دهد. تجزیه پاکستان در نقشه خاورمیانه بزرگ پیش بینی شده بود اما با مخالفت جدی کشورهای منطقه روبروشد. عمده چالش هایی که پاکستان برای منطقه خلق می کند، حاصل فعالیت گروههای شبیه نظامی است که از بطن سازمان اطلاعات ارتش پاکستان یعین آی اس آی زاده شده اند. گفته می شود لشکر طیبه که در کشمیر هند به طرفداری از پاکستان فعالیت می کند و ساخت این سازمان اطلاعاتی است، حملات مومبای را سازمان داده است. دولت جدید پاکستان تحت فشار امریکا و شرکایش قصد محدودکردن آی اس آی و اصلاح روابط خود با هند را داشت.وزیر خارجه پاکستان در اظهارات چندروز اخیر خود، نگرانی دولت پاکستان از تنش با هند را پنهان نکرده و قول همکاری اطلاعاتی با هند را داده است. اینها شواهدی از نیت احتمالی دولت برای ترمیم چهره پاکستان به عنوان یک نظام دوچهره و بازیگردروغگو در عرصه محو خشونت طلبی و تروریسم طالبانی است. یک گمان درباره ریشه حوادث مومبای این است که آی اس آی دولت پاکستان را در وضعیت بحران با هند وارد کرده است تا از نزدیکی بیشتر روابط هندوپاکستان جلوگیری کند. منافعی که برخی نظامیان پاکستان از این بحران می برند بر کسی پوشیده نیست. اما آیا نظامیان پاکستانی منافع خود را برتر از بقای پاکستان می دانند؟ این سوال را آگاهان امور پاکستانی بارها مطرح کرده اند و همین ها معتقدند که نظامیان پاکستان قدرت انعطاف در موقعیت های خطرناک را دارند. نمونه این گونه چرخش ها تعامل پاکستان با امریکا برای ساقط کردن دولت طالبان بود. باوجود این، باید دانست که بازی پاکستان با قدرتهای جهانی و مردم منطقه ، حد پایانی خواهدداشت و اگر این کشور فکری برای خودکامگی نظامیان خود نکند، روزی در یکی از این بازیها، بازنده خواهندشد و چنین روزی خواست همسایگان پاکستان نیز نیست اگرچه تقریبا همگی همسایگان این کشور اکنون به نحوی از خودسری گروههای پاکستانی رنج می برند.

تحلیل واقعه ی غدیر خم

یاسر محسنی

پردازش شخصیت علی علیه السلام به عنوان یک انسان کامل که دارای همه جوانب انسانیت و کمال می باشد بر همگان به قدر مسلم روشن است یعنی مردم در همه ی اعصار با زندگی و زندگانی و نبوغ علمی و عرفان عالی علی به عنوان تربیت شده و شاگرد رسول اکرم (ص) آشنا هستند .

عوام از جایگاه ایشان علیه السلام در سنت با خبرند ولی نکته ای که مساله دار میشود این است که از مقام و مکانت علی (ع) در شریعت اسلامی و نظام الهی آگاهی کافی ندارند لذا پدیده ی ولایت در بین عوام به عنوان اصلی از اصول عقاید دین اسلام پدیده ای کلیشه ای یا تقلیدی شده است .

اینکه خواست خدا بر این بود که علی در غدیر خم بر همه ی مسلمانان به عنوان " ولی " و کسی که بر نفس انسان ها نسبت به خودشان اقدم است معرفی گردد گویای همین موضوع می باشد و اگر این واقعه رخ نمی داد دین کامل نمیشد و نعمت تمام نمی گردید .

اهمیت و فلسفه ی ولایت علی علیه السلام در این است که بعد از پیامبر اسلام دین و وحی و قرآن و سنت نیاز به روشنا انداختن و تبیین و تفسیر داشت و همچنین اجرای واقعی و درست دستور العمل ها. یعنی اولن استخراچ قوانین و دستور العمل های مورد نیاز انسان ها از چهار منبع یاد شده . دومن تفسیر و تبیین آنها و سومن اجرای درست و منطقی قوانین که توانایی انجام و مدیریت این فرایند تنها از شخص علی علیه السلام ساخته بود و اینکه بستر و زمینه ی این توانایی در ان زمان تنها در شخص علی دیده می شد بر همه ی مسلمانان و اتباع همه ی مذاهب اسلامی مانند خورشید تابان روشن است .

امامت و ولایت به دو منظور آموزش و پرورش انسان ها بعد از پیامبر نه اینکه حایز اهمیت باشه بلکه به عنوان یک "نیاز " جلوه می کند .

بعد از پیامبر اکرم (ص) پرورش زندگي فردي و اجتماعي انسان ها در دو بعد مادي و معنوي امري ساده و سهل نبود كه به دوش نسل آسيب پذير صدر اسلام يا حتا نسل هاي دهه اي بعد رها شود ... با وجود امامان معصوم بعد و راهنمايي هاي آنها چه فجايعي كه به بار نيامد و خود خواهي ها و كج روي هاي اعراب دين را به چه دكاني تبديل نكرد كه به خاطر فروش پيازهاي مكه قباله ي روضه هاي بهشت در مغازه هاي اعراب به فروش مي رسيد !! حال تصور كنيد كه امامان به عنوان چوپانان دلسوز و آگاه در اين گله وجود نداشتند مسلما قافله ي اسلام طعمه ي گرگ هاي نفس و شيطان مي شدند .

در سوره ي نباء در سه آيه ي اول اينطور مي خوانيم كه : عم يتسائلون / عن النباء العظيم / الذي هم فيه مختلفون . ( ترجمه ) : مردم از چه می پرسند ؟ / از خبری بزرگ / که در آن اختلاف دارند . بنا به گفته ی بعضی از اسفار آن خبر بزرگ که مردم در آن اختلاف دارند " علی " است که مسلما به جایگاه " او " در شریعت و نظام الهی پی نبرده اند .

السلام علیک ایها النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون

سه‌شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۷

شینواری لونگینه به آواز خانم زرسانگه.

آواز خوانی و رقص زنان در تلویزیون‌های خصوصی افغانستان آزاد است. برخی از این تلویزیون‌ها تا کنون با دعوت از آوازخوانان زن مانندمنیژه دولت و تعداد دیگری از کشورتاجیکستان به پخش اواز خوانی و رقص آنها پرداختند. تعدادی از.... ادامه اینجا بصیر سیرت

دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۷

ضرورت به رژیم عادلانه مالیات بر عایدات در افغانستان

حکومت ها برای عرضه خدمات اجتماعی مالیاتی مختلفی را بر مردم وضع میکنند تا بتوانند از طریق جمع آوری مالیات قادر به عرضه هرچه بهتر خدمات به افراد جامعه شوند. در تمام کشور های جهان وظیفه جمع آوری مالیات بر عهده ی وزارت های مالیه و یا اداره های مشخص مالی می باشد که این ارگان ها مسوول تدارک و تمام کردن بودیجه سالانه دولت هم میباشند که مصارف و عواید در آن پیش بینی میشوند

کشور های پیشرفته جهان رژیم های مالیاتی پیشرفته ای دارند که آنها را قادر به عرضه هر چه بهتر خدمات اجتماعی مانند امنیت ، صحت ، تعلیم ، ترانسپورت و غیره خدمات اجتماعی میگردانند. البته اندازه مالیات و عرضه خدمات در مقابل جمع آوری مالیات به طور یکسان نمی باشد و در هر کشور فرق میکند

مالیات انواع مختلف دارد مانند مالیات بر عواید ،مالیات بر جایداد ها، مالیات بر فروشات،مالیات بر اشیای قیمتی و دیگر انواع بی شمار مالیات که ما از آنها اینجا یاد نمیکنیم. ما فواید مالیات بر عایدات را به بحث میگیریم و ملاحظه میکنیم که افغانستان ضرورت مبرمی برای وضع کردن قوانین پیشرفته و عادلانه در این راستا دارد
بقیه را اینجا بخوانید




یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۷

محمد علی یتیم ،گرسنه و بیکار برای شکم های بزرگ رای میدهد

نوشته ی : انتظار
دو روز پیش از عید برای خریدن بوت رفتم و ظهر برای نان چاشت داخل هوتل غرب واقع میدان شهید مزاری شدم. در کنارم پسرکی نیز مشغولی نان خوردن بود. گرچه نانش را تمام کرده بود اما به نظر میرسید که سیر نکرده است.مقداری دیگری نان برایش فرمایش دادم اول با غرور مردانه عجیبی مقاومت کرد اما بالاخره با اصرار من قبول کرد.وقتی نانش را تمام کرد و چند پیاله چای را با مزه خاصی که حکایت از تشنگی اش میکرد ، تمام کرد سر قصه را باز کردم.

او خودش را محمد علی باشنده ولسوالی پنجاب ولایت بامیان معرفی کرد که فقط 13 سال دارد و صنف هفت مکتب و اول نمره نیز بوده است و حالا در یک خانه در آخر دشت برچی زندگی میکنند و دو خواهر بزرگتر و کوچکتر از خود دارد. مادر پیرش نیز پشم میریسد و پدرش پنج سال قبل بخاطر درد کمر و استخوان بخاطر اقتصاد ضعیف و نبود مراکز صحی فوت نموده است.

اینجا که رسید کمی مکث کرد و دو قطره اشکی از چشمان معصوم و مردانه اش بیرون غلطیدند. گفت چند روز است که تمام آخر برچی الی پل سوخته و کوته سنگی را طی میکنم اما کسی برایم کار نمی دهد. امروز رفتم دکان قصابی که برایم کار دهد اما او کمی گوشتی برایم داد و برای یک تکه فروش که نوشتن نمی دانست خطی نوشتم یک لباس دوخته شده برای عیدم داد اما رنگش سفید است و ممکن است زود چرک شود و نتواند بشویدش.
گفت آمدم این هوتل که اگر به شاگرد ضرورت داشته باشند ام یک کسی به هوتلی پنجاه افغانی داد تا نان چاشت بخورم .میخواستم آن پنجاه افغانی را 5 نان ببرم اما هوتلی گفت که اگر آن پول را نان نخورم برایم نمی دهد و حالا اینجا قابلی میخورم اما هر لحظه تار های پشم ریسی و چرخش سنگ های آن و چشمان منتظر خواهرانم لقمه ها را نمی گذارند از گلویم پایین روند. تعجب میکنم که یک پسر 13 ساله ...

بقیه را در اینجا بخوانید.

شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۷

سهل انگاری های بشیر احمد انصاری

اندر باب سهل انگاری های بشیر احمد انصاری

نوشته از: پاینده محمد

من تا کنون نویسنده و پژوهشگر گرامی آقای بشیر احمد انصاری را به عنوان آدمی نکته سنج و موشکاف و آزاد اندیش می شناختم که بدون پیش داوری به اظهار نظر در مورد مسایل مورد نظر خود می پردازد، وکوشش می کند دیدگاه هایش عاری از تعصب و بدبینی و مستند به براهین قاطع باشد. من تصور می کردم که انصاری می داند که شرط تحقیق ایجاب می کند که آدم همه جوانب یک موضوع را در نظر بگیرد، و بدون مطلق نگری و با اعتدال و احتیاط، نظر خود را در خصوص موضوعات گوناگون ابراز کند. من تا کنون فکر می کردم که انصاری این سخن را آویزه گوش خود دارد که:« نشانه دانش یک شخص این است که هنگامی که از موضوعی بی اطلاع است، بگوید که بی اطلاعم». ولی پس از این که مصاحبه ایشان را با یکی از سایت های انترنتی خواندم، تصورم تا حدودی عوض شد.
آقای بشیر احمد انصاری در مصاحبه خود با تارگاه زندگی، در خصوص مذاهب کلامی اشاعره ومعتزله اظهاراتی کرده واحکامی صادر نموده و در باره خصوصیات هر کدام از آن ها افاضاتی فرموده است.

همه می دانیم که مباحث کلام وحکمت، ازجنس آن مباحثی است که ضرورت به امعان نظر ودقت دارد و پیش نیازهایی می طلبد ولی به نظر می رسد که ایشان پس از این که برای خود شهرتی دست و پا کرده، این صلاحیت را در خود دیده که در هر حوزه ای که دلشان بخواهد بنویسد ونظر دهد، از سیاست وجامعه شناسی گرفته تا زبان شناسی! وفقه وعقاید وحدیث و علم الرجال وحکمت وکلام، بدون این که متوجه این موضوع باشد که تا چه حد صلاحیت این کار را دارد. من این اعتماد به نفس ایشان را می ستایم ولی احیانا این اعتماد به نفس به قول ایرانی ها « کار دست آدم می دهد» وباعث شرمساری و آبروریزی انسان می شود.
بنده پس ازین که اظهارات انصاری را در زمینه تاریخ علم کلام خواندم لازم دیدم که پاره ای از ملاحظات خود را بنویسم که اینک از نظرتان می گذرد:

نخست- همان گونه که از مطاوی کلمات انصاری در این مصاحبه به دست می آید، ایشان دل خوشی از معتزلیان ندارد و با ذکر داستان هایی که معلوم نیست تا چه حد صحت دارد وممکن است ساخته و پرداخته مخالفان معتزله باشد می خواهد تلویحا از اشکالاتی که به گمان وی در منظومه فکری معتزلیان جا خوش کرده، پرده بردارد. در نقدی هم که بر سخنان عبدالکریم سروش نویسنده ایرانی تحت عنوان « عبدالکریم سروش و پایان یک پروژه اصلاحگر دینی» نگاشته است، به مناسبتی سخت بر معتزلیان می تازد و آن ها را خویشاوند گروه های تکفیری می شمارد!. به این قطعه از سخنان او توجه کنید:« حرکت اعتزال نخستین جنبشی بود که محکمه تفتیش عقاید را در تاریخ مسلمانان برپا نمود و امامان ، شخصیتها و اندیشه ورزان فراوانی را به خاطر اختلاف نظر و اندیشه یا با شمشیر کوبیدند و یا در زندانها افگندند. آنها معتصم عباسی را وا داشتند تا هزار شلاق بر پشت احمد بن حنبل حواله نموده و او را به مدت بیست و هشت ماه تمام در زندان افگند. شکنجه ای را که مامون و معتصم و واثق در حق دانشمندان و اندیشه ورزان اجرا نمودند لکۀ ننگی است که بر جبین دستگاه عباسیان باقی خواهد ماند. این سه خلیفه معتزلی دانشمندان فراوانی را به جرم اینکه چرا قرآن را مخلوق نمی دانند سر بریدند که به عنوان نمونه می توان از قتل امام بزرگ آن عصر حضرت احمد بن نصر یاد کرد. در این عصری که گروه های تکفیری بیداد می کنند آیا شرم آور نیست که هم دم از پلورالیزم دینی زد و هم خود را پیرو گروهی دانست که گناهکاران مسلمان را از دایرۀ اسلام بیرون افگنده و مستحق آتش ابدی جهنم می دانند. باز شما که از دست روحانیان کشور تان در هر مناسبتی فریاد سر می دهید به کدام دلیلی مهر اعتزال بر جبین می کوبید آیا فراموش کرده اید که امر به معروف و نهی از منکر اصل پنجم اعتقادات معتزله به حساب می آید. اصلی که به عقیدۀ آنها باید با زبان و دست و شمشیر بر مردم تطبیق گردد. اگر آقای سروش خواسته باشند که با بلند کردن پرچم معتزله به زعم خود شان نو آوری ای نمایند باید بدانند که آقای «امین نایف ذیاب» که از بادیه نشینان فلسطین است سالها قبل این کار را نموده و جنبش اعتزالی معاصر را به نام خود ثبت نموده است».

همان گونه که ملاحظه می کنید انصاری به شدت نسبت به جنبش اعتزال بدبین است، و اندیشه های آن ها را شبیه اندیشه های گروه های تکفیری همچون القاعده وطالبان می داند، و لابد واصل بن عطاء وعمرو بن عبید ونظام وجاحظ را با اسامه بن لادن وایمن الظواهری وملا محمد عمر مقایسه می کند! واقعا کشف بزرگی است. اصلا به نظر او گفتمان اعتزال گفتمانی است که به طبیعت « بادیه نشینان» نزدیک تر است.

چند تا نکته است که باید این جا یاد آوری شود:
الف- اگر بشیر احمد انصاری جنبش اعتزال را جنبشی سازمان یافته ودارای تشکیلات منسجم می داند که مطلقا چنین چیزی حتا در دوران شکوفائی این جنبش وجود نداشته است، این جنبش، حالا به این معنا وجود خارجی ندارد. اما اگر به جنبش اعتزال به عنوان یک منظومه فکری و مجموعه ای از اندیشه ها و آراء نگاه کنیم، نه تنها این حرکت هواخواهان زیادی از دانشمندان ومتفکرین دارد بلکه روز تا روز در حال گسترش است و سرزمین های بیشتری را به قلمرو خود ملحق می کند. شاید بسیاری از متفکران اسلامی مدعی معتزلی بودن نباشند و رسما خود را به این جریان وابسته اعلام نکنند ولی حتما متاثر از گفتمان اعتزالی وعقل باوری معتزلیان شده اند. نگاهی به فهرست اندیشمندان طراز اول جهان اسلام در عصر حاضر بیندازید، آن گاه تصدیق خواهید کرد که جنبش اعتزال تا چه حد تاثیر گذار بوده است. یک بار مشاهده کردم که شیخ قرضاوی که از گروه های نص گرا وسلفی به شمار می رود در گفتگویی تلویزیونی هنگامی که می خواست به اظهارات پاپ بندیکت مبنی بر این که اسلام برای عقل جایگاهی قایل نیست، پاسخ دهد به سخن معتزلیان استناد می کرد.

