(سرمقاله هفته نامه «قدرت» - شماره هشتم)
این روزها وضعیت سیاسی افغانستان، به طوری محسوس رو به وخامت دارد. جامعهی بینالمللی نشان میدهد که از کار و همراهی با افغانستان دچار خستگی شده و باید به هر امکانی که زودرس و عملی باشد، سر و ته این بازی را جمع کند. تا کنون دو گزینه در حلقات مختلف به عنوان طرحهای احتمالی مطرح میشود: سپرده شدن امور افغانستان به پاکستان؛ و یا تجزیهی افغانستان به شمال و جنوب.
گزینهی اول همان است که حکومت پاکستان همیشه بر تحمیل آن اصرار دارد. لابیهای پاکستانی با دلایل فراوان اصرار دارند مقامات غربی را قناعت دهند که هزینهی حضور شان در افغانستان نه از لحاظ نظامی و اقتصادی باصرفه است و نه از لحاظ سیاسی نفعی دارد. پاکستان در این زمینه طرح روشنی دارد که با هدفی معین تعقیب میشود. بر اساس این طرح، نقش عناصر افراطی و تمامیتخواه در حکومت افغانستان افزایش مییابد تا مزاحمتهای استقلالطلبی در مناطق قبایلی پاکستان مهار شود. برای پاکستان مهم نیست که این سیاست توسط چه مهرهای در افغانستان عملی میشود. مهم این است که مهرهی مذکور تا بناگوش در خدمت سیاست پاکستان باشد و پا از گلیمی که پاکستان پهن میکند فراتر نگذارد.
به نظر میرسد تلاش برای جلب حمایت طالبان و سفرهای مکرر مقامات استخباراتی و نظامی پاکستان به افغانستان بخشی از اجرای همین طرح است. ظاهراً مقامات حکومت افغانستان، به دلیل گیر افتادن در حلقهی سیاست پاکستان، تا حالا از اندیشیدن و پاسخ دادن به این سوال باز مانده اند که بهای نزدیکی آنان با پاکستان و طالبان چیست؟ ... به عبارتی دیگر، زمامداران افغانستان روشن نساخته اند که وقتی پاکستان و طالبان از موضع پیروزمند به جانب آنها نزدیک شوند، بهایی که از ایشان خواهند گرفت چیست؟ ...
به نظر نمیرسد که اولاً نزدیکی «طالبان» به معنای پیوستن آنان به حکومت آقای کرزی باشد؛ ثانیاً ضمانتی نیست که «طالبان» در حکومت خویش تنها به انتقامگیری از مخالفان سیاست تمامیتخواهانهی خویش اکتفا کرده و از بازخواست اطرافیان کنونی آقای کرزی خودداری کنند؛ ثالثاً، «طالبان» به وضوح منادیان «عظمتطلبی سیاسی» و «استیلای مذهبی» اند؛ اگر یک لبهی تیغ «طالبان» گردن مخالفان سیاسی آنان را بزند، لبهی دیگر تیغ آنان از «کفر» و رفتارهای «غیرشرعی» آقای کرزی و یاران نزدیک او نیز احتساب خواهد کرد.
برعلاوه، برجستهشدن نقش پاکستان در سیاست افغانستان، برگشت دوبارهی جنگهای خونین و ناآرامیهای مدهش داخلی در کشور را اجتنابناپذیر خواهد ساخت. در عین حال، مخالفان سیاست پاکستان، برای مقابله با نفوذ این کشور و سیاستهای اتنوسنتریک در افغانستان، ناگزیراً به ایران، روسیه و هند اتکا خواهند کرد. در این صورت، جنگی که این بار با سناریوی پاکستان به راه میافتد، بدون شک، با جنگهای دههی هفتاد خورشیدی متفاوت خواهد بود.
گزینهی دوم، که در روزهای اخیر به صراحت مطرح شده و توجه مطبوعات و رسانهها را نیز به خود جلب کرده است، تجزیهی افغانستان به شمال و جنوب است. آنچه آتش این بحث را شعلهورتر ساخته، اظهارات سفیر امریکا در هند است که گویا تجزیهی افغانستان به شمال و جنوب را یکی از راهحلها برای بحران افغانستان قلمداد کرده است.
ناظران سیاسی معتقد اند که تجزیهی افغانستان اگر با مدیریت سالم و طرح دقیق و هوشمندانهی سیاسی عملی شود، شاید بتواند برونرفتی مصئون از پدیدههایی همچون طالبان و تروریسم و بنیادگرایی و جزمیتهای قبیلوی و یا جنگهای داخلی باشد. بالاخره، در زمان پرشتابی که ما زندگی میکنیم، هیچ کشوری نمیتواند فرصتهای خود را در مقابله با موانعی که ریشههای عمیق فرهنگی و اجتماعی دارند، برای مدتی طولانی هدر دهد. حامیان طرح تجزیهی افغانستان باورمند اند که از این طریق بخشهای مختلفی از جوامع اتنیکی - فرهنگی در منطقه قادر خواهند شد به ایجاد حکومت و ساختارهایی متناسب با سنتها و نورمهای فرهنگی خویش نایل شوند، بدون اینکه بخشی از این مناطق با مزاحمتهای بخشی دیگر مواجه باشد.
اما اگر طرح تجزیهی افغانستان بدون طرح معقول و مدیریت مسئولانهی سیاسی انجام شود، نه تنها بر وضعیت جیوپولیتیک منطقه اثراتی مدهش خواهد گذاشت، بلکه افغانستان را بیشتر از هر کشوری دیگر با احتمال فاجعههای هولناک بشری رو به رو خواهد ساخت. به هر حال، مسئولان سیاسی افغانستان و قدرتهای دخیل در قضایای کشور باید به عواقب جدی هرگونه اقدام عجولانه و فاقد تدبیر سیاسی خویش توجه داشته باشند.
این روزها وضعیت سیاسی افغانستان، به طوری محسوس رو به وخامت دارد. جامعهی بینالمللی نشان میدهد که از کار و همراهی با افغانستان دچار خستگی شده و باید به هر امکانی که زودرس و عملی باشد، سر و ته این بازی را جمع کند. تا کنون دو گزینه در حلقات مختلف به عنوان طرحهای احتمالی مطرح میشود: سپرده شدن امور افغانستان به پاکستان؛ و یا تجزیهی افغانستان به شمال و جنوب.
گزینهی اول همان است که حکومت پاکستان همیشه بر تحمیل آن اصرار دارد. لابیهای پاکستانی با دلایل فراوان اصرار دارند مقامات غربی را قناعت دهند که هزینهی حضور شان در افغانستان نه از لحاظ نظامی و اقتصادی باصرفه است و نه از لحاظ سیاسی نفعی دارد. پاکستان در این زمینه طرح روشنی دارد که با هدفی معین تعقیب میشود. بر اساس این طرح، نقش عناصر افراطی و تمامیتخواه در حکومت افغانستان افزایش مییابد تا مزاحمتهای استقلالطلبی در مناطق قبایلی پاکستان مهار شود. برای پاکستان مهم نیست که این سیاست توسط چه مهرهای در افغانستان عملی میشود. مهم این است که مهرهی مذکور تا بناگوش در خدمت سیاست پاکستان باشد و پا از گلیمی که پاکستان پهن میکند فراتر نگذارد.
به نظر میرسد تلاش برای جلب حمایت طالبان و سفرهای مکرر مقامات استخباراتی و نظامی پاکستان به افغانستان بخشی از اجرای همین طرح است. ظاهراً مقامات حکومت افغانستان، به دلیل گیر افتادن در حلقهی سیاست پاکستان، تا حالا از اندیشیدن و پاسخ دادن به این سوال باز مانده اند که بهای نزدیکی آنان با پاکستان و طالبان چیست؟ ... به عبارتی دیگر، زمامداران افغانستان روشن نساخته اند که وقتی پاکستان و طالبان از موضع پیروزمند به جانب آنها نزدیک شوند، بهایی که از ایشان خواهند گرفت چیست؟ ...
به نظر نمیرسد که اولاً نزدیکی «طالبان» به معنای پیوستن آنان به حکومت آقای کرزی باشد؛ ثانیاً ضمانتی نیست که «طالبان» در حکومت خویش تنها به انتقامگیری از مخالفان سیاست تمامیتخواهانهی خویش اکتفا کرده و از بازخواست اطرافیان کنونی آقای کرزی خودداری کنند؛ ثالثاً، «طالبان» به وضوح منادیان «عظمتطلبی سیاسی» و «استیلای مذهبی» اند؛ اگر یک لبهی تیغ «طالبان» گردن مخالفان سیاسی آنان را بزند، لبهی دیگر تیغ آنان از «کفر» و رفتارهای «غیرشرعی» آقای کرزی و یاران نزدیک او نیز احتساب خواهد کرد.
برعلاوه، برجستهشدن نقش پاکستان در سیاست افغانستان، برگشت دوبارهی جنگهای خونین و ناآرامیهای مدهش داخلی در کشور را اجتنابناپذیر خواهد ساخت. در عین حال، مخالفان سیاست پاکستان، برای مقابله با نفوذ این کشور و سیاستهای اتنوسنتریک در افغانستان، ناگزیراً به ایران، روسیه و هند اتکا خواهند کرد. در این صورت، جنگی که این بار با سناریوی پاکستان به راه میافتد، بدون شک، با جنگهای دههی هفتاد خورشیدی متفاوت خواهد بود.
گزینهی دوم، که در روزهای اخیر به صراحت مطرح شده و توجه مطبوعات و رسانهها را نیز به خود جلب کرده است، تجزیهی افغانستان به شمال و جنوب است. آنچه آتش این بحث را شعلهورتر ساخته، اظهارات سفیر امریکا در هند است که گویا تجزیهی افغانستان به شمال و جنوب را یکی از راهحلها برای بحران افغانستان قلمداد کرده است.
ناظران سیاسی معتقد اند که تجزیهی افغانستان اگر با مدیریت سالم و طرح دقیق و هوشمندانهی سیاسی عملی شود، شاید بتواند برونرفتی مصئون از پدیدههایی همچون طالبان و تروریسم و بنیادگرایی و جزمیتهای قبیلوی و یا جنگهای داخلی باشد. بالاخره، در زمان پرشتابی که ما زندگی میکنیم، هیچ کشوری نمیتواند فرصتهای خود را در مقابله با موانعی که ریشههای عمیق فرهنگی و اجتماعی دارند، برای مدتی طولانی هدر دهد. حامیان طرح تجزیهی افغانستان باورمند اند که از این طریق بخشهای مختلفی از جوامع اتنیکی - فرهنگی در منطقه قادر خواهند شد به ایجاد حکومت و ساختارهایی متناسب با سنتها و نورمهای فرهنگی خویش نایل شوند، بدون اینکه بخشی از این مناطق با مزاحمتهای بخشی دیگر مواجه باشد.
اما اگر طرح تجزیهی افغانستان بدون طرح معقول و مدیریت مسئولانهی سیاسی انجام شود، نه تنها بر وضعیت جیوپولیتیک منطقه اثراتی مدهش خواهد گذاشت، بلکه افغانستان را بیشتر از هر کشوری دیگر با احتمال فاجعههای هولناک بشری رو به رو خواهد ساخت. به هر حال، مسئولان سیاسی افغانستان و قدرتهای دخیل در قضایای کشور باید به عواقب جدی هرگونه اقدام عجولانه و فاقد تدبیر سیاسی خویش توجه داشته باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر