Pages

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۰

نمایشگاه تاریخی افغانستان جدید از چشم افغانستانی ها


اولین نمایشگاه تاریخی به نام افغانستان جدید از چشم افغانها توسط احمد بهزاد معاون پارلمان افغانستان ، نماینده نهاد همکاری های سویس در افغانستان خانم ماریان هوبر و رییس مرکز فوتوژورنالیزم چشم سوم نجیبالله مسافر رسما در باغ بابر، قصر زیبای ملکه دیروز 15 سپتامبر افتتاح گردید. تعدادی زیادی از فرهنگیان، هنر مندان، سیاست مداران و مسوولان موسسات بین المللی در افغانستان ازین نمایشگاه دیدن نمودند. این در حالیست که چنین نمایشگاه در تاریخ افغانستان بی نظیر توصیف گردیده و قرار است در کشورهای مختلف جهان نیز به نمایش گذاشته شود.
افغنستان جدید از چشم افغانستانی ها، نام نمایشگاهی است که توسط مرکزفوتوژورنالیزم چشم سوم ، بخش فرهنگی سفارت آمریکا و اداره همکاری های سوئیس در افغانستان راه اندازی شده است. این نمایشگاه اولین نمایشگاه سیار، در داخل و خارج از افغانستان است که در ده ولایت افغانستان: (کابل ، هرات، جلال آباد، مزارشریف، بامیان، دایکندی، غور، بدخشان، هلمند، و میمنه ) برگزار خواهد شد .
هدف از برگزاری این نمایشگاه، نشان دادن زوایای پنهان جامعه افغانی به شهروندان این کشور، تقویت روحیه میهن پرستی و ارزش گذاری به اصل دموکراسی است تا خاطره سال های جنگ را از ذهن مردم افغانستان به دور کند و به آن ها تصویری از افغانستانی که می تواند باشد را نشان دهد؛ در کنار آن، مردم جهان در جریان وضعیت فعلی افغانستان و انکشاف صورت گرفته در آن، قرار خواهند گرفت، مردمی که کشورهایشان نقش ارزنده ای در بهبود وضعیت افغانستان داشته اند.

این نمایشگاه، شامل 142 عکس است که با موضوعات گوناگون از ولایات مختلف افغانستان، گرفته شده است و تا ده روز آینده در باغ بابر برروی همگان باز میباشد.

مرکز فوتوژورنالیزم چشم سوم:
مرکزفوتو ژورنالیزم چشم سوم به عنوان یک مرکز عکاسی حرفه ای، سال 1387 با جواز رسمی از وزارت اطلاعات و فرهنگ جمهوری اسلامی افغنستان کار خود را آغاز کرد و در این مدت، نمایشگاه های متعددی را پیرامون موضوعات مختلف در افغانستان و خارج از افغانستان، راه اندازی کرده است. این باراین مرکز، افتخار دارد تا برگزار کننده نمایشگاه جدیدی از افغانستان شناسی به نام افغانستان جدید از چشم افغان ها، در داخل و خارج از این کشور باشد.

عکاسان :
نجیب الله مسافر، رضاساحل، بصیرسیرت، مهدی مهر آیین ، روح الله مشکین قلم، فرزانه سلطانی، نسیم سیامک، آمنه حسنی، میثم شاهین، آصف تلاش، احمدنوید نظری، محمد زرین، نصیرفدایی و ملیار صادق آزاد.


چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۰

ابرهای مهربان


امشب، فقط ابرها بر کابلم مهربان اند که اشک می ریزند و صورت شهر را می شویند؛ شاید هم به جای چشم های می بارند که امروز از وحشت حتا نمی توانستند بگریند؛ مثل من که گلویم از غصه درد گرفته و چشمانم را به تکرار به هم می زنم تا آب شان نریزد.


***

آنسوی پنجره های بزرگ اتاق، گلوله ها هوا را می شکافند و از کجا معلوم که بر دل یکی از هزارنی مثل من نمی نشینند؟ راکت ها آسمان ابری کابل را می پیمایند و این جا و آن جا خون می کارند. تلویزیون ها پشت سر هم تصاویر موترهای زخم خورده و مردمان خونین را نشان می دهند و من بیشتر درد را در گلویم و سوزش اشک را روی پلک هایم حس می کنم. با هر خبر دلم به شدت می تپد و بیشتر پریشان کسانم می شوم؛ آنانی که در اطراف محل واقعه گیر مانده اند. هر راکتی که صدا می دهد یادهای گذشته را تازه می کنند و حتا طعم باروت را زیر زبانم مزه می کنم.

برای لحظاتی حساب زمان را در نزدم به هم می خورد، فراموش می کنم کجا و کی هستم. ذهنم خالی می شود، خالی خالی. فقط صدای گلوله ها و نم زیرزمینی وحشتناک در ذهم می چرخند. زمان در ذهنم خط باریکی می شود و من در امتداد این خط فرق شانزده- هفده سال قبل را با امروز نمی یابم. فقط می فهمم آن زمان همه دلهره و تشویشم این بود که مبادا تمام شب را در نم زیر زمین صبح کنیم و کک های بزرگ، با آن شاخها و پنجه های وحشتناک شان، در گوشها و لای موهایم خانه کنند؛ اما امروز همۀ وحشتم این است که نکند تلفن زنگ بزند و آن سوی خط خبر بدی بگوید.


***

به آبله های پاهایم می بینم و درد وحشتناک پنجه هایم را حس می کنم. یاد پیاده گردی امروز می افتم که جاده های وحشت زده را با گام های بلند طی کردم، دژهای مستحکم جاده ها را دید زدم و از خلوت سرک به خود لرزیدم. دقیقا نمی دانستم، ترسم از تفنگ های آماده به کشتن است یا خلوت جاده؟ ذهن پریشان، زنگ های مداوم تلفن و صدای آژیر آمبولانس ها نمی گذاشتند زیبایی دل گرفتۀ آسمان را درک کنم و مهربانی دانه های باران را بفهمم. فقط تلاش داشتم تا فاصله ام از محل واقعه بیشتر گردد.

وقتی سر هر چهار راه عسکر با غضب می پرسید « کجا می روی؟» برای لحظۀ واژه ها در گوشم بنگ بنگ می کردند و من فقط به تفنگش که به سویم نشانه رفته بود می نگریستم و بعد به آخر جاده، به پوستۀ پوشیده از بوجی های ریگ که با یک سوال مشابه انتظارم را می کشید.

تلویزیون ها کشته ها و خرابه ها را نشان می دهند و گوینده در آخر خبرها موفقیت برای نیروهای امنیتی آرزو می کند؛ اما فقط نیم ساعت بعد، دوباره همه چیز عادی می شود. دختران تاجیک با پیراهن های سرخ و سبز شان می رقصند و قهرمان سریال هندی برای پیروزی حق بر باطل سعادت خانواده اش را قربانی می کند. انگار نه انگار اتفاقی افتاده و انگار من هم فراموش کرده ام که اینجا افغانستان است و درد فراوان.

می دانم فردا، مثل همیشه با هزاران آرزو و برنامه بیدار می شوم، مثل یک ماشین کار می کنم، به یاد می آورم که دوستم برایم نوشت: « چرا این روزها اینقدر از غم، غصه و بدبختی می نویسی؟» و تلاش می کنم از شادی ها و خوشبختی ها بنویسم.

اما، شاید گلوله ها و پاره های تن انسان های که امروز آرزوهای شان را ترک کردند، مثل هزاران دیگرش، فراموش شوند. شاید دیری نگذرد و هزاران دیگر هم بمیرند، رسانه ها در نشر خبرها از هم سبقت بگیرند، دل پر خون کابل بار ها و بارها بگرید، من بغض کنم و چشمانم را به تکرار به هم بزنم که آبشان نریزند؛ اما زخم وحشتناک این خاک شدن ها، سالها روح ما را خواهد آزرد. شاید من بارها اینگونه شب های غم انگیز را با یک پیام در صفحۀ انترنت به پایان برسانم و بعد فراموش کنم؛ اما برای مادری که فرزندش را و فرزندی که خانواده اش را از دست داده است؛ شاید این شب هرگز به پایان نرسد.

http://www.aparwand.blogfa.com/

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

لت و کوب یک محصل زن توسط استادانش در دانشگاه کابل

منبع خبر: خبرگزاری بخدی

زینب "خاوری" دانشجوی رشته علوم اجتماعی دانشگاه کابل ادعا دارد که او از سوی رییس و برخی از استادان خود به شدت لت و کوب شده است.

خانم خاوری به خبرگزاری بخدی گفت: "برای بررسی غیابت درسی که داشتم به ریاست دانشکده علوم اجتماعی رفتم اما این موضوع منجر به "تشنج" و درگیری فیزیکی شد."
به گفته خاوری رییس دانشکده با چوب دستی در محضر مدیر تدریسی و یک استاد به او حمله کرده و به حدی مورد لت و کوب قرار گرفته که به روی زمین افتاده و یک دستش نیز شکسته است.

اما، غلام فاروق "عبدالله" رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل وقوع جنجال بر سر غیابت خانم خاوری را تایید کرد اما گفت که به او حمله نکرده است.
آقای عبدالله به خبرگزاری بخدی گفت: "به دلیل بی حرمتی یک محصل پسر با او ( محصل پسر) درگیر شده، اما هیچگاه به روی زینب دست بالا نکرده است.
عبدالله تایید کرد که زینب جهت بررسی غیابت درسی به دفتر کار او مراجعه کرده، اما به دلیل مداخله های بیجا و به گفته او بی حرمتی محصل پسر او با این پسر درگیر شده است.
اصل ماجرا با ادعای ضدونقیض
زینب خاوری می گوید که به من اطلاع دادند که به دلیل غیابت های طولانی از امتحان محروم شده ام و برای بررسی این موضوع به دفتر کار غلام فاروق عبدالله رییس دانشکده علوم اجتماعی مراجعه کردم، اما زمانیکه عاجزانه از آقای عبدالله خواستم که مرا شامل امتحان سازد، با برخورد غیر اکادمیک و ناشایست او برابر شدم.
برخی از محصلان که وضعیت مرا داشت (محرومان امتحان) با پشتیبانی از من، سبب خشم رییس دانشکده شد.
زمانیکه از من خواست که از دفتر کارش خارج شوم و من خواسته هایم را تکرار کردم با چوب به جان من افتاد و به حدی مرا لت و کوب کرد که به روی زمین افتادم و بعدا متوجه شدم که یک دستم نیز در جریان لت و کوب شکسته است.
خانم خاوری می گوید که او به حوزه سوم امنیتی پولیس مراجعه کرده اما به به دوسیه او رسیدگی نشده است.
به گفته خاوری پس از مراجعه به کمیسیون مستقل حقوق بشر، این کمیسیون بلافاصله دوسیه اش را به سارنوالی فرستاده است.

رییس دانشکده علوم اجتماعی می گوید او به زینب خاوری گفته که بر اساس مقررات نمی تواند غیابت او را نادیده بگیرد و شامل امتحان شود، از سوی یک محصل پسر مورد حمله قرار گرفته است.
به گفته عبدالله، او در واکنش به این اقدام، به صورت دانشجوی پسر سیلی زده و سپس ماموران امنیتی دانشگاه این پسر را با خود بردند.
عبدالله به خبرگزاری بخدی گفت: "چون پولیس زن در محل حاضر نبود، نتوانستیم زینب را دستگیر کنیم."
عبدالله تاکید کرد که دست زینب در این درگیری نشکسته است.
بر اساس مقررات دانشگاه، درصورتیکه هر دانشجویی شصت ساعت درسی را سر صنف حاضر نباشد، از امتحان آخر سمستر یا ترم محروم می شود.
رییس دانشکده علوم اجتماعی ادعا دارد که زینب خاوری بیش از صد ساعت درسی در دانشگاه حاضر نبوده است.
خانم خاوری می گوید که او در کنار درس در دانشگاه، در وزارت امور داخله به عنوان مامور پولیس اجرای وظیفه می کند.
انتظار می رود با آغاز رسمی تحقیقات از سوی لوی سارنوالی در هفته آینده، زوایای تاریک دوسیه ادعای لت و کوب در محیط دانشگاه روشن شود.
حامد "پویا" - کابل

شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۰

ایران در برابر غیرت افغانی سر تعظیم فرود آورد

ایران در برابر غیرت افغانی سر تعظیم فرود آورد

دوستی گاهی به دشمنی می انجامد. ما در زندگی مان بسیاری از دوستان صمیمی و نزدیک را تاکنون دیده ایم که دم از رفافت و یاری و مهمان نوازی پیش دوست و بیگانه زده اند اما یک پیشامد کوچک به ثابت کرد که این دوستی چیزی نیست به جز از مگسیبه گرد شیرینی.

کشور ما نیز از این دست دوستان فراوان داشته است. روزی انگلستان، دیگر روز شوروی و امروز که دوستان مان بی شمارند. یکی از این دوستان سرسپرده و فدایی همسایه مان، ایران است. ایران به دلیل نزدیکی های فرهنگی، سیاسی، راهبردی و نظامی خود را با کشور ما نه برادرخوانده که برادر تنی خوانده است. روزی به نام کمک به کرزی، روزی به نام کمک به ملایان شیعه، روزی برای استحکام روابط فرهنگی و زبانی و روزی دیگر برای نابودن کردن کشورمان گام برمی دارد. هر چند سیاست دین، فرهنگ، خدا، ناموس و چیزی نمی شناسد.

"ایران هر چه دارد از افغانستان دارد". این جمله ای است که من همیشه به دوستان ایرانی ام می گویم. واقعا ایران از افغانستان چه دارد؟ این ایرانی که ما می گوییم به فناوری روز دست یافته، مردمی فرهیخته و فرهنگی دارد، زبان فارسی را پاس داشته و از این دست سخنان. اشاره به نام "ایران" گویای وامداربودن این سرزمین به افغانستان است. نام کهن افغانستان همانسان که همگان می دانند آریانا یا آریاویجه بود.

آریانا یعنی سرزمین نجیبان، هر چند آریاناویجه نیز به همین معنا است یعنی سرزمین آریاییان. از نگاه زبانشناسی، زبانها همیشه در حال گذار از یک مرحله به مرحله ای دیگر هستند. زبانها رو به سوی سادگی و نرمی می گذارند. این سرشت خاص زبانها است که انسانها در آن نقش اصلی را بازی می کنند. "ایران" شکل دیگرگون شده ی "آریانا" است. ایران نیز به معنای سرزمین نجیبان می باشد. اما این به اصطلاح نجیبان دروغین در برابر غیرت نجیبان واقعی یا افغانان امروزی چه می تواند؟

دو روز پیش دولت ایران به خاطر آب دریای هلمند نامه ای به کنسولگری افغانستان در مشهد نوشت. در این نامه آمده است که دولت افغانستان پیمان نامه ای را که در سال 1351 یعنی در زمان محمدرضا پهلوی به امضا رسیده بود زیر پا گذاشته و حال حجم آب کمتری وارد ایران می شود. یعنی اجازه ی ورود آب کمتری به ایران داده می شود. نگاهی به گذشته نشان خواهد داد که مشکل در کجاست.

هنگامی که این پیمان نامه نوشته شد محمدرضا شاه تا سال 1357 که بر قدرت بود تنها یک بار آن بر به خاطر وجود درگیری میان بلوچ های ساکن مرز ایران-افغانستان به دولت افغانستان نامه ای فرستاد که در آن نوشته شده بود بهتر است بحران درگیری میان بلوچ ها را پایان ببخشیم. محمدرضا شاه به این فکر نبود که بسته شدن راه ورود آب هلمند به سیستان و بلوچستان چه پیامدهای ناگواری برای ایرانیان خواهد داشت او می خواست کشوری آرام و امن داشته باشد.

اما پس از بیست و دوم دلو سال 1357، درست در دوم حمل سال پس از آن، آیت الله خمینی با فرستادن نامه ای به شاه افغانستان نگاشت که ما دو کشور دوست، برادر، همسایه و از همه مهمتر مسلمان هستیم که زنده بودن ما بستگی به زنده بودن شما دارد و بالعکس. بهتر آن است تا دست یاری به سوی هم دراز کنیم و دستانمان را به گرمی بفشاریم. در اینجا نباید وارد تحلیل این گفتار و اینکه چگونه ایران از همین جا مداخلاتش سیاسی و منطقه ای اش را آغاز کرد سخنی راند.

دیگر بار – اما معلوم نیست برای چندمین بار – دولت آیت الله خامنه ای دست به چنین کاری می زند. جالبی سخن اینجاست که کنسولگری افغانستان مستقیما به دولت ایران می گوید که سخنان شما واقعیت ندارد و ما همچون گذشته راه را باز گذاشته ایم. هر چند ایران همیشه بیشتر از حد پیمان نامه از آب هلمند بهره برداری می کند. این همان رویکرد آخوندی مسلمانی ایران است. در پیوند با این مسأله دولت افغانستان گفته است اگر ایران به شکایت های مشابه ادامه دهد پیمان نامه را خواهد شکست و راه آب را کاملا بر ایران خواهد بست. این همان غیرت افغانی است که پس از نزدیک به صد سال دغلکاری ایران تازه اندکی به شور آمده است.

این تکانهء سختی برای دولت ایران است. دولت ایران باید از این شور آغازین بترسد چرا که هرگاه به میدان بیاییم دیگر هیچ نیرویی نخواهد توانست متوقف مان کند.

قمر های بیرونی مأمن حیات

منبع: سایت انجمن نجوم افغانستان



در سال 2004 میلادی وقتی سفینه فضایی کاسینی - هیگنز به نزدیک تیتان قمر سیاره زحل رسید ما زمینی ها فهمیدیم که در بیرون از منظومه شمسی؛ یعنی بدور سیارات دور هم میتواند این گونه قمر ها وجود داشته باشد. با اینکه ابزار های امروزی ما توان آن را ندارد تا این قمرهای خارج از منظومه شمسی یا قمرهای بیرونی را تشخیص دهند، اما طرز کار فنی ما در این چند سال اخیر بسیار پیشرفت نموده است. مطالعات فعلی نشان میدهد که نه تنها چنین قمر های طبیعی وجود دارد، بلکه میتواند جایگاه مناسبی برای حیات باشد.
همه میدانیم که تا حال هیچ سیاره ای کشف نشده که بتواند میزبان مناسبی برای حیات باشد. بطور واضح بگویم از جمله 40 سیاره زمین مانندی که تا حال کشف شده هیچ یک دارای شرایط مناسب برای حیات نبوده اند و فقط مسئله زمان ترانزیت یا عبور و در نتیجه تکان های ایجاد شده در اثر عبور قمر های دور از برابر صفحه سیارات باقی مانده تا بتوانیم این گونه دنیا های کوچک را کشف کنیم. اما اگر شرایط حیات در یک سیاره غول وجود دارد، چرا نمیتواند در سطح قمر آن وجود داشته باشد.

سیمون پورتر از رصدخانه لویل و ویلیام گراندی از دانشگاه دولتی اریزونا بر این باور اند که " دلیل پیشنهاد قمر های دور به عنوان یک هدف اخترزیست شناسی (اختربیولوژیکی) بخاطر این است که اکثر سیارات غول بعد از شکل گیری از منطقه حیات یا فاصله مناسب ستاره مادر به بیرون مهاجرت کرده اند. بنابرین احتمال آن وجود دارد که این غول های سیاره ای یک سیاره سنگی کوچک و یا پیش سیاره را با خود به فاصله های دورتر از منطقه یا زون حیات برده باشند".



هرچند احتمال وجود حیات در دیگر سیارات قطعی شده، اما هنوز مطمئن نیستیم که این سیارات چگونه به جایگاه امروزی خود بدور ستاره های مادر رسیده اند. شبیه سازی ها نشان داده که این سیارات در لبه یا مرز یک منظومه؛ جای که یخ میتواند وجود داشته باشد، شکل گرفته اند، اما این قضیه اندکی میتواند شرایط حیاتی بودن آن ها را زیر سوال ببرد. در ضمن مهاجرت صفحه گرد و غبار اولیه منظومه های دور هم میتواند این گونه سیارات را دوباره به سوی ستاره مادر نزدیکتر سازد، ولی این هم میتواند سطح چنین سیارا را به شدت داغ و غیر قابل تحمل سازد.


اما بر اساس یک نظریه دیگر، در زمان به هم آمیختگی هر منظومه احتمال دارد که بعضی از پیش سیاره ها از این گونه معاملات پای بیرون کشیده باشند.
به همین دلیل دانشمندان سعی دارند تا تکامل پویای یک سیاره زمین مانند را که در مداری بدور یک سیاره غول در زون حیات یک ستاره گیر افتاده، شبیه سازی نمایند. به عقیده پورتر و ویلیام تقریبأ نیم مدارهای بیضی شل یا بی قاعده طی چند میلیون سال به مدار های دایروی پایدار تبدیل شده اند. این دو دانشمندان دریافتند که زاویه میل این گونه سیارات خیلی پائین بوده ولی هیچگونه حرکت قهقرائی ندارند.



در حال حاضر اکثر قمر های بیرونی نامزد برای "حیات" بدور سیاراتی اند که به نپتون بسیار شباهت دارند و بدور یک ستاره مانند خورشید در گردش می باشند. اگر یکی از این قمر های هم وزن زمین در مداری پایدار قرار داشته باشد در آنصورت میتوانیم با استفاده از روش ترانزیت یا عبور از برابر صفحه سیاره مادر آن را کشف کنیم، حتی اگر مدار این گونه قمر ها بسیار نزدیک به سیاره مادر باشد.

دانشمندان همچنین مدت زمان ترانزیت و مدت دگرگونی که منجر به ایجاد چنین سیستم ها میگردد را محاسبه کنند و دریابند که احتمال کشف چنین اقمار بیرونی هم وزن زمین بسیار زیاد است. حتی اگر این گونه قمر ها در مداری بسیار تنگ بدور ستاره مادر در گردش باشند، باز هم امکان کشف آنها از طریق روش ترانزیت بسیار زیاد است. ترکیب روش مدت زمان ترانزیتی با مدت زمان دگرگونی میتواند سیگنال های بسیار قوی را برای کشف ایجاد کند و در ادامه با استفاده از روش نور سنجی برای این گونه مدار ها میتوان نوع مدار این گونه دنیا های کوچک را مشخص نمود.

پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۰

یکی از موزه های حیرت انگیز

موزه سکس پاریس یکی از بهترین موزه های دنیاست، این موزه بهترین آثار هنرمندان دنیا در خود جاداده است و شاید بی نظیر ترین موزه از لحاظ فلسفی باشد و خلاقیت هنرمندان چه از لحاظ تاریخی و چه از لحاظ استوره ای تبدیل به دنیای راز آلود دیگری شده است که مردم بی شک به مزهک بودن اش توجه به خرج میدهند تا اصل فلسفی اش.
ادامه عکس ها در وبلاگ : بصیرسیرت

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۰

فراخوان طراحی لوگو یا نشان برای موزیم ملی افغانستان








اندیشهء ساخت موزیم ملی افغانستان برای نخستین بار در سال 1919 به ذهن خطور کرد، و بخشی از روند انکشافات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی افغانستان را تشکیل داد که نشان دهنده ی این دوره از تاریخ افغانستان شد. با بازگشت به گذشته های دور می بینیم که افغانستان رشته ای برای پیوند و یکجاسازی فرهنگ های گوناگون ایجاد کرد، و تاثیرات این فرهنگ ها را از رهگذر جادهء ابریشم که پیونددهنده ی مراکز فرهنگی اولیه بود اشاعه بخشید. آریانا که نام کهن افغانستان است، از نگاه جغرافیایی در مکانی موقعیت یافته است که نقش تاریخی ارزشمندی را بازی می کند. ساختارهای هنرمندانه ای که در این سرزمین انکشاف یافت بازتاب دهنده ی ویژگی بی همتای ساکنان آن است، سرزمینی آمیخته با سنت های محلی و متاثر از سنت های یونانی – رومی، هندی و چینی. این تاثیرات فراسرزمینی پای پژوهشگران غربی را به جاده هایی کشاند که اروپاییان و یونانیان باستان در خاورزمین بدانها پا گذاشته بودند، به ویژه در افغانستان با سرمایه ی گرانبهایی از گذشته. 

موزیم ملی در سال 1922 به شمول آثار باستانی به دست آمده از کاوش های باستان شناسان داخلی و خارجی بنیان گذاشته شد. هدف از ساخت موزیم ایجاد پناهگاهی امن برای نگهداری از گنجینه های فرهنگی افغانستان بود. تا اواسط سده ی بیستم نزدیک به 100000 اثر باستانی و اتنوگرافیکی پیش از اسلام در این موزیم نگهداری می شد. شمار فراوانی از این آثار به شکل فهرست ثبت شده بود. 

موزیم ملی افغانستان دارای بخش های مختلف چون اتنوگرافی،نمایشگاه ، ترمیم آثار ، موزیولوژی ، سیرامولوژی ، اتنوگرافی ، دوره اسلامی ، مسکوکات ، عکاسی و غیره می باشد. 

با توجه به اهمیت این نهاد ملی قرار است خانه فرهنگ افغانستان نشان یا ( لوگوی ) رسمی برای اولین بار برای موزیم می افغانستان طرح نماید. از تمام طراحان ، نقاشان و هنرمندانی که توانایی طراحی لوگو را داشته باشند ، دعوت می شود در این طرح ملی اشتراک نمایند.

شرایط  انتخاب طرح برنده:

·         این لوگو چون برای اولین بار طراحی میگردد باید معرف هویت ، فرهنگ ، هنر ، تمدن و ارزش ها و میراث های فرهنگی غنی کشور عزیز مان افغانستان باشد و همچنان بتواند نماد دوره های مختلف ، دستاورد ها و ظرافت های یک موزیم ملی به تمام معنی باشد.
·         این لوگو باید حد اقل دو رنگ خاص را با خود داشته باشد تا بتوان از آن رنگ ها در سایت انترنیتی و حتی اوراق و مکاتیب روزمزه و دیگر اسناد رسمی موزیم ملی از آن استفاده کرد.
·         باید در کمپییوتر دیزاین شده و یک نمونه نهایی ابتدایی آن به صورت سی دی به کتابخانه خانه فرهنگ افغانستان با مهر و امضا و مشخصات مکمل هنرمند تسیلم داده شود
·         همه هنرمندان باید طرح های شان را قبل از مهلت تعیین شده به خانه فرهنگ بسپارند.
·         هیچ طرحی پس از تاریخ تعیین شده پذیرفته نمی شود.
·         هر هنرمند می تواند حداکثر تا 10 طرح را ثبت نماید.
·         همه طرح ها پس از ختم ضرب الاجل توسط کمیته ارزیابی بررسی گردیده و به برنده طی دو هفته رسما اعلام میگردد.
·         طرح قبول شده نیز پس از برنده شدن به مشوره کمیته مشترک نهایی شده و تغییرات لازم در آن مطابق به اصول کار هنری و طرح لوگو به کمک هنرمند آورده خواهد شد

آخرین مهلت پذیرش طرح ها:             8 میزان 1390 مطابق 30 سپتامبر 2011 ساعت 04:00 عصر

مکان پذیرش طرح ها:                      کتابخانه ،خانه فرهنگ افغانستان

جایزه طرح برنده:                            25000 ( بیست و پنج هزار افغانی )
 
تماس:                                                      0700295414 ; 0798121748

ایمیل:                                           y.entezar@ach.af
 
آدرس:                                        خانه 582 ، عقب دانشگاه کاتب ، سرک شورا ، کارته 3 ، کابل ، افغانستان
 
 

مشکل بلاگ چرخان کانون

در طی دو هفته گذشته بلاگ چرخان کانون دچار مشکل شده بود و ما حدس می زنیم هنوز مشکل وجود دارد. مشکل این بود که بعضی وبلاگ ها را بروز نشان نمی داد. یعنی به صورت بولد شده در صدر وبلاگ ها قرار نمی گرفتند. اگر وبلاگ تان را در طی دو روز گذشته بروز کرده اید و حتی اگر در روزهای آینده بروز کردید و وبلاگ تان را در صدر وبلاگها بولد شده ندیدید لطفا به کانون ایمیل بزنید تا مشکل برطرف گردد.

تیم طراحان کانون وبلاگ نویسان افغانستان در حال طراحی قالب جدیدی برای کانون هستند و با طرح جدید یکی از بخشی های که برای کانون مهم است سبکی صفحه کانون و داشتن بلاگ چرخان دینامیک برای وبلاگ نویسان افغانستان خواهد بود.
منتظر طرح جدید باشید!


کانون


شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۹۰

نسبیت معنایی و نسبیت مفهومی

نسبیت معنایی و نسبیت مفهومی

آنچه می خوانید، بخشی است برگرفته از پایان نامهء دارندهء وبلاگ به نام "جستاری در هم­مرزی­های معناشناسی و فلسفه در سدهء بیستم".

در این بخش کوتاه نگارنده می خواهد به آنچه از تجربه اش و دانشش از زبانشناسی و به ویژه معناشناسی و پیوند آن با فلسفه آموخته است، دیدگاه تازه­یی را پیشکش کند. در این باره کارشناسان و سخندانان بزرگ می توانند ابراز عقیده و نظر بفرمایند. چه بسا که این نگارندهء حقیر دچار کژروی های فراوانی در پایان نامهء تحصیلی اش نیز باشد. نگارنده می خواهد دو مفهوم تازهء "نسبیت معنایی" و "نسبیت مفهومی" را از نگاه خود بررسی کند.

در جهان نسبیت، جهانی که نمی توان هیچ حرفی را به قطع صادر کرد، همه چیز به گونهء نسبی به پیش می رود. نظریهء نسبیت را انشتین در علم فیزیک بنیان گذاشت: نظریهء نسبیت خاص و عام. که در اینجا جای سخن راندن از آن نیست. نسبیت به جهان فلسفه و علوم اجتماعی راه یافت و سپس همهء دانشهای دیگر را نیز در برگرفت، به گونه­یی که امروز دیگر نمی توان گفت دانشی بی نیاز از این نظریه باشد و یا خود را از آن دور نگه دارد.

ما در زباشناسی و به ویژه معناشناسی که دانشی است بیرون آمده از دل زبانشناسی- پدیده­یی داریم به نام "نسبیت زبانی". این نظریه را نخستین بار ورف، پس از دیدگاه ویژهء ادوارد ساپیر که می گفت "جهانی که در آن زنده­گی می کنیم تا حد زیادی به طور ناآگاهانه بر مبنای عادات زبانی گروه ها بنا شده است." آرای خود را بنا کرد. با بناگذاشتن دیدگاه ورف و وام گیری او از ساپیر، فرضیهء مشترک "فرضیهء ساپیر- ورف" به وجود آمد که در آن گفته می شد "اصل جدیدی از نسبیت رهنمون شده که بر مبنای آن، مردم با مشاهدهء پدیدهء واحدی در جهان خارج، به تصویر ذهنی مشابهی دست نمی یابند مگر آنکه زمینه های زبانی آنها مشابه باشد یا به نحوی بر یکدیگر منطبق گردد. " بررسی و نقد این دیدگاه که چقدر می تواند درست باشد جایی دیگر دارد و ما نمی خواهیم بیشتر از این پیش برویم. باید یادآور شد که این نظریه در کل می گوید زبان یک پدیدهء نسبی است و جملاتی که ما در آنها به کار می بریم نیز نسبی است. به عنوان نمونه در زبان فارسی گویش ایرانی می گویند "عینکش را به چشم بزن" در حالی که در گویش فارسی دری می گویند "عینکت را بپوش." یا در انگلیسی می گویند " من سردرد دارم" ولی در فارسی می گویند"سرم درد می کند". تئوریزه شدن این تفاوت ها را در کل به نام "نظریهء نسبیت زبانی" یاد می کنند.

اما نسبیت مفهومی و معنایی دیگر چیست؟ معنا پدیده­یی است درک­پذیر. با شنیدن یک واژه بی درنگ پیوندی میان آوا و تصویری که از آن آوا در ذهن شما نقش می بندد پدیدار می گردد. این پیوند به زبان ساده معنا گفته می شود. نسبیت معنایی را می توان در یک سطح و یک مرحله، یعنی دو بخش به دست بررسی گرفت. می خواهیم نسبیت معنایی را در سطح و در مرحله با مثال برای شما روشن بسازیم.

به عنوان نمونه واژهء پدر را در نظر بگیرید. این واژه به مرد یا فرد مذکری اطلاق می شود که دارای فرزند، یا دختر یا پسر باشد (بگذریم از اینکه گاهی پسران بی سرپرست کاکا، پدرکلان و بسته­گان دیگر را نیز پدر خوانده اند.) اگر شما واژهء "پدر" را برای فردی که در کودکی کاملا در آسایش و رفاه به سر می برده است بیان کنید، بی گمان معنایی متفاوت و دیگرگونه را از آنچه که یک پسر یتیم که در پرورشگاه بزرگ شده است درک خواهد کرد. این مثال نسبیت معنایی را در دو سطح گوناگون نشان می دهد. اما نسبیت معنایی در مرحلهء تاریخی بدین معنا است که واژه­یی در یک مرحله یا مقطع زمانی معنای نیکویی دارد، ولی در یک مرحله یا مقطع زمانی دیگر معنایی کاملا دیگرگون و یا متفاوت را به خود می گیرد. در زبان فارسی ما مثالهای فراوانی در این بخش داده می توانیم، از جمله واژهء "رعنا". رعنا در متون کهن ما به معنای زن احمق و خودآرا و فریبا به کار می رفت، اما در بستر زمان رفته رفته معنایی دیگرگونه یافت و امروزه به معنای "زنی زیباروی و خوش چهره" به کار می رود. این دیگرگونی معنایی از نگاه واژه شناسی "دیگرگونی" به شمار می رود، اما از نگاه معناشناسی باید آن را "نسبیت معنایی" نام نهاد.

در بالا از نسبیت معنایی سخن رفت، و در ادامه دربارهء "نسبیت مفهومی" خواهیم گفت. در نخست باید مرزی را میان مفهوم و معنا ایجاد کرد. در گذشته ها و همین اکنون نه تنها عوام بلکه دانشمندان بزرگ جهان نیز میان مفهوم و معنا خلط می کنند و آن دو را به جای یکدیگر به کار می برند، حال آنکه تفاوتی میان آن دو وجود دارد که بی توجهی به آن می تواند در زمینهء علم و دانش ما را به بیراهه رهنمون سازد. حتی فرهنگ معین با آن همه سلاوت و بزرگی اش در این باره تفاوتی ایجاد نشده و هر دو را به یک معنا به کار برده است. در فرهنگ یک جلدی معین زیر مدخل "معنا" آمده است: 1- قصد شده، مقصود و مراد. 2- مفهوم کلام، مفهوم سخن. و در زیر مدخل "مفهوم" آمده است: 1- فهمیده شده، دانسته 2- معنا. به وضوح دیده می شود که هیچ تفاوتی میان مفهوم و معنا در فرهنگ معین به چشم نمی خورد. این فرهنگ برای درک معنای این دو واژه از یکدیگر استفاده کرده است. این نقص بزرگ همهء فرهنگ زبانها است.

مفهوم به سخن ساده تصویری است که از یک شنیدن یک آواز معنادار در ذهن شنونده شکل می بندد. به سخن دیگر، هر آوایی که بنا بر قراردادهای اجتماعی و زبانی دارای معنایی باشد، تصویری را در ذهن می آفریند، آن تصویر را مفهوم گویند. هر چند، اسم معنا چیزی است که نمی توان تصویری برای آن در ذهن متصور شد. نسبیت مفهومی را می خواهیم با مثالهای دیگری، اما در همان دو برحهء زمانی و سطح به دست بررسی بگیریم.

مثلا همان واژهء پدر را در نظر بگیرید. در نسبیت معنا دریافتیم که منظور از نسبیت در معنا چیست، و حالا نسبیت مفهومی را هم با همین مثال توضیح می دهیم. اگر به یک پسر افغانستانی زاده شده در کابل بگوییم "پدر"، در صورتی که پدرش نمرده باشد، ممکن است فردی مهربان، با قدی بلند، لاغر، بروتی پشت لب و موهایی شانه کرده در ذهنش نقش بندد. این مفهومی است که بی درنگ پس از شنیدن واژهء "پدر" در ذهن آن پسر صورت می بندد. اما پسری دیگر که پدرش مرده باشد شاید هیچ تصوری از پدر نتواند داشته باشد. پسری که پدرش خشن است، با شنیدن نام پدر ممکن است مردی با ابروهای تند و کشیده، قدی کوتاه، با ریش هایی بلند و چشمانی سرمه کرده در ذهنش نقش بندد. این تصورات و گوناگون ها می توانند در یک جامعه همزمان باشند. اما اگر ده تا بیست هزار سال پیش که مادرسالاری در جوامع حاکم بوده است کسی نمی توانست تصور کند پدر یعنی چه؟ هیچ مفهومی از پدر در ذهن او نقش نمی بست چرا که تنها مردی می آمد و با زن همبستر می شد و از این همبستری پسر یا دختری به دنیا می آمد. این دختر نه می دانست پدرش کیست، نه می دانست پدرش چیست. شاید حتی در آن زمان هیچ لفظ تصویری یا آوایی که بر پدر دلالت کند وجود نداشت.

از این رو، می بینیم که واقعا مفاهیمی که ما از پدیده ها و اشیا داریم، یا مفهومی که از یک آوای معنادار در ذهن ما شکل می بندد، نسبی است؛ از مکانی تا دیگر مکان، از فرهنگی تا دیگر فرهنگ و از زمانی تا دیگر زمان فرق می کند. این است نسبیت معنایی و نسبیت مفهومی که انگاره هایی تازه در معناشناسی به شمار رفته می توانند.