بعلاوه، همین مذهب کلامی ماتریدیان که سنی های حنفی مذهب که شمارشان زیاد هم هست پیرو آنند، اختلاف فاحشی با مذهب کلامی معتزله ندارد ودر واقع می توان گفت: چهره معتدلی از مذهب اعتزال است. به این مساله بعدا خواهیم رسید.
ب- نویسنده مذکور برای باطل نشان دادن اعتزال گرایی به این موضوع اشاره می کند که این جنبش وقتی که به قدرت دست یافت، محکمه تفتیش عقاید دائر کرد وبه تعذیب وشکنجه مخالفان فکری خود مبادرت ورزید وکسانی را که به مخلوق نبودن قرآن اعتقاد داشتند زیر فشار قرار داد.

جناب انصاری! فکر نمی کنید به خاطر کار نادرستی که تعدادی از هواخواهان مکتب اعتزال انجام دادند، همه معتزله را ملامت دانستن کار درستی نیست؟ زمامداران عباسی به ترغیب کسانی همانند احمد بن ابی داود به ایجاد تضییقات برای کسانی که به غیر مخلوق بودن قرآن قول می کردند پرداخت و شماری از طرفدارن اعتزال گرایی این عمل را تایید کردند. این به این معنا نیست که همه معتزلیان از این کار خرسند بوده اند.

اصلا واقعیت مساله به گونه ای دیگر است. خلیفگان عباسی همیشه دنبال بهانه ای بودند تا مخالفان سیاسی خود را تحت فشار قرار دهند، واختلاف معتزله واهل حدیث در حقیقت راه را برای زمامداران مهیا کرد که به مخالفان خود ضرب شست نشان دهند. بعلاوه این که دامن زدن به اختلافات در مورد مخلوق بودن یا مخلوق نبودن قرآن سرگرمی سیاسی برای مردم ایجاد می کرد و آن ها را مشغول نگه می داشت واین طبعا به سود خلیفگان تمام می شد.

از آن گذشته، درست است که معتزلیان در این که در زمان سه خلیفه عباسی مخالفان خود را تحت فشار قرار دادند کار نادرستی انجام دادند ولی این به این معنا نیست که ما از استفاده کردن از اندیشه های مترقیانه آن ها خود را محروم کنیم و همه آن چه را که معتزلیان گفته اند نادیده بگیریم. این شبیه این خواهد بود که ما از اساس، آیین اسلام را نپذیریم به دلیل این که برخی از مسلمانان که تعدادشان کم هم نیست به نام اسلام کارهای شرم آوری انجام می دهند. آیا این منطق عوامانه ای نیست؟

درین میان کسانی هستند که معتزله را برای تحت فشار قرار دادن مخالفان فکری خود که همان اهل حدیث بودند تا حدودی محق می دانند. آن ها می گویند معتزله می دانستند قبول عام یافتن این سخن که قرآن غیر مخلوق است، زمینه را برای جوسازی مسیحیان فراهم می کند چرا که مسیحیان هم می توانستند بگویند از آن جایی که قرآن « کلام خدا» وقدیم است، پس به تصریح قرآن مسیح هم « کلمه خدا» است، پس قدیم است و قدیم بودن نشانه ازلی بودن وخدا بودن می تواند بود. آن ها این سخن را برای ترویج آیین مسیحیت میان مسلمانان نشر می کردند. معتزله که وظیفه خود می شمردند بر ضد پیروان ادیان دیگر محاجه کنند وبر خلاف اهل حدیث در دفاع عقلانی از اسلام ید طولایی داشتند، به خوبی درک کرده بودند که این سخن که قرآن مخلوق وحادث نیست، ذریعه ای خواهد شد برای فضاسازی وتوطئه چینی پیروان ادیان دیگر بر ضد اسلام. به همین دلیل،نمی خواستند این سخن که قرآن غیر مخلوق است میان مسلمانان پخش شود. قابل توجه است که مسیحیان هم، در آغاز، مسیح را قدیم می گفتند و پس از آن به عبادت او روی آوردند.

بشیر احمد انصاری از این که معتزلیان، محکمه تفتیش عقائد دائر کردند و اندیشمندان مخالف خود را سرکوب نمودند، انتقاد می کند ولی چرا هیچ یادی از اندیشه کشی های پیروان امام احمد بن حنبل قطب مخالف معتزلیان، نمی کند؟ معتزلیان با کسانی که در اصول با آن ها مخالف بودند در افتادند ولی پیروان احمد بن حنبل با آنانیکه حتا در فروع ومسایل فقهی مخالفشان بودند، نبرد کردند وهمه را از میدان بیرون راندند. حتما اطلاع دارید وقتی که ابن جریر طبری فقیه والا مقام ومورخ بزرگ، وفات یافت پیروان احمد حنبل اجازه ندادند که در گورستان مسلمانان دفن شود. از آن بالاتر، وقتی که نزدیکانش مجبور شدند پیکر طبری را در خانه اش به خاک بسپارند، پیروان احمد حنبل به سراغ خانه ای که در آن مدفون بود آمدند و قبرش را آن قدر سنگباران کردند تا این که به طور کامل خانه زیر آوار مدفون شد. اصلا هیچ از خود پرسیده اید که کتاب های دانشمندان معتزلی چرا طعمه نابودی شده است. هر کدام از این کتاب ها شاهکاری در رشته خود به حساب می آمد، ولی متعصبان اشعری واهل حدیث نگذاشتند این کتاب ها به دست ما برسد وهمه را نابود کردند.
ج – ما چه را در صدد مطلق کردن شخصیت ها یا جریان ها باشیم. اصلا چرا به جریانات فکری در تاریخ اسلام «خاکستری» نگاه نکنیم واز سیاه و سفید کردن دست برنداریم. آیا این بهتر نیست که بگوییم جریان اعتزال که در قرن های اولیه اسلام جریانی غالب بود، معایبی دارد ومحاسنی.

معتزله جریانی بود که اندیشه دینی را با کمک اندیشه ها و علوم بشری می ساخت و با وارد کردن عنصر «تاویل» در دین زمینه را برای رشد آراء ودیدگاه های گوناگون فراهم کرد، وفهم نصوص دینی را با توجه به استدلالات بشری وگرایشات فلسفی ترویج کرد.
معتزله افرادی بودند که در زمان عباسیان توانستند از کیان اسلام در برابر زنادقه و ملاحده و مسیحیان به دفاع بپردازند ومنطق اسلام را به کمک استدلالات فلسفی وبحث های عقلی به رخ دیگران بکشند.
خلاصه این که معتزلیان در بنای کاخ تمدن اسلامی نقش مهمی ایفا کرده اند.
اشکال عمده کارشان این بود که با تکیه فراوان بر عقل وتاویل، گاهی به نتیجه های عجیب وغریبی می رسیدند که برای دیگران هرگز قابل قبول نبود.

در مقابل، دستگاه فکری اشاعره با اشکالات فراوانی مواجه است. اشاعره با ترویج اندیشه های خرد ستیزانه در خلل وارد کردن در جهان بینی مسلمانان سهم داشتند، ودر ترویج برخی اندیشه های دشمن خرد نقش داشتند. به عنوان مثال به تفسیر کبیر امام فخر رازی نگاه کنید. فخر رازی با وجود اطلاع دراز دامن از افکار واندیشه های گوناگون فلسفی متاسفانه در دام اشعریت می افتد وهمین کار باعث می شود که وقتی به تفسیر آیات قرآنی بپردازد ضد عقلایی ترین معانی را از قرآن استنباط کند. اشعریت بود که سال های متمادی جبرگرایی را درمیان مسلمانان تبلیغ کرد. وقتی که سید جمال الدین افغانی می خواهد با اندیشه هایی که موجب عقب ماندگی و انحطاط مسلمین شده است، به مقابله برخیزد با چه قدر مشقت مواجه می شود تا ثابت کند که قضاء و قدر مراف جبری گری نیست، و آدمی در کارهایی که انجام می دهد مختار است.

عاملی که در رواج یافتن اشعریت نقش ایفا کرد عوام پسند بودن این جریان بود. بعلاوه این که دانشمندان بارزی این جریان را کمک کردند، و حاکمیت ها هم در ترویج آن کوشید.
دوم - یکی از خطاهای فاحشی که آقای بشیر احمد انصاری درین مصاحبه مرتکب شده این است که می گوید:« اشاعره که سنی های حوزه آسیای میانه وشبه قاره وافغانستان پیرو آنند».
نمی دانم ایشان این اطلاعات را از کجا به دست آورده که جز خودش کسی دیگر از آن اطلاع ندارد؟
سنی های شبه قاره هند وآسیای میانه وافغانستان پیرو مذهب اشعری نه بلکه پیرو مذهب کلامی ماتریدیه اند واین مساله به اصطلاح اظهر من الشمس است وغیر قابل انکار.

این موضوع برای همه کسانی که با علم کلام اندکی آشنائی داشته باشند محرز است که آن چه که اصطلاحا «اهل سنت» نامیده می شود به دو فرقه کلامی متمایز از هم تقسیم می شود: یکی اشاعره ودیگری ماتریدیه. این دو فرقه با آن که مشترکاتی میان هم دارند ولی اختلافات فراوانی هم با هم دارند که نمی توان از آن ها چشم پوشی کرد.
موسس مذهب کلامی اشاعره کسی است به اسم ابوالحسن اشعری که در بصره عراق ظهور کرد و در سال 330 هجری وفات یافت، وموسس مذهب کلامی ماتریدیه منصور ماتریدی از اهالی سمرقند است واز نظر نسب به ابی ایوب انصاری نسبت می رساند.
علمای بزرگ و نامبرداری به طرفداری از مذهب ماتریدی قلم زده اند همانند فخر الاسلام بزدوی وتفتازانی ونسفی وابن همام ودیگران. هر چند کسانی که برای ترویج مذهب کلامی اشعریت کوشیدند علمای نامبردارتری بودند همانند غزالی وفخرالدین رازی ودیگران واین به نوبه خود در به شهرت رسیدن مذهب اشعری کمک کرد.
اگر چه برخی سعی می ورزند تفاوت های فکری میان این دو گروه کلامی از اهل سنت را کمرنگ جلوه دهند وهمه را به یک چوب برانند ولی واقعیت چیز دیگری است.

همین که به این موضوع توجه کنیم که ابو منصور ماتریدی از لحاظ فقهی پیرو ابوحنیفه بود و ابوالحسن اشعری پیرو شافعی خود نشان می دهد که میان این دو گروه تفاوت هایی هست. می دانیم که ابوحنیفه فقیهی است که به فقه واستحسان در استنباط احکام زیاد اهمیت می دهد وفقه او رنگ عقلی بیشتری دارد. ابوحنیفه قبل از این که به فقه روی آورد، به علم کلام اشتغال داشت.
این در حالی است که ابوالحسن اشعری وقتی که از روش عقلانی معتزلیان دل زده شد وتوبه کرد همواره می خواست به نفع اهل حدیث وارد میدان شود واین امر باعث شد که زیاد اهمیتی به عقل قایل نشود.
با مراجعه به کتاب های علم کلام به خوبی می توان به این دریافت رسید که اشاعره وماتریدیه دو مذهب کلامی متفاوت از هم هستند و در روش ومنهج با هم اختلاف دارند، با آن که هر دو مذهب کلامی خیال آن دارند که عقائد وباورهای دینی را با براهین عقلی به اثبات برسانند.

می توان عمده ترین موارد اختلاف این دو فرقه را این گونه بیان کرد:
الف- ماتریدیه به این باورند که عقل آدمی توانائی این را دارد که بدون اتکا به شرع ودیانت به شناخت خداوند دسترسی پیدا کند، هر چند در خصوص احکام تعبدی کاری از پیش برده نمی تواند. این در حالی است که اشاعره عقل را اجازه ای به این کار نمی دهند.
ب- ماتریدی وپیروانش به این نظرند که اشیاء، قبح وحسن ذاتی دارند وعقل انسان می تواند به حسن وقبح اشیاء پی ببرد. این در حالی است که اشاعره با اصرار عجیبی به این موضوع پافشاری می کنند که ما هیچ گاه نمی توانیم حسن وقبح اشیاء را درک کنیم بلکه باید حکمی شرعی درین باره وارد شود. گفتنی است مبحث حسن وقبح عقلی مدخلی برای مسایل مهم دیگر شناخته می شود.
ج- از این مساله، اختلاف دیگری پدید می آید و آن این که آیا افعال خدا روی غرض و مصلحتی انجام می شود یا نه؟ ماتریدیه می گویند:از آن جا که خداوند حکیم است و از آن جهت که اشیاء حسن وقبح ذاتی دارد، امکان ندارد که خداوند کاری را انجام دهد بدون این که در آن حکمت و مصلحتی نهفته باشد. به همین جهت خداوند هر کاری را که انجام می دهد حتما غرض ومقصدی در پس آن نهفته است. لیکن اشاعره به این باورند که خداوند می تواند کاری را انجام دهد بدون این که غرض وحکمتی در آن مضمر باشد« لایسئل عما یفعل وهم یسئلون».

د- اشاعره از جمله کسانی اند که «جبری گری» را وارد علم کلام ساخته اند ومعتقدند که بندگان هیچ دخل وتصرفی در ایجاد افعال خود ندارند. برعکس ماتریدیه که هر چند فعل را مخلوق خداوند می دانند ولی کسب را از بنده، می شمارند ومی گویند بدون کسب بنده فعلی به منصه ظهور نمی رسد.
ه - ابوالحسن اشعری صفات خدا را اثبات می کند وآن ها را جدا از ذات خداوندی می داند ولی ابو منصور ماتریدی تقریبا همانند معتزله صفتی را جدا از ذات، ثابت نمی کنند.
و- در خصوص مخلوق بودن یا مخلوق نبودن قرآن که روزگاری مسلمانان را سخت به خود مشغول گردانیده بود، ماتریدیه همانند معتزله به مخلوق بودن آن قول می کنند بر خلاف اشاعره که همانند محدثان، قرآن را غیر مخلوق می شمارند.
این است پاره ای از مسایل کلامی که ماتریدیه واشاعره با هم در آن ها اختلاف دارند. مسایل دیگری هم هست که برای رعایت اختصار نمی خواهم به آن ها بپردازم.

سخن دقیق درین خصوص این است که ماتریدیه مسلکی را میان اشاعره ومعتزله اختیار کرده بودند اگرچه به معتزله نزدیک تر بودند.
به سخن محمد ابوزهره دانشمند ومحقق مصری توجه کنید:« پس از مطالعه عمیق آراء ابو منصور ماتریدی و ابوالحسن اشعری به این دریافت می رسیم که در اندیشه واقوال این دو پیشوای علم کلام تفاوت هایی است... لیکن ماتریدی که متاثر از روش ابوحنیفه بود تکیه بیشتری به عقل می کرد. اشاعره به طور مثال، شناخت خدا را به شرع واجب می شمردند در حالی که ماتریدیه شناخت پروردگار را موضوعی تلقی می کردند که امکان دارد به عقل ادراک شود. همچنان اشاعره برای اشیاء حسن ذاتی فکر نمی کردند در صورتی که ماتریدیه می گفتند که اشیاء دارای حسن ذاتی است.. همین طور در مسایل کلامی دیگر اختلاف دارند که موارد زیادی را در بر می گیرد.

لذا به این نتیجه می رسیم که در نظام فکری ماتریدیه قلمرو حاکمیت خرد، گسترده است ولی به شرط این که از حد تجاوز نکند ولی اشاعره سخت به مقید به نصوص دینی هستند. می توان گفت که اشاعره در جایگاهی میان اهل معتزله ومحدثان وفقها قرار دارند وماتریدیه در جایگاهی میان معتزله واشاعره. یعنی ماتریدیه به معتزله نزدیک ترند واشاعره به اهل حدیث».
بی مناسبت نیست که درین جا سخن آقای عبدالغفور آرزو محقق ونویسنده افغانستانی را که به مناسبت تجلیل از اندیشه های جمال الدین افغانی بیان کرده بود بیاوریم. سایت فارسی بی بی سی نوشت: آقای آرزو معتقد است که دیدگاه های سید جمال با توجه به قرائت معتدل کلامی از اسلام که نه با دیدگاه های اعتزالی ونه با دیدگاه اشاعری همخوان است، می تواند با مفاهیم جهان امروز سر سازگاری داشته باشد.وی می گوید:« دیدگاه سید جمال این بود که بین نقل وعقل حد وسط رعایت شود، آن گونه که دیدگاه ماتریدیه برآن تاکید دارد. از این جهت این نگاه می تواند به نظر من در جهانی که ما بحث جهانی شدن، نزدیک شدن فرهنگ ها،رابطه مدرنیته و دین وپلورالیسم دینی را داریم معرفت دینی را به گونه ای پاسخگوی عصر جدید باشد، پی ریزی کنیم».
با این حال، به چه اساسی آقای بشیر احمد انصاری اشاعره وماتریدیه را یک گروه حساب می کند وسنی های آسیای میانه وافغانستان وشبه قاره هند را اشاعره می داند؟

سوم- این را همه می دانند که تا ذهنیت ملتی تغییر نکند وضعیت عینی آن مردم دگرگون نخواهد شد ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم). ما نمی توانیم با استفاده از گفتمان اشعریت که برای خرد انسانی ارزش چندانی قایل نیست، به سراغ مفاهیم جدید وموضوعات نو برویم و خود را از وضعیت موجود رهایی بخشیم. از این رو صلاح در این است که گفتمان های عقل محورتری مورد استفاده قرار گیرد.گفتمان اشعریت نمی تواند دردی از ما را دوا کند که هیچ بلکه دستگاه ذهنی ما را به بیماری بیشتر دچار می کند. از آن جا که این نا میسر است که گفتمان اعتزالی در جامعه ما رواج پیدا کند به دلیل بدبینی شدیدی که به آن وجود دارد، راه درست تر این است که اصول فراموش شده مذهب کلامی ماتریدیه را که می خواهد میان عقل ونقل جمع کند، احیا کنیم.

اما نکته پایانی : از آقای بشیر احمد انصاری می خواهم که پس از این، بعد از تامل و سنجشگری، چیز بنویسد وبه خورد مخاطبان خود بدهد وبی گدار به آب نزند که مبادا خدای ناخواسته آبرویی را که در نویسندگی به دست آورده از دست بدهد و اعتبار خود را قمار کند. من به این عقیده ام که انصاری از حکمت و کلام، آگاهی چندانی ندارد و فکر نکنم با این مشغولیت هایی که ایشان دارد، بتواند کمبود خود را در این زمینه رفع کند. بنابر این مفیدتر آن خواهد بود که در زمینه های دیگر قلم فرسایی کند، واین عرصه را بگذارد برای کسانی که می دانند.

چهارشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۷

به کابل می‌روی

«به کابل می‌روی...» حاوی بخشی از دستنوشته‌ها، شعرها و نامه‌های ۱۳ دختر جوان افغانی‌ست که در هنگامه‌ی حکومت دهشتبار طالبان همراه با خانواده‌ی خود به ایران مهاجرت می‌کنند. "خانه‌ی کودک شوش" که از قدیمی‌ترین و شناخته‌شده‌ترین سازمانهای مردمی در حمایت از "کودکان کار و خیابان" و "کودکان مهاجر" محسوب می‌شود، امکان رشد توانمندی‌های این دختران جوان افغانی را فراهم می‌سازد و با تشویق و ترغیب آنان، علی‌رغم مشکلات و کلیشه‌های موجود، شور زندگی را در آنان بیدار کرده، این کودکان محروم را از حاشیه به متن جامعه می‌کشاند.

زهره ظریفی یکی از شاگردان ممتاز بهرام رحیمی از کنشگران خانه‌ی کودک شوش است. او نیز همراه با صدها هزار افغانی دیگر، تحت فشار رژیم جمهوری اسلامی ایران، به کشورش باز می‌گردد. زهره تنها شرکت‌کننده‌ی مراسم دویستمین سالگرد تولد هانس کریستین اندرسن در ایران بود که در هر دو بخشِ مسابقه شعر و دستنوشته، جایزه‌‌ی این مراسم را از آن خود کرد.

"به کابل می‌روی" روایتی‌ست از گسستن‌ها، تبعیض‌ها، مقاومت‌ها و آرزوهای زیبا، پاک و انسانی این دختران جوان افغانی که هر چند در کمال سادگی بیان می شوند اما حکایتی‌ست جانکاه از جنگ و آوارگی سالیانی دراز که ناخواسته بر این کودکان تحمیل شده است.

برای سفارش کتاب

دوشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۷

قدرت های منطقه در سناریوی امریکایی‏

قدرت های منطقه در سناریوی امریکایی‏
نوشته ی عبدالله خداداد

رئیس جمهور حامد کرزی، از چند ماه به این سو، و هر روز که به انتخابات آینده ‏نزدیک تر می شویم، با انتقاد های شدید از سیاست های غرب در افغانستان، می ‏خواهد نمایش دهد که شخص مستقل است و بر خلاف میل امریکایی ها و غربی ها ‏حرف می زند.‏

این امر باعث شده، که رئیس جمهور افغانستان، دلربایی خاصی برای قدرت های ‏منطقوی داشته باشد.‏

کشورهای منطقه، به ویژه جمهوری اسلامی ایران، که از مدت ها به این سو ‏رئیس جمهور افغانستان را با بسته های دالر خوشنود نگهداشته، به سرمایه گذاری ‏روی این مهره ی غربی آغاز نموده است.‏

قرار گزارش ها، جمهوری اسلامی ایران، تلاش نموده تا سایر کشور های منطقه، ‏از جمله روسیه، را قناعت بدهد که می توانند از مهره ی امریکا (حامد کرزی) بر ‏ضد امریکا در افغانستان، استفاده نمایند.‏

بر بنیاد اطلاعات دقیق، جمهوری اسلامی ایران، از سران جبهه ی ملی درخواست ‏نموده تا از انتقاد از حامد کرزی دست کشیده و در حمایت از او، کمر همت ببندند.‏

رئیس جمهور افغانستان نیز، پیش از این، با فرستادن نماینده های ویژه ی خود، به ‏کشور های منطقه، به آنها اطمینان داده است که در صورت برخورداری از ‏حمایت های مادی و معنوی شان، امریکایی ها را از افغانستان بیرون خواهد کرد.‏

به باور من، کشورهای منطقه، در رأس ایران و روسیه، با خوشباوری، روی این ‏بازی افشا، و سناریوی امریکایی، در حال سرمایه گذاری هستند.‏

هنوز هیچ روشن نیست که به راستی شخص دیگری مهره ی امریکا در انتخابات ‏آینده ی افغانستان باشد، و برخی از تحلیلگران سطحی، تصور کرده اند که جنگ ‏های زرگری رئیس جمهور افغانستان با دوستان غربی اش، در واقع، نشانه ای ‏قطعی شگاف و مخالفت عمیق میان آنهاست.‏

دور از امکان نیست که امریکایی ها به رئیس جمهور افغانستان دستور داده باشند ‏که خودش را به کشور های منطقه نزدیک بسازد و با اجرای این سناریو، کار ‏امریکا را برای رسیدن به اهدافش درمنطقه، ساده و ارزان بسازد.‏

قدرت های منطقه نیز، با ساده لوحی، به این تصور شده اند که کرزی را، به شرط ‏ادامه ی مخالفت با غربی ها (به ویژه امریکا) مورد حمایت قرار دهند.‏

در حالی که ممکن است، آقای کرزی، پس از پیروزی در انتخابات آینده، که فقط با ‏حمایت بی دریغ و صادقانه ی کشورهای منطقه ممکن است، از این کشورها پشت ‏بگرداند و باز هم آغوش همیشه گرمش را بروی ولی نعمت اش امریکا، بگشاید.‏

تصور نمی کنم که این بازی ساده لوحانه و این سناریوی سطحی، از دید تیز ‏ناظرین امریکایی و غربی پنهان مانده باشد. ‏

امریکا در کمین است تا کشورهای منطقه را، در چال خودشان به چاله بیندازد.‏



شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۷

مرگ بر بنیادگرایان اسلامی که در هر کشور دنیا هستند

مرگ بر بنیادگرایان اسلامی که در هر کشور دنیا هستند ادامه گزارش را اینجا بخوانید " بصیرسیرت"

جمعه، آذر ۱۵، ۱۳۸۷

قمار نویسندگی


"گل سرخ دل افگار"
عنوان تازه ترین اثر داستانی محمد جواد خاوری است که در همین تازگیها روی پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفته است. این مجموعه شامل 9 داستان کوتاه است. مجموعه مذکور از آنجا که آخرین اثر داستانی نویسنده است، باید آخرین تجربیات نویسنده را نیز انتقال بدهد. محمد جواد خاوری و دختر کوچکش

این مجموعه داستان بین خوف و رجا قرار دارد. از یک طرف به خاطر بهره برداریها از افسانه ها و قصه های عامیانه افغانستان خواننده را رجامند می سازد و این نوع کار تجربیات قابل توجهی را نوید می دهد. و به نحوی رائحه تجربیات کارهای از جنس تجربیات رئالیسم جادویی را نوید می بخشد. اما از طرف دیگر این خوف را نیز زنده می کند که نویسنده در دام بازنویسی قصه ها و افسانه های عامیانه گرفتار نشده باشد. در نگاه نخست چنین به نظر می رسد که برخی از داستانهای این مجموعه مانند داستان "خواب پادشاهی"، "چهار طرف قبله" و "گل سرخ دل افگار" ذهنیت بازسازی افسانه ها و قصه های عامیانه را در ذهن خواننده زنده می کند. این ذهنیت در برخی داستانهای این مجموعه به حدی است که گویا نویسنده لباس فاخر امروزی را به تن شخصیتهای قصه ها و حکایات و افسانه ها پوشانده باشد.

این شک و تردیدها و خوفها بیشتر از آنجا ناشی می شود که فکر می کنی نویسنده این لباسهای فاخر و عصری را نتوانسته به طور ماهرانه به جان شخصیت داستان "چهار طرف قبله" و یا همان قهرمان حکایتی که به نام نجف مارخور معروف است، بپوشاند. و وقتی که با شخصیت غیر فعال و صامت داستان "حاجی بیو" رو به رو می شویم، حکایت مردی را که بارها در مناطق مرکزی افغانستان شنیده ایم به خاطر می آوریم. شاید هر منطقه ای این حکایت را به خودشان منسوب بداند. حکایت مرد اسب سوار که الخاتو پشت سرش سوار می شود.

نمونه دیگر خوف را در "خواب پادشاهی" ملاحظه می کنیم. آنجایی که ماده گاو صحبت می کند. اگرچند صحبت ماده گاو در این داستان شبیه به صحبت باد در داستان پائلوکوئیلو است، منتها لباس فاخری که کوئیلو بر تن قهرمان "کیمیاگر" اثر عارفانه اش داده است، بدون عیب و ایراد است. در آنجا کسی در شک و تردید قرار نمی گیرد و نمی گوید که این لباس فاخر و آن اندام قهرمان قدیمی برازنده نیست. لذا خطری که کار خاوری را تهدید می کند این است که تصور بازسازی افسانه ها و قصه های مردمی و عامیانه را در ذهن خواننده زنده می کند به گونه ای که ریتم و آهنگ داستان "خواب پادشاهی" در حکایت گونگی و قصه مانندی خیلی غلو شده است.
ادامه این مطلب...

پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۷

در آینده پیش وجدان خود سرافکنده خواهیم بود



در آینده پیش وجدان خود سرافکنده خواهیم بود
نوشته مصطفی کیا
چهارشنبه ۳ دسمبر ۲۰۰۸ مشاور ارشد وزارت خارجه افغانستان به دانشگاه کاتب آمده بود. کنفرانسی درباره حل منازعات بین المللی برگزار شد و ایشان درباره انواع منازعات در نظام بین الملل و طریقه برخورد با این منازعات برای دانشجویان رشته علوم سیاسی صحبت کردند. سوالات زیادی در ذهن داشتم و می خواستم جواب های قانع کننده ای را از ایشان به حیث یک مشاور ارشد در یکی از کلیدی ترین وزارت خانه ها دریافت کنم.
در آخر ایشان فرصت این کار را فراهم کرده و سوالی درباره منازعه بین افغانستان و پاکستان به این طریقه پرسیدم:
سوال: داکتر داوود مرادیان شما درباره منازعه بین افغانستان و پاکستان اشاره ای داشتید. نقطه اصلی منازعه ما با پاکستان بر سر خط تلسم شده دیورند است. طبق گفته خودتان آیا در حل این منازعه کشور افغانستان در کدام مرحله قرار دارد؟ آیا ما این منازعه را انکار می کنیم و یا مدیریت؟ و آیا ابزار مشروع داریم تا بتوانیم منازعه را به نفع خود حل کنیم؟
آقای مرادیان لبخندی زد و گفت که تعدادی از دولتمردان یعنی اکثر ایشان منازعه دیورند را انکار می کنند و عداه ای نیز در تلاش هستند تا این منازعه را مدیریت کنند و…

در واقع داکتر مرادیان به قسمت دوم سوال که مد نظر من بود جواب ندادند و اینگونه شد که درک کردم خود ایشان هم به نحوی این قضیه را انکار کردند و به سادگی از آن گذشتند.

چرا همواره ما در انکار و گریز از واقعیت هستیم؟

کمی باندیشید که در کوچه و بازار و حتی در بین خود، کشور پاکستان را مورد حمله قرار داده و تمامی معضلات را در افغانستان به پاکستان نسبت داده ایم. عده ای نیز کشور ایران را مقصر دانسته و عده ای نیز کشور های همسایه را به گونه های مختلف در مسائل افغانستان دخیل می دانند. در ابتدا بعضی از تحلیل ها به نظر درست می آیند و بدون شک دخالتهای خارجی برای ما واضح شده است لیکن تا بحال به این فکر کرده اید که ما عادت کرده ایم که با جزم اندیشی خودخواهانه خود و بدون اندیشه خود را تبرئه کنیم!؟
چرا ما باید به این عقیده باشیم که کشور های همسایه نباید در امور ما دخالت کنند؟
چرا در بین خود به آنها حمله می کنیم و غیرت همراه با جهالت خویش را به رخ یکدیگر می کشیم که ما افغانها اینگونه ایم و آنگونه ایم و اگر فلان کشور دستش کوتاه شود افغانستان گلستان می شود.

به خود بیاییم و این جهالت را کم کنیم. تصور کنید اگر ما در موقعیت کشور ایران و یا پاکستان می بودیم، آیا آرام و بدون هیچ گونه ارتباطی با دنیای خارج به زندگی ادامه می دادیم؟ مطمئناً نه زیرا ما نشان دادیم که در گذشته چطور به همسایه های خود حمله کرده و آنها را چپاول کردیم. حال با کدام خیال واهی انتظارات بیهوده دارید.
یکبار از خود سوال کنیم که ما چرا این اجازه را به آنها می دهیم که اینگونه ما را تخت فشار قرار دهند. آیا به خود زحمت این را داده ایدم که فکر کنیم از کجا باید شروع کنیم که تا چند سال آینده لااقل بتوانیم در معادلات منطقوی، کشور تاثیر گذار باشیم.
آیا می دانید منافع ملی افغانستان چی ها هستند؟ آیا ما ملت شده ایم و یا به کشور های همسایه اجازه می دهیم که همچنان در سرزمین ما تاخت و تاز کنند.


ابزارهایی که کشورهای همسایه برای ما تدارک دیده اند

کمی دقت کنید متوجه می شوید که اسلام را تبدیل به یک ابزار کرده و کوچکترین منافع ما را پایمال می کنند. اسلام ما این نیست . اسلامی که مانع پیشرفت افغانستان باشد و منافع ما را حرام بداند، اسلام نیست. چطور است که کشور پاکستان از دالرایالات متحده آمریکا صاحب سلاح اتمی می شود لیکن اگر در افغانستان مصرف شود یا مافیا آن را می بلعد و یا ملاهای دروغین آنرا حرام خوانده و استفاده از آن را برای مردم عادی برابر با ارتداد می دانند. ما با دین خود مشکلی نداریم. ما با مفسرین تعلیم دیده بی سوادی مشکل داریم که سنگ های زیادی را پیش پای ما انداخته و می اندازند. ما اسلام وارداتی نمی خواهیم.

غیر از اینها، به اطراف خود ببینید که خائنین و وطن فروشان افغانی چگونه با قیمت ارزان خود را و ما را می فروشند. این است آن غیرت افغانی؟ اگر این غیرت ما است پس لعنت به این غیرت. ما این گونه غیرت را نمی خواهیم.

اگر ما چنین پیش برویم حتی یک ترکاری فروش هم می تواند پیش بینی کند که آینده چندان خوبی نخواهیم داشت. پس اینگونه است که ما بسیاری از منازعاتی را که حل آن به فایده افغاسنتان است را انکار می کنیم و نه به خود اجازه می دهیم، نه به دیگران تا فکری به حال این آشفته بازارکنند. نمی دانم چرا هر کسی در افغانستان می خواهد پیشرفت کند، یا تعصب را در پیش می گیرد یا خائن وطن فروش می شود که متاسفانه به پیشرفت هم دست پیدا می کند. اما این پیشرفت نیست این حماقت است، این خیانت است و جهالت. در واقع ما منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.

در آخر می توان گفت که این خود ما هستیم که سرنوشت خود را می سازیم نه هیچ کس دیگر. به این نایندیشید که مطمئناً کشور ما غنی از منابع طبیعی است و این یکی از دلایل محکم حضور کشورهای خارجی در افغانستان است. این یک چانس است که افغانستان در حال حاضر در نظام بین الملل مورد توجه قرار گرفته است. اینکه رییس جمهور ایالات متحده آمریکا یکی از شعارهای انتخاباتی خود را متوجه افغانستان می کند و توجه جامعه جهانی را متوجه کشور ما می کند و اینکه بعد از سالها دولتمردان ایالات متحده به این نتیجه رسیدند که پاکستان سیاست دو گانه ای را بازی می کند.
نکته اصلی این است که کشور پاکستان موقعیت خود را رو به ضعف می بیند و در قبال آن ما باید بکوشیم تثبیت موقعیت کرده و نشان بدهیم که ما قابلیت جایگزینی را بجای کشور پاکستان داریم.

اما اگر به تعصب خود ادامه دهیم و سعی در فاشیستی کردن قومیت خود کنیم و خائنین را همراهی کرده و تفکر یک انسان بی مسئولیت را در قبال این آب و خاک در پیش بگیریم و یا اینکه در مافیای اقتصادی و دیگر مافیا سهیم شده و وجدان خود را آسوده از این مصیبت ها کنیم، پس دیگر نیازی به نقاب زدن و ابراز تاسف کردن هم نیست. رگ غیرتتان را بیهوده نپندانید و شعار هایی را که به آن اعتقاد ندارید ندهید تا دیگران بدانند که روی چه کسانی حساب باز کنند و خود دست بکار شوند.


دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. کاری نکنیم که دیگر روز پیش عقل و وجدان خود سرافکنده از این باشیم که هیچ وقت از ایشان استفاده نکردیم. عجولانه تصمیم نگیرید. عاقلانه تصمیم بگیرید.

چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۷

ما نیز مقصریم


ما نیز مقصریم!‏

نوشته ی عبدالله خداداد

این مقاله، در پاسخ به نوشته ی مسعود قیام "نیاکان من، محور جدال در افغانستان"، برای کابل پرس نوشته شده است.
-----

نوشته ی مسعود قیام را خواندم. او به عنوان فردی از قوم پشتون عالمی از ملامتی ها را پذیرفته و قوم خودش را عامل بحران های بی پایان افغانستان و عقب مانی تاریخی این کشور دانسته است.

مسعود قیام با این نوشته ی بی مانند و جاودانش، نشان داد که وجدان بیداری است که از بی عدالتی به ستوه آمده است. او با این نوشته اش نشان داد که متعلق به نسل جدید افغانستان است.

من نیز، همانطور که مسعود قیام به عنوان یک فرد پشتون سخن گفته، به عنوان یک تاجیک وارد بحث می شوم:

مسعود قیام، درد ها و آلام من نیز کم تر از تو نیست!

به قول شاعر تاجیک:

...

از حسرت خونين كفنان چشم نم ما

از وحشت عاق پدران پشت خم ما

...

تا ميهن ما پايگهِ ميرشكار است
در گلشنِ ما كشتن گل غنچه بهار است

...

در خلال سالیان بی نظمی، مشتی از اوباش و دژخیم، با استفاده از فرصت، به طور تصادفی روی صحنه آمدند و در سالیان قومگرایی، از نام قوم تاجیک، امتیاز قومی گرفتند.

این جنایات کاران حرفوی و بی آرمان، منافع شخصی و خانوادگی خود را منافع مردم عنوان نموده و بی خبر از این که مردم عام تاجیک چه سختی ها که نمی کشند.

نمی توانم آرمان های مردمم را (عام مردم افغانستان را) محکوم کنم اما سوء استفاده ی رهبران را محکوم می نمایم.

چپاول دارایی های مردم شهر کابل، چپاول زمین های دولتی، خشونت بر ضد مردم شهری و سوء استفاده های گسترده به نفع خود و خانواده ی خود، از ویژه گی های سران تقلبی قوم من است.

در پنج سال حاکمیت برهاند الدین ربانی (به عنوان رئیس جمهور تاجیک تبار)، سینه ی هیچ قومی را بی زخم نگذاشتیم و تا توانستیم هزاره را سرکوب کردیم.

از قضا رهبری هزاره ها نیز در دست دژخیمی از قبیله ی دژخیمان پشتون، تاجیک و ازبیک بود.

سربازان قوم من در جاده های کابل، مردم غیر نظامی هزاره را، فقط به اتهام هزاره بودن، مورد توهین و شکنجه قرار می دادند و زندان های ما پر از افراد بی گناه اقوام دیگر بود.

از دزدی های مسلحانه ی ما و نابودی خانه های رهایشی شهریان کابل، به همکاری گلبدین نیز همه با آگاهی دارند.

در آغاز حکومت قومگرای کرزی نیز دژخیمان قوم من، با استفاده از وضع نا بسامان، به دارایی ها عامه هجوم بردند و هر چه بلند منزل که در شهر کابل بود، به نام خود کردند.

دیگر نمی خواهم به وحشی گری های قومم افتخار کنم. چیزی برای افتخار نیست. ما ملت با افتخاری نیستیم. ما در این خاک- که در قلب آسیا موقعیت دارد- جزیره ی وحشت ساخته ایم.

من از هم تباران تاجیک خود می پرسم: چرا ما از مشتی جنایت کار- که فقط به شکم های گنده ی خود می اندیشند و به کودکان گرسنه و سرما خورده ی ما توجهی ندارند و با سوء استفاده از آدرس قوم تاجیک، چپاول و معامله می کنند- حمایت کنیم؟ سواری آن ها بر آخرین مدل موتر های جهان و میلیون ها دالر پول حرام در حسابشان، چه افتخاری برای من و تو دارد؟

آری، فقط اعتراف به اشتباهات گذشته ی مان می تواند راه جدیدی را به سوی آشتی ملی و همزیستی مسالمت آمیز ما باز نماید.

اکنون، همانطور که از نوشته ی مسعود قیام استنباط می شود، همه ی مردم افغانستان، به ویژه قوم پشتون، نیازمند تغییر تفکر ملی، از قومگرایی به اندیشه ی شهروندی می باشند.

مردمان متمدن جهان، با تکیه بر ارزش های شهروندی و قوانین عادل، در کنار هم زندگی خوشی را سپری می نمایند.

اکنون، حاکمیت بر اساس اکثریت قومی یا نژادی و یا زبانی، مردود پنداشته می شود و هر فرد از افراد کشور های جهان، با حقوق مساوی و همچون یک شهروند در جوامع خود زندگی می نماند.

جوامع پیش رفته نیز به افراد اجتماع خود، به عنوان شهروند هم میهن خود نگاه می کنند و در مواقع انتخابات، به برنامه های مفید رأی داده می شود نه به قومیت، زبان یا نژاد.

وجدانی بیداری هم چون مسعود قیام و هر جوانمرد دیگری که با این شجاعت حاضر می شود دست به اعتراف بزند، در خور ستایش است.

نوشته ی مسعود قیام، پیام روشنی دارد. او با این نوشته، روزنه های امید را برای ما جوانان افغانستان باز نموده. فقط با اعتراف به گذشته ی سیاه خود می توانیم با صمیمیت، و بر اساس ارزش های شهروندی و در چوکات قوانین عادلانه، زیست باهمی داشته باشیم.

ما، نسل جدید افغانستان، شاید نظر واحدی نسبت به گذشته نداشته باشیم، اما مهم آن است که نظر واحدی نسبت به آینده داشته باشیم.

از گچ، ماه و ستاره می سازند

تأملی در باره گجبری

گچ بریهای ساختمانها، نمای خانه ها، نماهای رومی، طاقها و طاقدیسها، سر ستونها، ابزار و گلها و نقاشیهای ساختمانها و تعمیرها را هر روز می بینیم. شاید کمتر به آفرینش، خلقت، شکل یافتن، وجود گرفتن، ترکیب و مراحل پدید آمدن و تکوین آنها از خود سؤال کنیم. شاید از کنار مراحل ساخت و آفرینش خورشیدی که هر روز از شرق طلوع می کند و در مغرب سجود، به راحتی عبور کنیم. و هر شب ماهتابی که ناگهان در قاب آسمان خلوت آسمان را رنگ می کند و ستارگانی که در صفحه آسمان بل بل می کنند برای هریک از ما عادی باشند. اما هر وجودی که پس از عدم شکل می گیرد زیباست و سؤال برانگیز حتا گچ بریهای ایوانهای خانه های کابل که پر است از گلها و حیات وحش و نقش برجسته ها و سر ستونها و نماها.
کارگر افغانی
2
معماریهای به جا مانده از عهد باستان، بناهای تاریخی، از اشکال اهرام ثلاثه مصر تا بناهای به جا مانده در غور و غزنی و بلخ و نیمروز و هلمند تا پلکان و طاقهای قوسی خشتی زیگورات (آثار به جای مانده 4000 سال قبل از شهر باستانی اور) کرانه های دجله و فرات و نیل تا آسمان خراشهای شهرهای امروزی همه و همه جای تأمل و نگرش عمیق دارد. هریک از این بناها و نقشها و سایه ها نشان دستان و کلکهای هنرمندان و معماران و آفرینشگرانی هستند که به خاک و سنگ شکل داده اند. و از خاک کیمیا ساخته اند.

3
همیشه که ایوانهای گچ بری شده خانه های کابل را دیده ام با آن گلها و طرحها و رنگها و اشکال هندسی به نحوه شکل دهی آن فکر کرده ام. با خودم گفته ام: چگونه از خاک و سنگ این پرندگان و گلها و طرحها و شکلهای هندسی را می سازند؟

4
یک روزی سراغ سلمان حسینی رفتم. اما نه در کابل بلکه در خارج از کشور. سلمان حسینی داستان نویس است. هنرمندی که بین گچ و داستان آشتی داده است. سلمان سالهاست که داستان می نویسد اما شش سالی است که از خاک ترکیبهای هندسی می سازد و آنالیز کارش در کمپوزیسیون شکلها جالب است.
چند روزی به محل گچبری سلمان شاهد طرحها و قالب بندی طرحهایش بودم. از تمام مراحل کار گچبری اش عکس گرفتم.

روح اصلی گچبری هندسه است. سلمان به کارش اشاره می کند و می گوید: "مقارنه اگر در کار رعایت نشود، کار خراب از آب در می آید. می دانی که مقارنه از فرمولهای هندسه است." وقتی که شاهد کار گچبری باشیم گچبریها و قوسها و گلها و حیات وحش و طرحها مراحل آفرینش دارد. و از اصول و عناصر برخوردار است. سلمان می گوید: "گچبری شبیه به داستان دارای طرح و پیرنگ و الگوست."

سلمان حسینی هنوز هم داستان می نویسد و در جلسات نقد و بررسی داستان شرکت می کند. از وی چندین داستان در نشریات و مطبوعات بیرون مرزی افغانها نشر شده است. خودش از تعداد 20 داستانش نام می برد که شاید بهترین کارهایش باشد. اما، سلمانی که در این نوشته می بینید نه آن سلمانی است که داستان می نویسد. بلکه استا سلمان است که به خاک شکل می دهد و از خاک ماه و ستاره می سازد.

ادامه این مطلب را در اینجا بخوانید...

سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

'استجواب' وزیر فرهنگ افغانستان

کریم خرم

آقای خرم گفت: این اظهارات، نظر شخصی من بوده و موضع وزارت اطلاعات و فرهنگ و دولت نیست

مجلس نمایندگان افغانستان سخنان اخیر وزیر اطلاعات و فرهنگ این کشور مبنی بر دخالت خارجیها در تصویب قانون رسانه ها را رد کرده است.

کریم خرم، وزیر اطلاعات و فرهنگ روز شنبه گذشته، ۹ قوس (آذر)، در نشستی با اعضای کمیسیون سمع شکایات مجلس سنا گفت قانون رسانه های همگانی "تحت فشار خارجی ها" به تصویب رسیده است.

آقای خرم همچنین در این نشست انتقاداتی را به این قانون وارد کرد. او گفت در این قانون شرایطی پیش بینی شده که در حال حاضر به نفع مردم نیست. از جمله بیرون کردن رادیو و تلویزیون دولتی از کنترل دولت، که به گفته آقای خرم، زبان دولت را می بندد.

روز گذشته (یکشنبه، ۱۰ قوس) اعضای کمیسیون امور فرهنگی مجلس نمایندگان آقای خرم را برای ارائه توضیحات بیشتر در مورد گفته هایش به این کمیسیون فراخواندند.

منابع دولتی در کابل گزارش دادند که آقای خرم در نشست کمیسیون امور فرهنگی که در آن شماری از نمایندگان کمیسیونهای دیگر مجلس هم حضور داشتند، گفت در مجلس سنا او "نظر شخصی" خود را بیان کرده است.

آقای خرم به اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس نمایندگان توضیح داد که: "این اظهارات، نظر شخصی من بوده و موضع وزارت اطلاعات و فرهنگ و دولت نیست."

همچنین آقای خرم در گفتگویی با بی بی سی از مراجعه برخی مقامات خارجی و سفارشهای آنان یاد کرد که از او می خواستند قانون رسانه ها" بر اساس سلیقه آنان" آماده شود.

آقای خرم گفت: "چه مدرکی بهتر از اینکه با خود من تماس گرفته شده و این مسائل مطرح شده است. گروهی به نام "ایشیا لا گروپ" ساخته شده بود که در آن خارجیها دخالت داشتند و تمویل می کردند و به خاطر تحمیل نظرات خاص در قانون رسانه ها کار می کردند."

ایشان دلیل قناعت بخشی برای کمیسیون ما نداشتند. بنا بر این ما فیصله کردیم که ما به حرفهای وزیر قناعت نکردیم و به شورا گزارش می دهیم

محمد محقق، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس

وزیر فرهنگ گفت: "خصوصاً مورد بسیار عمده ای که روی آن تمرکز شد این بود که تلویزیون دولتی افغانستان به تلویزیون خدمات عمومی تبدیل شود. این تجربه ای است که در کشورهای دیگر هست، اما افغانستان کشوری است درگیر جنگ با تروریسم."

او افزود: "ضرورت به یک تلویزیون دولتی وجود دارد و می شود که تلویزیون دیگری ساخته شود به همین منظور، اما تبدیل تلویزیون دولتی به (تلویزیون خدمات عمومی) در حالت فعلی جز این که ضررش به جامعه برسد، نتیجه دیگری به بار نمی آورد."

اما اعضای کمیسیون امور دینی و فرهنگی مجلس نمایندگان این اظهارات آقای خرم را بی اساس می خوانند و می گویند این قانون بر اساس "اصول اسلامی، سنتهای افغانی و قانون اساسی افغانستان" تدوین شده است.

رئیس این کمیسیون می گوید توضیحات آقای خرم قناعت اعضای این کمیسیون را فراهم نکرد و کمیسیون تصمیم گرفت که موضوع را به نشست عمومی مجلس نمایندگان گزارش دهد.

محمد محقق رئیس کمیسیون امور دینی و فرهنگی مجلس نمایندگان می گوید در ترتیب قانون رسانه ها مانند سایر قوانین، از خارجی ها مشورت گرفته شده، اما این کار به این معنا نیست که قانون رسانه ها زیر فشار آنان ترتیب شده است.

آقای محقق گفت: "قانون رسانه ها را وقتی که ما تصویب کردیم، با اصحاب رسانه ها، با گروههای فرهنگی، با حلقاتی از روزنامه نگاران و با کشورهای مختلف مشورت کردیم، ولی آن چه که مصالح کشور ما ایجاب می کرد، ما بر اساس آن نظر دادیم."

او افزود: "این (اتهام دخالت خارجیها در تصویب قانون رسانه ها) یک اهانت به شورای ملی است. ولی ایشان (آقای خرم) گپهای خود را به نحوی تکرار می کردند که خارجیها این کار را کرده اند ."

آقای محقق در ادامه گفت: "ایشان دلیل قناعت بخشی برای کمیسیون ما نداشتند. بنا بر این ما فیصله کردیم تا به شورا گزارش می دهیم."

قانون رسانه های افغانستان که یکی از جنجالی ترین قوانین در این کشور است پس از سقوط رژیم طالبان تصویب شد و پس از آن چندین بار مورد باز نگری قرار گرفت.

منبع: بی بی سی

دوشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۷

بالاخره «فلم» يا «فيلم»؟

بالاخره «فلم» يا «فيلم»؟
درباره ي كلماتي كه در زبان فارسي به دو نوع نوشته مي شوند


در مطبوعات افغانستان از قديم «فلم» كلمه يي بوده است كه به جاي چيزي كه در ايران «فيلم» مي خوانند استفاده مي شده است. مگر طي چند سال اخير برخي از مطبوعات در كابل سرسختانه در تلاش اند كه در عوض از كلمه ي «فيلم» در نوشته هايشان استفاده كنند. البته اين تنها «فلم» نيست كه آنها از آن خوششان نمي آيد، بلكه به جاي چيزهاي ديگري چون «شفاخانه» و «ميدان هوايي» و «قوماندان» و «مكتب» هم، «بيمارستان» و «فرودگاه» و «فرمانده» و «مدرسه» را ترجيح ميدهند. نمي خواهم وارد يك بحث بي نتيجه و بي پايان شوم، آنهم با كساني كه دانش زبان شناسي و هيجان فارسي گرايي شان به حدي است كه برخي شان حتا «دولت اسراييل» را هم «رژيم صهيونيستي» مي خوانند، تا باشد كه «فارس»ي را پاس داشته باشند. موضوع را محدود ميكنم به كلماتي كه از زبانهاي اروپايي وارد زبان فارسي شده است و در دو كشور فارسي گوي همسايه به طور متفاوتي نوشته مي شوند....... ادامه اينجا