جنگ واقعی در راه است
نویسنده: مصطفی کیا
این روزها احساس ناخوشایندی مرا آزار می دهد. هر بار این فکر ذهن مرا مشغول می کند، نمی توانم ذهنم را متمرکز کنم. کار، درس، تفریح و تمام پلان هایی که برای آینده طرح کرده بودم در ذهنم به گوشه ای رفته و منزوی می شوند و جای خود را به تشویش، نگرانی و ترس از آینده می دهند.
شاید در این روزها شما هم این احساس بد را تجربه کرده باشید و بوی وحشت بر انگیز جنگ و خونرییزی به مشام شما هم رسیده باشد. بله دوستانی که اخبار را تعقیب می کنند، درک می کنند که من راجع به کدام موضوع گپ می زنم. همان موضوعی که در این روزها شواهد و قراین آن را جدی نشان می دهند.
باز هم ایران و آمریکا و باز هم اخبار گوناگون راجع به رویارویی این دو. این بار حتی خود ایرانی ها هم قضیه را فهمیده اند و تا حدودی دست و پاچه شده اند. اگر عاقلانه و به دور از تعصباتی که اکثرما افغانها نسبت به ایران داریم، قضیه را بنگریم، می فهمیم که عواقب بدی هم دامنگیر افغانستان خواهد شد. اگر صرف افغانستان را نام می برم از این خاطر است که این مملکت زیر بار مشکلات غرق است و جنگ ایران ...
ممکن پیش خود بگویید این بار هم آمریکا می خواهد مانند گذشته جنگ روانی براه بیاندازد ، ولی نظر من و بسیاری از شما این نیست زیرا جنگ روانی یکی از حربه ها بود و تا حدودی موفق هم بود. این که ایران یک خطر واقعی برای غرب است، این که اگر ایران به سلاح اتمی دست پیدا کند برای تمام دنیا خطرناک است و ... تمام اینها مانند تابلت به مردم تمام دنیا خورانده شد وتا حدودی این تابلت ها اثرات خود را بر ذهن مردم دنیا گذاشته است. تمام رجال سیاسی می دانند که رسانه ها نقش خود را خوب ایفا کرده اند و توانسته اند ایران را در این چند سال در ذهن مردم منفور جلوه دهند. این را هم از ذهن خود دور کنید که ایران قوی است، موشک شهاب و دیگر وسایل نظامی قدرتمند دارد. عاقلانه فکر کنید و چشم هایتان را باز تر کنید. ایران با تمام قدرت خود ممکن است که خطری برای خاورمیانه باشد و یا یکی از قطب های قدرتمند در خاورمیانه و ممکن در برابر کشورهایی مانند مملکت خسته وبی جان ما، همسایگان یا اعراب قوی باشد لیکن برای غرب یک کشور مسلمان است که کمی پایش را از گلیمش درازتر کرده است و همین.
آغاز گفتگو های سرخ
این روزها احساس ناخوشایندی مرا آزار می دهد. هر بار این فکر ذهن مرا مشغول می کند، نمی توانم ذهنم را متمرکز کنم. کار، درس، تفریح و تمام پلان هایی که برای آینده طرح کرده بودم در ذهنم به گوشه ای رفته و منزوی می شوند و جای خود را به تشویش، نگرانی و ترس از آینده می دهند.
شاید در این روزها شما هم این احساس بد را تجربه کرده باشید و بوی وحشت بر انگیز جنگ و خونرییزی به مشام شما هم رسیده باشد. بله دوستانی که اخبار را تعقیب می کنند، درک می کنند که من راجع به کدام موضوع گپ می زنم. همان موضوعی که در این روزها شواهد و قراین آن را جدی نشان می دهند.
باز هم ایران و آمریکا و باز هم اخبار گوناگون راجع به رویارویی این دو. این بار حتی خود ایرانی ها هم قضیه را فهمیده اند و تا حدودی دست و پاچه شده اند. اگر عاقلانه و به دور از تعصباتی که اکثرما افغانها نسبت به ایران داریم، قضیه را بنگریم، می فهمیم که عواقب بدی هم دامنگیر افغانستان خواهد شد. اگر صرف افغانستان را نام می برم از این خاطر است که این مملکت زیر بار مشکلات غرق است و جنگ ایران ...
ممکن پیش خود بگویید این بار هم آمریکا می خواهد مانند گذشته جنگ روانی براه بیاندازد ، ولی نظر من و بسیاری از شما این نیست زیرا جنگ روانی یکی از حربه ها بود و تا حدودی موفق هم بود. این که ایران یک خطر واقعی برای غرب است، این که اگر ایران به سلاح اتمی دست پیدا کند برای تمام دنیا خطرناک است و ... تمام اینها مانند تابلت به مردم تمام دنیا خورانده شد وتا حدودی این تابلت ها اثرات خود را بر ذهن مردم دنیا گذاشته است. تمام رجال سیاسی می دانند که رسانه ها نقش خود را خوب ایفا کرده اند و توانسته اند ایران را در این چند سال در ذهن مردم منفور جلوه دهند. این را هم از ذهن خود دور کنید که ایران قوی است، موشک شهاب و دیگر وسایل نظامی قدرتمند دارد. عاقلانه فکر کنید و چشم هایتان را باز تر کنید. ایران با تمام قدرت خود ممکن است که خطری برای خاورمیانه باشد و یا یکی از قطب های قدرتمند در خاورمیانه و ممکن در برابر کشورهایی مانند مملکت خسته وبی جان ما، همسایگان یا اعراب قوی باشد لیکن برای غرب یک کشور مسلمان است که کمی پایش را از گلیمش درازتر کرده است و همین.
آغاز گفتگو های سرخ
جرج بوش به انتهای خط نزدیک شده است و در صدد است تا قبل از آن، دیگر پلانهای خود را هم تطبیق کند ( کمی عامیانه و بی تکلف نوشته می کنم ازاین خاطر که نمی خواهم این نوشته ها شما را به یاد اخبار خشک و سر شار از کلمات کلیشه ای بیاندازد). در این روزها شاهد سفر نخست وزیر اسراییل به آمریکا بودید و کم و تم از گفتگوها ی پش پرده خبر دارید ( ممکن گفتگوهای پشت پرده شما را بیش از آنچه هست دلسرد بسازد) اینکه نخست وزیر اسراییل چرا به آمریکا سفر می کند، هزاران دلیل دارد اما در اینکه ایران یکی از مسایل مورد بحث المرت و بوش است، شک نکنید. اینکه المرت شعارهای عجیبی نسبت به ایران سر داده است یا موفاز وزیر اسراییلی می گویید حمله به ایران اجتناب ناپذیر است و اینکه اوباما در سخنانش پیرامون ایران، از بکار گیری تمام قدرت خود در متوقف کردن ایران سخن می گوید و همکاری های امنیتی آمریکا و عراق، ما را به فکر وا می دارد که واقعاً این بار چه دسیسه ای در راه است. آقای بوش در این شب و روزها چه افکار شومی را در سر می پروراند و آیا این افکار به واقعیت می انجامد یا نه، راستش را بخواهید پاهای من به لرزه در می آید با اینکه من اینجا هستم و یک افغان نه یک ایرانی، پس چه رسد به دولت مردان ایرانی که در این شب و روزها نگران هستند و در پی چاره اندیشی برای حفظ حکومت خود. یادم هست سال قبل یک کنفرانس راجع به عواقب رویارویی ایران و آمریکا در یکی از کشور های اروپایی برگزار شد و در این کنفرانس بسیاری از رجال سیاسی شرکت کرده بودند. یکی از آنها دو فرضیه را بیان داشت. یکی اینکه ایران تا آخرین لحظات نزدیک به جنگ را مقاوت می کند و خود را نسبت به این قضیه بی پروا نشان می دهد لیکن زمانی که داغی ماجرا را درک کرد، نسبت به این مسئله که غنی سازی اورانیوم را متوقف کند، تسلیم خواهد شد و بیرق سفید بالا می کند و اما نظریه دوم که امید است چنین نشود.
اینکه جنگ شروع می شود و آیا ایران توان رویارویی با آمریکا را دارد، مسلما چنین نیست لیکن تهدید ایران مربوط به عواملی می شود مانند حزب الله و دیگر احزاب مانند حزب مقتدی صدرو و... اینکه حزب الله نشان داده است می تواند تهدید جدی برای غرب باشد و می تواند در اروپا بمب گذاری، انتحاری و نظایر این را انجام دهد.
شما کدام یک از این فرضیه ها را قابل لمس می بینید و استنباط شما چیست.
ممکن شما بگویید جنگ نمی شود برادر و از این قبیل چیزها لیکن فرض محال خو محال نیست. اما کدام محال؟
نمی توان گفت محال
باید قبل از این ها، راجع به سفر های جرج بوش و کاندولیزا رایس به خاور میانه میگفتم که در ماههای گذشته صورت گرفت لیکن توضیح این سفرها واین قصه، سر دراز دارد.
اوضاع داخلی ایراناینکه جنگ شروع می شود و آیا ایران توان رویارویی با آمریکا را دارد، مسلما چنین نیست لیکن تهدید ایران مربوط به عواملی می شود مانند حزب الله و دیگر احزاب مانند حزب مقتدی صدرو و... اینکه حزب الله نشان داده است می تواند تهدید جدی برای غرب باشد و می تواند در اروپا بمب گذاری، انتحاری و نظایر این را انجام دهد.
شما کدام یک از این فرضیه ها را قابل لمس می بینید و استنباط شما چیست.
ممکن شما بگویید جنگ نمی شود برادر و از این قبیل چیزها لیکن فرض محال خو محال نیست. اما کدام محال؟
نمی توان گفت محال
باید قبل از این ها، راجع به سفر های جرج بوش و کاندولیزا رایس به خاور میانه میگفتم که در ماههای گذشته صورت گرفت لیکن توضیح این سفرها واین قصه، سر دراز دارد.
به آمریکا بگویید از دست ما عصبانی باشد و از این عصبانیت بمیرد
آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند
در آن زمان آمریکا هیچ غلطی نمی تواسنت بکند امام خمینی راست میگفت ولی اینکه از عصبانیت بمیرد کمی دلخوش کنک بود برای مردم انقلابی و داغ
آمریکا از عصبانیت نمی میرد بلکه آمریکا از عصبانیت جنگ می کند
به احمدی نژاد بگویید آمریکا این بار هر غلطی دلش بخواهد می کند و یکی از این غلط ها رو به وقوع است
نسبت به من عجولانه نظر ندهید و مرا دشمن ایران تلقی نکنید و نسبت به اینکه امام خمینی مرد بزرگی بود در این هم شک نکنید زیرا نه به این عنوان که ما را چند صباحی در کشور خود پذیرفت، نه ! به این عنوان که انقلابی بر پا کرد و یک دولت بوجود آورد این که حکومت ملا مابانه بود و ... مربوط به مردم ایران و خواسته آنها می شود.
اطراف مرزهای ایران زمزمه های مرموزی به گوش می رسد. احزاب مخالف ایران، گروههای ضد انقلاب و دیگر حلقات مخالف زمزمه می کنند. حتی چند نمونه قدرت نمایی در ایران هم نشان دادند. نمی توانم بیش از این راجع به ایران بنویسم زیرا ممکن برادران ایرانی بخوانند و قضاوت و تحلیل بنده آنها را رنج بدهد. اما هزار و هزاران افسوس از اینکه مردم ایران بی خبر تر از آن هستند که بدانند واقعاً WHAT'S GOING ON
دولت برای جلوگیری از پیدایش آشوب های داخلی و تضعیف روحیه مردم، از گفتن واقعیت ها خود دداری می کند و این مهم برای مردم قابل درک نیست.
در آخر می خواهم یاد آور شوم که افغانستان خود ما را به یاد بیاورید که چگونه اوضاع دگرگون شد.
آیا شمایی که در زمان طالب در افغانستان بودید، هیچ زمانی باور می کردید که طالب از افغانستان گم شود؟
اما تصمیم گیری چند انسان دیگر در آمریکا سرنوشت ما و شما را بسیار تغییر داد
و یا عراق را به خاطر آورید که مردم هرگزباور نمی کردند که غولی به نام صدام روزی در پیش چشمشان به دار آویخته شود.
حال به ایران بیایید و این وقایع را برای یک ایرانی در نظر بگیرید.
نکته: نوشته های بالا از نظرات شخصی بنده سرچشمه کرفته است و بنده بر طبق شواهد و مدارک و درکی که از اوضاع داشته ام این تحلیل را نوشتم لیکن هر کس در بیان نظرات خود آزاد است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر