Ads 468x60px

شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۴

پنجمین دور جشنواره گپ جوان



حضور گرم جوانان در برنامه های گوناگون آموزشی برنامه گپ جوان، خانه فرهنگ را به این واداشته تا دست به ابتکار تازه ای بزند. چهار ولایت افغانستان زیر پوشش کارگاه های آموزشی رایگان گپ جوان آموختند که چگونه از طریق رسانه های اجتماعی صدایشان را به گوش دوستان، همتایان و افراد مسوول در سطوح تصمیم گیری برسانند. آنها آموختند که چگونه دنیا را زیباتر و بهتر از آنچه با چشمان خود می بینند، از دریچه ی چشم سوم تماشا کنند.



از این رو، خانه فرهنگ در نظر دارد تا در ماه آینده یک جشنواره ی بزرگ ملی را به نام "جشنواره هفته رسانه ها" با حضور جوانان، دانشجویان، سازمان های جوانان، سازمان های فعال اجتماعی و فرهنگی-هنری، نهادهای علاقمند به پیشرفت جوانان و بهبود کاربرد رسانه ها به ویژه رسانه های اجتماعی، هنرمندان و علاقمندان به امور فرهنگی، هنری و اجتماعی  وعموم برگزار کند.

حضور شما می تواند گامی در توانمندسازی جوانان و پشتیبانی از سخنان و اندیشه های آنان باشد. 


پژوهشهای جدید نشان می دهد اکثر زنان دوجنسگرا یا همجنسگرایند

این نوشته برگردان محضی است از تحقیق زیر.

یک پژوهش جدید یافته است زنانی که خود را همجنسگرا/لزبین تعریف می کنند بیشتر به جسم زنانه گرایش دارند، زنانی که را دگرجنسگرا می خوانند شدیدا توسط تصاویر هم مردان برهنه و هم زنانه برهنه تحریک جنسی شده اند. داکتر گرولف ریجر، از دانشکدۀ روانش شناسی دانشگاه اسکس گفت، "هر چند اکثریت زنان خود را دگرجنسگرا تعریف می کنند، تحقیق ما به روشنی نشان می دهد که وقتی نوبت به تحریک جنسی می رسد، آنها یا دوجنسگرایند، یا همجنسگرا، و هرگز دگرجنسگرا نیستند."


این پژوهش بر 345 زنی که پاسخ هایشان در برابر تصاویر ویدیویی زنن و مردان برهنه تحلیل گردید، صورت گرفت. از میان زنانی که خود را دگرجنسگرا معرفی کردند، 74 درصد شدیدا توسط هر دو جنسیت تحریک جنسی می شدند. (روی هم رفته، 82 درصد زنانی مورد پژوهش تا حدی به هر دو جنس گرایش داشتند.) لزبین های این تحقیق نشان دادندن که گرایش بیشتری به زنان دارند تا مردان.

متن اصلی
http://nytlive.nytimes.com/womenintheworld/2015/11/05/most-women-are-bisexual-or-gay-but-never-straight-study-suggests/




یکشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۴

پنج کاری که افغانستانی ها می توانند برای پناهجویان انجام دهند


نه افغانستان و نه ساکنان آن جزیره اند که فقط دیگر کشورها به آنها کمک کنند. هر چند، دست کمک­خواهی افغانستانی ها بسیار دراز است. در چنین هوایی، مهاجرت و پناه­جویی دست کم 50 سال است با زندگی این مردم آمیخته شده. مهاجران فراوانی از این کشور به کشورهای دور و نزدیک رفته اند و بسیاری از ساکنانش حالا به عنوان "بیجاشدگان محلی" در نظر گرفته می شوند. مهاجرت های کنونی نیز آن چنان افزایش یافته که تنها در سال 2014، نزدیک به یک میلیون و دوصدهزار تن از افغانستان با رویای زندگی بهتر عازم غرب شدند. گرچه این روند و پدیده تنها بر افغانستان جاری نیست – کشورهایی که حقوق اولیه انسان ها بدانها داده نمی شود با این مسأله روبه رویند.

حالا که افغانستان تافته یی جدابافته از جهان نیست، مهاجر فراوانی به غرب هدیه می دهد، چه می تواند برای مهاجران خود و دیگر کشورها بکند؟ من اینجا پنج روش پیشنهاد می کنم که در آن نقش فعالیت های پیشگیرانه یی وجود ندارد چرا که هدف کمک به پناهجویان فعلی است نه پناهجویان آینده. برای پناهجویان آینده می توان در مقالۀ بعدی درباره اش سخن گفت.

1.       یکی از بهترین راه ها همیشه این بوده که از رهگذر سازمان های بین المللی دست به کار شویم؛ یعنی لابی گری کنیم و بر آنها فشار بیاوریم. یکی از این سازمان های بین المللی، سازمان ملل متحد است. فعالان مدنی افغانستان (به دور از حواشی­اش) باید به گروهی فشار مبدل شود و با سازمان ملل روی یک طرح مشترک کار کند. این طرح مشترک باید از سازمان ملل، جامعه جهانی و کشورهایی که اکثر پناهجویان بدانجا شتافته اند وادار به پذیرش پناهجویان کنند. با این شعار که "مهاجرت حق هر انسانی است" و منشور حقوق بشر نیز آن را تأئید می کند.
2.       نشست جامعه مدنی و دولت افغانستان با سفارت خانه های کشورهایی که در بالا یاد شد مبنی بر پذیرش بی چون و چرای پناهجویان
3.       پیشنهاد قانون "یک سرباز، یک مهاجر". به عبارت دیگر هر کشوری که به افغانستان، سوریه، عراق و چنین کشورهایی سرباز فرستاده، به ازای یک سرباز یک مهاجر از این کشور را بپذیرد.
4.       تماس جامعه مدنی افغانستان با گروه ها، سازمان ها و موسسات خیریه و افراد خیر برای سرپناه دادن به پناهجویان

5.       جمع آوری اعانه و کمک نقدی و غیرنقدی برای پناهجویان اروپا

سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۴

رييس جمهور همه ي ادوار هند درگذشت

عبدالكلام رييس جمهور اسبق هند درگذشت، آنهم حين تدريس. او فقط رييس جمهور نبود، يكي از دانشمندان برجسته ي هند نيز بود. شنيده بودم يك مسلمان بنام عبدالكلام رييس جمهور هند است ولي شخصيت، كاريزما و محبوبيت اش را زماني درك كردم كه سال ٢٠٠٩ براي تحصيل به هند رفتم، با محصلين و استادان هندي همكلام شدم.

كُمار يكي از محصلين زبده دانشگاه ما بود و بشدت مذهبي. سحرگاهان به معبد ميرفت، پيشاني اش را سرخ و سپيد ميكرد، خال پيشاني ميزد و بالاخره دستبند متبرك شده در معبد را بر دست اش ميبست. بشدت گياهخوار بود و آموزه هاي هندوييسم را تمام و كمال اجرا ميكرد. روزي حرف از سياستمداران هندي بميان آمد و جالب بود كه همين هندوي به تمام معني متعصب و طرفدار حزب "بهاريا جاناتا" يكي از طرفداران متعصب داكتر عبدالكلام بود. او عبداكلام را مقدس و بي عيب ميدانست. كُمار ميگفت كه الگوي شخصيتي اش داكتر عبدالكلام است و تقريبا هر روز كتابهايش را ميخواند و به آموزه هايش اعتماد دارد و از او پيروي ميكند. نه تنها كُمار بلكه اكثريت محصلين و استادان هندي رييس جمهور عبدالكلام را پيشواي فكري و رييس جمهور همه ي دوران هاي هند ميدانستند.

باوجوديكه قدرت اجرايي كشور هند بدست نخست وزير است ولي عبدالكلام بعنوان رييس جمهور براي انجام اصلاحات و پيشرفت هند، نقش پر رنگي داشت. يكي از كليدي ترين كار داكتر عبدالكلام در زمان رياست جمهوري اش، توجه به دانشگاه ها و آموزش عالي بود. در زمان رياست جمهوري او بودجه دانشگاه ها بلند رفت و معاش استادان به چيزي بالاتر از يك يك صدهزار روپيه هندي در يك ماه رسيد. بودجه تحقيقاتي پوهنتونها با تلاش ايشان بالا رفت.

مهم تر از همه كمار با تعهد به كشورش، روحيه ي ملي مردم هند و بخصوص مسلمانها را بالابرد. خيلي از مسلمانها در هند پاكستاني بودند تا هندي. با تلاشهاي پيگير عبدالكلام، مسلمانها به دولت و ملت هند اعتماد بيشتري پيدا كردند و هندوها نيز عبدالكلام را رييس جمهور مردم عادي و فقير ناميدند. گورنر يا حاكم آسام او را رييس جمهور همه ي ادوار هند و محبوب قلوب هند ناميد. در جامعه ي متنوع و هفتاد و دو ملت هند اين مقام و اين همه محبوبيت چيزي كمي نيست. عبدالكلام رفت ولي قلوب اكثريت مردم هند را تسخيركرد؛ يادش باقي است و ميرود كه مثل گاندي محبوب قلوب مردم هند گردد. تلويزيون هاي هندي بصورت زنده مراسم تشييع پيكر عبدالكلام را پوشش ميدهند و دولت هند هفت روز عزاي عمومي اعلان كرده است.

كشور ما خيلي مشابهت ها به هند دارد؛ متنوع است و اين تنوع هند را بهترين الگوي ما قرار ميدهد. ما بشدت و بيشتر از گذشته به شخصيتهاي چون عبدالكلام نيازمنديم. شخصيتهايي كه فرا جناحي، قومي، مذهبي و فارغ از هرگونه گرايش باشند و اعتماد ملت افغانستان را بدست بياورند؛ فرا جناحي عمل كنند و همبستگي ملي را با قدم و قلم شان تمثيل كنند. اميدوارم روزي ما هم شخصيت چون عبدالكلام داشته باشيم تا ملت افغانستان گرد او جمع شوند و آرزوي هاي يك ملت را در عمل تمثيل كنند. من درحاليكه از مرگ عبدالكلام غمگينم ولي همچنان چشم براه عبدالكلام هاي وطني ميمانم تا آرزوهاي من و ميليونها افغان در وجود اش تمثيل گردد؛ به اميد آنروز به سراغ آينده ميروم.

دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۴

مسابقه وبلاگ نویسی!

مسابقه وبلاگ نویسی!

وبلاگ نویسی برای تغییر اجتماعی!
اگر شما یک وبلاگ نویس تازه کار هستید، یا از وبلاگ استفاده می کنید، برای دموکراسی و حقوق بشر به ما بپیوندید. 
نخستین مسابقه وبلاگ نویسی در افغانستان با رویکرد حقوق بشر و دموکراسی!
جایزه ببرید و تغییر اجتماعی بیافرینید!

خانه فرهنگ افغانستان در نظر دارد برای نخستین بار یک دورۀ بزرگ مسابقۀ وبلاگ نویسی را در افغانستان برگزار کند. 

در پست بعدی شرایط و چگونگی شرکت در این مسابقه را با شما شریک خواهیم کرد. 


سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۴

... و تو مدافع راستین این وطن هستی, این را آیندگان خواهند گفت و به رشادتهایت سرتعظیم فرودخواهند آورد

از فوکو شیما برگشتم, جاییکه توسط سونامی و نشت مواد رادیو اکتیو بزرگترین بحران جاپان و جهان را در سال 2011 رقم زد. قبل از رفتن به سفر از حملات دشمنان افغانستان به ولسوالی جلریز آگاه شده بودم. فکر میکردم دولت با آگاهی کامل از آن و باتوجه به نزدیکی میدان وردگ به مرکز, اقدام لازم و فوری انجام خواهد داد و بدون تعقیب اخبار و شبکه های اجتماعی سرگرم اتفاقات سفر شدم. درمسیر بازگشت به توکیو به یک پولیس در شهر فوکوشیما فکر میکردم که باوجود آگاهی کامل از احتمال بروز سرطان دروجود او و خانواده اش در سالهای آتی, از شهر خالی از سکنه یی "نامی" درفوکوشیما پاسپانی میکند؛ به تعهد و وطن دوستی اش غبطه خوردم. بمحض رسیدن به توکیو, سراغ خبرها را گرفتم و درکمال ناباوری به پیکرهای تکه- تکه شده یی سربازان مدافع ولسوالی جلریز برخوردم و با سیلی از بیانیه ها مواجه شدم؛ آنهم از کسانیکه معمولا در این مواقع دنبال تبرئه خودشان اند و توجیه راکد بودن شان را میکنند تا همدلی و حمایت قاطع, تمساحهاییکه معمولا در این مواقع پیدا میشوند و اشک میریزند.
در اوج بهت و ناباوری یادم آمد که کشورم هزاران پولیس و محافظ مانند پولیس فوکوشیمای جاپان دارد؛ آنها بخوبی میدانند که رهبران سرگرم معامله و جنگ بر سر لحاف ملا نصرالدین اند, میدانند که جان آنها برای مدیران کشوراهمیت آنچنانی ندارد, میدانند که آنها همه روزه در نورستان, هلمند, بدخشان, کندز, غزنی, جلریز و جای- جای مام وطن سربریده میشوند؛ مثله میشوند و یا آماج دَدمنشان انتحاری قرار میگیرند ولی همچنان محکم و استوار میایستند و از وجب- وجب خاک این وطن تا پای جان دفاع میکنند؛ نه بخاطر غنی و عبدالله و نه هم بخاطر رهبران خودخوانده ی دگر؛ بلکه آنها باوجود آگاهی کامل از بی تفاوتی آنها به استقبال مرگ میروند و این اوج فداکاری است که واژه ها از وصف آن عاجز اند. باید تمام قد به فداکاری آنها تعظیم کرد و اوج وطن دوستی و فداکاری را از آنها آموخت.
رزمندگان دلیر و مدافع وطن !
به شما افتخار میکنیم؛ به شماییکه سینه سپر کرده اید تا وطن را از شر شیطان صفتان محافظت کنید. اگر کشورم تاریخ پنجهزار ساله داشته باشد, بدون شک شما محافظان واقعی این سرزمین, خاک و تاریخ آن هستید. اگر تا پنجهزار سال دگر هم مثل ماشین جوجه کشی انتحاری تولید کنند, طالب بپرورانند و داعش واردکنند, مطمئن ام شما تا پنجهزار سال دگر از این وطن پاسبانی میکنید. بالاخره چهره ی کسانیکه بتهای انتحاری, داعش و طالب در آستین دارند, افشاخواهد گردید و همگان روزی خواهند فهمید که مدافع این مرز و بوم کیها اند و کیها در یک چشم بهم زدن کشور را به دو جوِ ناقابل میفروشند. معتقدم که تاریخ و آیندگان از این سرداران مدافع وطن به نیکی یادخواهند کرد. جنگیدن برای حراست از وطن باعث افتخار است آنهم در زمانه ایکه دگران کمر به نابودی این کشور بسته اند. انتحاریها کشته میشوند و میکشند تا وطن را نابود کنند, طالب و داعش مثل مور و ملخ از زمین وآسمان وطن میبارند و مثل خوک در جای- جای وطن ام تکثیر میشوند و تو کمر همت بسته ای تا دشمن وطن را نابود کنی. درود برتو که شانه های زخمی وطن ام هنوز هم تکیه گاهی مثل تو دارد.
جاوید باد یاد قهرمانان حماسه ی جلریز و تمامی همسنگران شان از نورستان گرفته تا بدخشان, کندز و نقطه نقطه ی این آب و خاک و شرمنده و روسیاه باد قهرمانان پوشالی و منافقین.

سه‌شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۴

تبعید یا گذر از سیاهی؛ نگاهی به آثار نقاشی رضا هزاره

اگون شیله نقاش اتریشی،  یکی از شاگردان گوستاو کلیمت بود. از وی به عنوان یکی از نقاشان مهم فیگوراتیو اوایل قرن بیستم یاد می‌کنند. خودنگاره‌ها و بدن‌های پیچان یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های نقاشی او می‌باشند که از وی هنرمندی اکسپرسیونیست می‌سازند.
محور اصلی در آثار شیله حس درونی اثر است. مهم‌ترین آثار او پرترههایی است که از پیکر خود و اطرافیانش کشیده‌است. او در آثار خود بدن انسان را در وضعیت‌های ِ ناراحت و حالت‌های غیرعادی به نمایش می‌گذارد، به‌گونه‌ای که هراس و اضطراب را به مخاطب منتقل می‌کند. خطوط ِ ناآرام و کج‌ومعوج و طرح‌های ِ ناقص و بریده و سایه‌روشن ِ مخدوش ِ نقاشی‌های ِ او پرده از روان ِ خسته و عصبی و مضطرب ِ پیکر‌ها برمی‌دارد. پیکرهای آثار شیله معمولاً برهنه هستند، اما به‌جای آن‌که کشش جنسی را برانگیزند، بی‌پناهی و سرگشتگی را برملا می‌کنند.


هزاره آواره


رضا هزاره نقاش افغانستانی سالهای جنگ و تبعض و نابرابری است. سالهای  جنگ و بی ثباتی در افغانستان بستر های مناسب برای رشد و پیشرفت در زمینه های مختلف هنری را از بین برده است و تداوم پایداری درطول تاریخ نداشته است. هنرهای تجسمی همیشه مورد تعدی قرار گرفته و به دلیل باورهایی که ریشه در سنت دارد، اجازه شکوفایی به آن داده نشده است و این رویکرد هنری در پسخانه های بسیاری از هنرمند آفریده و نابود میشود.
در این سال ها بعضی از هنرمندان کشور تلاش دوباره ای برای احیای این بخش از هنر و بوجود آوردن جنبشی پایدار نموده اند. از جمله هنرمندانی  که نقش مهمی در جنبش هنرهای پیشرو (آوانگارد) داشته است رضا هزاره است.
هزاره متولد سال 1366 در شهر تبعیدیان زاهدان ایران است  و تحصیلات خود را در زمینه نقاشی در تهران شروع کرد و در هنرستان هنرهای تجسمی کمال الملک تحصیل کرد. پس از آن چند سالی به یادگیری شیوه های جدید طراحی فیگوراتیو پرداخت .
به دلیل ممنوع شدن دانشگاه برای مهاجرین افغانستانی در ایران مجبور به ترک آن کشور می شود و در سال 1387 برای ادامه تحصیل به کشور آذربایجان رفت. در آکادمی هنر باکو تحصیلات خود را تا مقطع ماستری ادامه داد . هزاره طی سال ها کار و زندگی در آذربایجان فعالیت هنری خود را گسترش داد و نمایشگاه بسیاری در روسیه امارات  فرانسه بلژیک ایران و آذربایجان برگذار کرد.
رضا هزاره در اثار خود بیشتر به موضوع هجرت پرداخته است و تلاش کرده است تا تعریف جدیدی از این مساله برای مخاطب بیان کند. او لحظات مختلفی از زندگی انسان مهاجر را ثبت کرده است.  هزاره درنقاشی های خود زندگی پر از درد و رنج انسان جنگزده و اواره را روایت کرده است.



شیوه فیگوراتیو
نسل جدید اوارگان .هویت و روابط  انسانی از دیگر مسایلی است که در کارهای او پرداخته شده است. هزاره به شیوه فیگوراتیو و در سبک اکسپرسیونیسم کار کرده است  جهانی که او در نقاشی هایش خلق کرده در تضاد با سنت و باور های رایج در جامعه افغانستان میباشد. او در کارهای به ایروتیزم امروزی نگریسته و برهنگی در آثار او بخوبی پیداست. بدن لخت زنان در نقاشی های او به نوعی از ضعیف واقع شدن و سرکوب زن در جامعه افغانستان حرف میزند.
بعضی از اثار او حاکمان سیاسی و قدرت طلب و افراطی گرایان مذهبی را که نقش مهم در ویرانی و اوارگی چند نسل داشته اند را نشان میدهد
هزاره در آثار سیاه و سفید خود که اخیرا خلق کرده میباشد فضای سیاسی ، اجتماعی و مذهبی حال حاضر در جامعه افغانستان را مورد توجه قرار داده است،از بین رفتن حقوق اجتماعی زنان ،افراطگرایی مذهبی و نقش رهبران جهادی در تباهی چند نسل ازجمله موضوعات کار های اوست.


دکانداران دین



آثار منتقدانه او در عرصه سیاست، در جامعه افغانستان با انتقادات شدیدی از جانب گروه های تندرو و روحانیت  مواجه شده که به نوعی تبدیل به تابو شکنی در برخی مسائل بحساب رفته است. کاری که هزاره را با مشکلاتی را برای ادامه فعالیتهایش در افغانستان روبرو ساخت و رضا هزاره را مجبور کرد خانه دومی برایش جستجو کند ومهاجرت دیگری را پیشه کرد.


هزاره در سالهای قبل مستقیم به رهبران واپسگرا و دکانداران دین حمله کرد و با آثارش آنها را کوبید و یکی ازین شخصیت های عقبگرا و سنتی که ازسوی ولایت فقه حمایت میشود و در افغانستان روی جامعه مذهبی تاثیر بسزای دارد، آیت الله محسنی است.
محسنی رهبر حزب حرکت اسلامی افغانستان است و این حزب در گذشته و در دهه ۹۰ مرتکب جنایات جنگی در افغانستان گردیده است و ازین رو مورد انتقاد نسل جدید هزاره های افغانستان نیز است. هزاره در آثارش اشاره های مسقیمی به جنایت و سوء رفتار های واپسگرا ترین روحانی دین دارد.


اثری که باعث واکنش هوادارن آیت الله محسنی گردید، اشاره مستقیم هزاره در قضیه موموز کشته شدن شهید مشتاق و ازدواج اجباری ایت الله محسنی با خواهر مشتاق در سن ۱۴ سالگی است. مطالبی زیادی در رسانه ها وجود دارد به تایید اینکه محسنی در جریان جنگ های داخلی سوء استفاده های زیادی از نزدیکترین رهبران جهادی آن دوره کرده است. از زور گویی تا قتل رهبران جهادی.




بیهوشی در تبعید


مجموعه ی به نام بیهوشی، به مسایل و بحران های انسان مهاجر میپردازد.انسان مهاجر بخاطر فشارهای زیاد به مرحله ای مرسد که دچار بی حسی و بی تفاوتی نسبت محیط پیرامون خود میشود و به نوعی بیهوشی روان و احساس است.
در سالهای اخیر هزاره قرار بود نمایشگاهی در افغانستان و در شهر نا آرام غزنی نیز داشته باشد و با هماهنگی های اولیه او با افراطگرایان دینی مواجه میشود و برگزاری نمایشگاه اورا ناممکن ساخت.


گزارش ها نشان میدهد که غزنی یکی از نا آرام ترین ولایات افغانستان است، با پارادوکس افراطگرایی در مرکز و انکشاف اجتماعی در مناطق هزاره نشین روبروست. در مناطق پشتون نشین مکاتب برروی مردم و خصوصا زنان و دختران بسته است و اما در مناطق هزاره نیشن رشت بی سابقه ای داشته است. این رویکرد نا آرامی های زیادی را نیز بوجود آورده است و پشتون ها در تلاش مهار انکشاف اجتماعی در همه عرصه هاست و خصوصا در مناطق هزاره نشین. واپسگرایی دینی در میان پشتون ها در حد انفجار است و در بسیاری موارد حمله از طرف این افرطگرایان جهادی قربانی های زیادی از مردم افغانستان گرفته است و  قربانی اصلی زنان و کودکان اند.
بیهوشی تصویر بحران است. بجران داخلی و بحران مهاجرت و زندگی در تبعید. گذار از سیاهی یکی از حرکت مدون مردم در حال گذار از جنگ است. رو آوردن به مهاجرت و قبول افغانستان تمام عیار در بی ثباتی و فرار از رنج ها.


هزاره پایه گذار سبک فیگوراتیف در افغانستان است، اما کار های او بیشتر درگیری او با موضوع رنج و از هم گسیختگی های مردمی افغانستان است که مجبور به مهاجرت گردید.
گویا انسان افغانستان شالوده رنج های بی پایان جنگ است. انسانی افغانستانی که در مهاجرت متولد میشود و در مهاجرت میمیرد.












یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۳

بیست و شش دلو و دوام مشکلات افغانستان

همه چیز به آرامی پیش میرفت. پلانهای داوودخان رییس جمهور سابق افغانستان یکی پشت دگری اجرا و به بهره برداری سپرده میشدند که کودتای هفت ثور, خواب را از چشم افغانها ربود. جنگ, قتلهای بدون محاکمه و خشونتهای مسلحانه جز تاریخ پس از کودتای پنجاه و هفت گردید. افغانها بیش از سه دهه است که روی آرامش را بخود ندیده اند, جنگ, مهاجرت, فقر و در بدری جز لاینفک زندگی شان شده است. امروز افغانها سرگردان اند و با قبول تمامی خطرات به دورترین نقاط این کره ی خاکی که احتمال زندگی نسبتا آرام میرود, دست به پناهندگی میزنند. امروز بیش و ششم دلو است؛ روز خروج نیروهای شوروی از افغانستان, روزیکه روسها با قبول یک شکست سخت و سنگین و به فنا رفتن اعتبار بین المللی شان, افغانستان را ترک کردند و میلیاردها دالر از پول و امکانات شان در افغانستان نابود گردید.

شکست شوروی و خروج آنها به نظر من اما, هیچ چیزی از مصیبت افغانها کم نکرد. برای افغانستان اما, این نه یک پیروزی بلکه یک شکست دگر بود.  افغانستان پس از خروج شوروی با زیرساختهای ویران, نابودی سرمایه های مادی, نابودی سرمایه های انسانی و فرار آنها به جاهای امن در دگر نقاط جهان و صدها هزار معلول و شهید هنوز که هنوز است دست و پنجه نرم میکند و باوجود ورود سیل از کمکهای جهانی هنوز هم کشور فقیر و درگیر جنگ است.