از وبلاگ گفتنی ها (افغان نوشت)
نوشته: افغان بلاگر
کشت خشخاش ذاتاً کار ناپسند و نامشروعی نیست زیرا اولاً تریاک مخلوقی است که خداوند آن را قابل خلق دانسته و ثانیاً فقط مورد استفاده نادرست ندارد بلکه برای آن خواص مفید بسیاری نیز ذکر شده است. تنها نکته در کشت این ماده این است که فقط باید در راه صحیح استفاده شود.
اما در کشور ما بر اساس سیاست و در دنیا بر اساس واقعیت کشت خشخاش را می خواهند کنترول کنند. معنی اینکه در دنیا بر اساس واقعیت می خواهند کشت این ماده را کنترول کنند این است که خشخاش به میزان مورد نیاز صنایع دواسازی و صرف به منظور اهداف مفید کشت و برداشت شود تا جلوی اعتیاد به مواد مخدر گرفته شود. اما معنی اینکه در کشور ما بر اساس سیاست می خواهند کشت خشخاش را کنترول کنند این است که به عده ای اجازه کشت یا فرصت کشت را می دهند اما به عده ای دیگر اجازه نمی دهند یا اینکه با یک سیاست ناصحیح فرصت را برای عده یا منطقه و قومی فراهم می کنند و همین فرصت را از عده دیگر می گیرند و ای کاش این کار را بر اساس منافع اقتصادی و شرایط ناگزیر منطقه ای به انجام برسانند بلکه دقیقاً همان پروسه قوم محوری و زبان گرایی به انجام رسیده است حال یا عمداً یا سهواً.
به طور نمونه کشت خشخاش را با سیاست پیگیرانه ای در بدخشان به صفر یا مقدار بسیار اندکی رسانده اند در حالی که تنها چیزی که در بدخشان می تواند قوت لا یموت مردم آن را فراهم آورد همین خشخاش است و بس. به لحاظ جغرافیایی بدخشان یکی از صعب العبور ترین بخشهای افغانستان است و کوهستانی بودن آن گواه این است که در این مناطق اصولاً باید چیزی کشت شود که بتواند نیازهای اقتصادی مردم محل را برآورده کند و تنها چیزی که در شرایط حاضر می تواند گره گشای اقتصاد ناتوان مردم کوهستان نشین بدخشان باشد کشت خشخاش است چرا که نیاز به زمین صاف و خاک بسیار مرغوب ندارد. و بدخشان نیز دارای راه و جاده و خاک و زمین مناسب نیست. امکانات دیگر صنعتی هم ندارد که بتواند مردمش را نان بدهد. حتی در بدخشان یک ولسوالی به نام «شقنان» وجود دارد که به تعبیر یکی از دوستان نام اصلی آن به خاطر مشکل بودن پیدا کردن نان «شخ نان» بوده که به مرور تبدیل به «شقنان» شده است.
اما در روی دیگر سکه هم اکنون شصت درصد خشخاش افغانستان در هلمند و نواحی پشتون نشین تولید می شود جایی که آب و زمین مرغوب و فراخ به فراوانی یافت می شود اما سیاست دولت در از بین بردن کشت خشخاش در این نواحی به آن شدت و حدت انجام شده در بدخشان نبوده است. حتی آنچنان این عمل به راحتی انجام می شود که مزارع کشت خشخاش را در کنار جاده های عمومی می بینیم ولی چیزی که عیان است اینکه هیچ کسی نیست تا حداقل جلوی اینگونه کشت علنی و عیان خشخاش را بگیرد تا چه رسد به ولسوالی های دور از سرک عمومی و آنچه هم که تا کنون از سوی دولت دیده شده اینکه یا عمداً یا سهواً این سیاست دوگانه هنوز اجرا می شود و اگر هم معدود مواردی از معدوم کردن اراضی کشت خشخاش در نواحی پشتون نشین دیده شده است نه تنها کافی نبوده و نیست بلکه تنها به حیله و کلاهی می ماند که بر سر افکار عامه گذارده می شود.
مردم بدخشان و سایر نقاط باید تاوان سیاست چوکی نشینانی را بپردازند که قوم گرایی و زبان گرایی را در همه جوانب گسترش داده و می دهند. چه به عمد و چه به سهو.
اما در کشور ما بر اساس سیاست و در دنیا بر اساس واقعیت کشت خشخاش را می خواهند کنترول کنند. معنی اینکه در دنیا بر اساس واقعیت می خواهند کشت این ماده را کنترول کنند این است که خشخاش به میزان مورد نیاز صنایع دواسازی و صرف به منظور اهداف مفید کشت و برداشت شود تا جلوی اعتیاد به مواد مخدر گرفته شود. اما معنی اینکه در کشور ما بر اساس سیاست می خواهند کشت خشخاش را کنترول کنند این است که به عده ای اجازه کشت یا فرصت کشت را می دهند اما به عده ای دیگر اجازه نمی دهند یا اینکه با یک سیاست ناصحیح فرصت را برای عده یا منطقه و قومی فراهم می کنند و همین فرصت را از عده دیگر می گیرند و ای کاش این کار را بر اساس منافع اقتصادی و شرایط ناگزیر منطقه ای به انجام برسانند بلکه دقیقاً همان پروسه قوم محوری و زبان گرایی به انجام رسیده است حال یا عمداً یا سهواً.
به طور نمونه کشت خشخاش را با سیاست پیگیرانه ای در بدخشان به صفر یا مقدار بسیار اندکی رسانده اند در حالی که تنها چیزی که در بدخشان می تواند قوت لا یموت مردم آن را فراهم آورد همین خشخاش است و بس. به لحاظ جغرافیایی بدخشان یکی از صعب العبور ترین بخشهای افغانستان است و کوهستانی بودن آن گواه این است که در این مناطق اصولاً باید چیزی کشت شود که بتواند نیازهای اقتصادی مردم محل را برآورده کند و تنها چیزی که در شرایط حاضر می تواند گره گشای اقتصاد ناتوان مردم کوهستان نشین بدخشان باشد کشت خشخاش است چرا که نیاز به زمین صاف و خاک بسیار مرغوب ندارد. و بدخشان نیز دارای راه و جاده و خاک و زمین مناسب نیست. امکانات دیگر صنعتی هم ندارد که بتواند مردمش را نان بدهد. حتی در بدخشان یک ولسوالی به نام «شقنان» وجود دارد که به تعبیر یکی از دوستان نام اصلی آن به خاطر مشکل بودن پیدا کردن نان «شخ نان» بوده که به مرور تبدیل به «شقنان» شده است.
اما در روی دیگر سکه هم اکنون شصت درصد خشخاش افغانستان در هلمند و نواحی پشتون نشین تولید می شود جایی که آب و زمین مرغوب و فراخ به فراوانی یافت می شود اما سیاست دولت در از بین بردن کشت خشخاش در این نواحی به آن شدت و حدت انجام شده در بدخشان نبوده است. حتی آنچنان این عمل به راحتی انجام می شود که مزارع کشت خشخاش را در کنار جاده های عمومی می بینیم ولی چیزی که عیان است اینکه هیچ کسی نیست تا حداقل جلوی اینگونه کشت علنی و عیان خشخاش را بگیرد تا چه رسد به ولسوالی های دور از سرک عمومی و آنچه هم که تا کنون از سوی دولت دیده شده اینکه یا عمداً یا سهواً این سیاست دوگانه هنوز اجرا می شود و اگر هم معدود مواردی از معدوم کردن اراضی کشت خشخاش در نواحی پشتون نشین دیده شده است نه تنها کافی نبوده و نیست بلکه تنها به حیله و کلاهی می ماند که بر سر افکار عامه گذارده می شود.
مردم بدخشان و سایر نقاط باید تاوان سیاست چوکی نشینانی را بپردازند که قوم گرایی و زبان گرایی را در همه جوانب گسترش داده و می دهند. چه به عمد و چه به سهو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر