در این چند روز اخیر سخت مصروف هستم. بی برنامه آمدم هندوستان برای ویزه منگولیا و خیلی زود همان روز توانستم ، ویزه را بگیرم . ولی این راجستر پولیس برای افغان ها و پاکستانی ها خیلی سخت است و زمان گیر. حتی اگر برای یک روز هم داخل این کشور شوی باید هم راجستر دخولی و هم راجستر خروجی بگیری
هندوستان کشور عجیب و متفاوتی است. ظاهرا مثل کینیا و دیگر کشور های افریقای شرقی میماند. آفتاب داغ است. باران میبارد ، مثل اینکه سطل آب را برویت بریزند. مردم به درجه های مختلف تقسیم میشوند. شهر دهلی جدید با آنکه خیلی بزرگ است ولی میتوانی به را راحتی سطح متفاوت زندگی را حس کنی. هندوستانی ها مردم آرامی هستند . درسرک ها کمتر ترافیک دیده میشوند . وقتی چراغ سرخ شود ، وسایط همه خود می ایستند و هیچ کسی قانون نقض نمی کند. ارزش پول کلدار هندی تقریبا به اندازه ارزش افغانی خود ما وشما است.
صبح زود چهار شنبه بچه ها مجبورم کردند که برای سفر منگولیا که از طرف تلویزیون ملی منگولیا دعوت شده بودیم بروم دنبال پاسپورت خود و تنی چند از دوستان به سرزمین گاندی. بار اولم بود که هندوستان میرفتم. باید روز بعد یعنی پنجشنبه کابل میبودم که برای پرواز جمعه برسم. زمان خیلی برایم مهم بود.هندوستانی را که میخواستم مثل فیلم های آن با دقت کامل ببینم ، با عجله از کنار شان گذشتم.
میدان هوایی کابل طبق معمول مرا خارجی فکر نموده گاهی مزاحمت و گاهی مراحمت میفرمودند.مثلا در تلاشی اول وقتی دو پاسپورت دیگر را دیدند تعجب کرده گفتند که این ها را کجا میبری گفتم خبرنگارم برای ویزه است. و وقتی فهمید مغلولستان میروم پاسپورت خودم را دیدند و باز تعجب شان بیشتر شد که چرا دو بار افریقای شرقی رفته ام. خندیدم و گفتم برای سیاحت دیگران اروپا و امریکا را خوش دارند ولی ما جاهای میرویم که کمتر کسی به آن توجه دارد. این لذت و هنر سیاحت است.
با کام ایر میرفتیم و چون این شرکت یک پروازش چند سال پیش سقوط کرده بود میترسیدم باز ما کدام جایی سر به نیست ما نکند. طالع بد ما که پیلوت از بلندگو صدا کرد که پرواز متاسفانه برای پانزده دقیقه بخاطر حمله سگ های اطراف ترمینال میدان هوایی کابل راه های خط پرواز را مسدود کرده است و تا امر ثانی معطل هستیم که پولیس های میدان آنان را مهار کنند.بالاخره به هند سرزمین مهاتما گاندی ، سرزمین بزرگترین دموکراسی جهان ، دومین پرنفوس ترین کشور جهان ، سرزمین فیلم و هنر و سرزمین ستاره ها محبوب جوانان افغان ، شاهرخ ، امیتابچن ، لتا و رفیع در مندر و ایشورایا رسیدم. هوا تفتیده و گرم و یک تکسی مرا برد مهی پالپور، هتل ویشال یک حمام و کمی استراحت.
ساعت دو رفتم تا سفارت امام چنگیز را بیابم و یزه را بگیرم. شهر دهلی پاک ، سر سبز و سرک ها منظم اند. چندان مدرن نیستند ولی زندگی جریان دارد. ساحات دیپلماتیک پراز سفارتخانه ها است . سفارت جمهوری خود ما نیز بی بیرق در لابلای درختان خفته بود از مقابلش گذشتم و احساس افغانستانی بودن کردم و کمی هم افسوس خوردم که چرا پاسپورت خارجی ندارم. خلاصه سفارت مغولستان را یافتم.
چه مردم مهربان و چه سفارت آرام و کم ازحامی. دخترک زیبا و خوش برخوردی پیش میز از من پذیرایی گرمی به عمل آورد خودم را معرفی کردم و گفتم از کدام سرزمین آمده ام و برای چه مقصدی در جشن نادام مغولستان میرویم. با خوشحالی و صمیمیت خاصی پاسپورت های من و دوستم را گرفت و 6400 کلدار هندی ، عکس و فورم و کاپی دعوت نامه و یک ساعت بعد کارهایم تمام شد و با تشکری بیرون شدم. چقدر این مغلو ها مهربان هستند. اصلا به من نگفتند تو تروریست هستی باید بروی و از امنیت هند و افغانستان تصدیق بیاور.
هندوستان کشور عجیب و متفاوتی است. ظاهرا مثل کینیا و دیگر کشور های افریقای شرقی میماند. آفتاب داغ است. باران میبارد ، مثل اینکه سطل آب را برویت بریزند. مردم به درجه های مختلف تقسیم میشوند. شهر دهلی جدید با آنکه خیلی بزرگ است ولی میتوانی به را راحتی سطح متفاوت زندگی را حس کنی. هندوستانی ها مردم آرامی هستند . درسرک ها کمتر ترافیک دیده میشوند . وقتی چراغ سرخ شود ، وسایط همه خود می ایستند و هیچ کسی قانون نقض نمی کند. ارزش پول کلدار هندی تقریبا به اندازه ارزش افغانی خود ما وشما است.
صبح زود چهار شنبه بچه ها مجبورم کردند که برای سفر منگولیا که از طرف تلویزیون ملی منگولیا دعوت شده بودیم بروم دنبال پاسپورت خود و تنی چند از دوستان به سرزمین گاندی. بار اولم بود که هندوستان میرفتم. باید روز بعد یعنی پنجشنبه کابل میبودم که برای پرواز جمعه برسم. زمان خیلی برایم مهم بود.هندوستانی را که میخواستم مثل فیلم های آن با دقت کامل ببینم ، با عجله از کنار شان گذشتم.
میدان هوایی کابل طبق معمول مرا خارجی فکر نموده گاهی مزاحمت و گاهی مراحمت میفرمودند.مثلا در تلاشی اول وقتی دو پاسپورت دیگر را دیدند تعجب کرده گفتند که این ها را کجا میبری گفتم خبرنگارم برای ویزه است. و وقتی فهمید مغلولستان میروم پاسپورت خودم را دیدند و باز تعجب شان بیشتر شد که چرا دو بار افریقای شرقی رفته ام. خندیدم و گفتم برای سیاحت دیگران اروپا و امریکا را خوش دارند ولی ما جاهای میرویم که کمتر کسی به آن توجه دارد. این لذت و هنر سیاحت است.
با کام ایر میرفتیم و چون این شرکت یک پروازش چند سال پیش سقوط کرده بود میترسیدم باز ما کدام جایی سر به نیست ما نکند. طالع بد ما که پیلوت از بلندگو صدا کرد که پرواز متاسفانه برای پانزده دقیقه بخاطر حمله سگ های اطراف ترمینال میدان هوایی کابل راه های خط پرواز را مسدود کرده است و تا امر ثانی معطل هستیم که پولیس های میدان آنان را مهار کنند.بالاخره به هند سرزمین مهاتما گاندی ، سرزمین بزرگترین دموکراسی جهان ، دومین پرنفوس ترین کشور جهان ، سرزمین فیلم و هنر و سرزمین ستاره ها محبوب جوانان افغان ، شاهرخ ، امیتابچن ، لتا و رفیع در مندر و ایشورایا رسیدم. هوا تفتیده و گرم و یک تکسی مرا برد مهی پالپور، هتل ویشال یک حمام و کمی استراحت.
ساعت دو رفتم تا سفارت امام چنگیز را بیابم و یزه را بگیرم. شهر دهلی پاک ، سر سبز و سرک ها منظم اند. چندان مدرن نیستند ولی زندگی جریان دارد. ساحات دیپلماتیک پراز سفارتخانه ها است . سفارت جمهوری خود ما نیز بی بیرق در لابلای درختان خفته بود از مقابلش گذشتم و احساس افغانستانی بودن کردم و کمی هم افسوس خوردم که چرا پاسپورت خارجی ندارم. خلاصه سفارت مغولستان را یافتم.
چه مردم مهربان و چه سفارت آرام و کم ازحامی. دخترک زیبا و خوش برخوردی پیش میز از من پذیرایی گرمی به عمل آورد خودم را معرفی کردم و گفتم از کدام سرزمین آمده ام و برای چه مقصدی در جشن نادام مغولستان میرویم. با خوشحالی و صمیمیت خاصی پاسپورت های من و دوستم را گرفت و 6400 کلدار هندی ، عکس و فورم و کاپی دعوت نامه و یک ساعت بعد کارهایم تمام شد و با تشکری بیرون شدم. چقدر این مغلو ها مهربان هستند. اصلا به من نگفتند تو تروریست هستی باید بروی و از امنیت هند و افغانستان تصدیق بیاور.
با عجله رفتم که این تصدیق ورود و خروج پولیس هند تمام شود. شاید یکی از مشکلات و بدی های مسافرت به هند برای ما افغانستانی ها و پاکستانی همین راجستر پولیس باشد. حد اقل دو روز را ضایع میکند و برخورد نیز چندان انسانی نیستند تا بتوانند نظر به آدم ها نیش شان را میزنند ولی هیچ وقت نمی گویند از کدام قوم و نژادی فقط میگویند که افغانستان هستی. برای آن ها افغان ها یعنی حیوانات نیمه وحشی که از جزیره بنام افغانستان میایند نیاز به دانشگاه، شفاخانه و تربیه دارند هیچ قانون نمیدانند. اگر انگلیسی هم بفهمند همرایت صحبت نمی کنند چون میدانند که تو میخواهی زبان را روی آنان تمرین میکنی.
بالاخره دخولی و خروجی را باهم حل کردم و تکت پامیر و پرواز به طرف کابل. ساعت هفت شام است و خانه رسیدم. راستی یادم رفت نرخ ماساژ از یک هزار کلدار الی ده هزار در یک شب ولی بستگی به کیفیت و نحوه چاپی یا ماساژ و ماساژکننده دارد. ازآن آبهای تلخ بد مزه نیز که غیر قانونی است میشود پیدا کرد از دو صد الی دو یا سه هزار است. هتل ها و مهمانخانه ها از دو صد الی سی هزار کلدار است. نسبتا جاهای همه شان پاک است و سرویس خوب.
جالب اینکه از کنار خانه آقای منموهن سنگ گذشتم و چندی تامل کردم به جز از چند سرباز در داخل باغ نه دیواری ، نه مانعی نه علامات سرخ و خطر دار. خیلی عادی و دخول و خروج نیز ساده است. یادم از کابل خود ما ومقامات شکم کلان آن آمد. چقدر فرق میکند. موزیم ریل دهلی دیدنی است. یک کارگر روزانه 50 کلدار کار میکند زیر آفتاب سوزان ،یک راننده هوتل 24 ساعت کار میکند در مقابل 5 هزار کلدرا معاش و در یک ماه 5 روز رخصتی .
بعضی مردم این شهر کاملا از دنیای بیرون بیخبر و در فقر کامل ولی تعداد دختران وبچه های شب روز عیاشی و خوشگذرانی میکنند. شهر پرازموتر سایکل ، زنان مثل افریقای شرقی قدرتمند و در هر بخش از کارگر روی سرک تا پارلمان و وزارت ها اند و با مردان شانه به شانه میجنگند. یعنی تا آن اندازه مثل ما دید شان به زن و مرد جنسی نیست شاید هم باشد ولی من که حد اقل در مدت کوتاهی که بودم ، چنین ندیدم.
8 جولای ، دهلی جدید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر