منبع: وبلاگ کنکاش
نیروی های دولتی ساعت ۱۰ شب روز پنج شنبه ۱۳ اکتبر به خیمه ی که خانم سیمین بارکزی در آن اعتصاب غذا کرده بود یورش برده و وی را با بی حرمتی و ضرب و شتم در حالیکه سیرم در دست داشت کشان کشان به سوی آمبولانس آورده شد و به شفاخانه چهارصدبستر کابل منتقل گردید. خیمه خانم بارکزی و خیمه های اطراف آن که به حمایت از اعتصاب غذا این خانم بر پا گردیده بود توسط نیروهای امنیتی جمع آوری گردید. خانم بارکزی در تماس تلفنی که از شفاخانه چهارصد بستر کابل داشتُ گفت: که اورا لت و کوب نموده اند و میپرسید گناهش چیست که چنین بیرحمانه با او برخورد شده است خانم بارکزی اضافه کرد آنها مرا میخواهند بکشد٬ مرا میخواهند بی هوش کنند. من نمیخواهم اینجا (شفاخانه) بمانم.
این یورش پس از آن صورت گرفت که شورای علمای افغانستان طی یک فتوا٬ اعتصاب غذا را یک عمل حرام اعلام نمود و گفته شد چنانچه کسی بر اثر اعتصاب غذا جانش را از دست بدهد مرگ او نیز حرام است .
خانم بارکزی از دوازده روز به اینسو در اعتراض به حذف نامش از فهرست نمایندگان مجلس، دست به اعتصاب غذا زده و خواستار بازنگری آرای انتخاباتی خود شده بود.
سلام به خانم سیمین بارکزی قهرمان ازادیخواهان و عدالت خواهان افغاننسان!
پاسخحذفخداوندی که قدرتمندترین و تواناترین همگان است انتقام شما را از این ظالمان بگیرد.
این غزل مثنوعی سروده شده توسط یکی از شاعران که فکر میکنم اسمش هیلا صدیقی میباشد سروده شده، و بر حال خانم سیمین بارکزی و دوستانش خیلی تطابق دارد. خواستم این شعر را برای شما تقدیم کنم. از کسانی که به رسانه های افغانستان دسترسی دارند میخواهم شعر مذکور را در وصف خانم بارکزی به نشر برسانند.
ممنون،
رامین
متن شعر:
سبز است دوباره
از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست
انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست
اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند
با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند
رای و نفس و حق همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم به صد حیله ستاندند
با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند
با دست تبر سینه این باغ دریدند
مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت
این خاک کهن بوم سراسر غم و محنت
از هیبت تاریخیش آوار به جا ماند
یک باغ پر از آفت و بیمار به جاماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشینیدند
آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند
صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند
خمپاره و خون بود و شب و درد مداوم
با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از آن قافله ها دور
فرداش از این معرکه بردند غنایم
امروز تفنگ پدری را در خانه
بر سینه فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر
تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
فرسود هوای وطن از بوی خیانت
از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر
امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد
از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پاییز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن در قدم باد بهاران
میروید و صد بوسه دهد بر لب باران
ققنوس به پاخیزد و باجان هزاره
پر میکشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قساوت
فرداش ببینند که سبز است دوباره
سلام به خانم سیمین بارکزی قهرمان ازادیخواهان و عدالت خواهان افغاننسان!
پاسخحذفخداوندی که قدرتمندترین و تواناترین همگان است انتقام شما را از این ظالمان بگیرد.
این غزل مثنوعی سروده شده توسط یکی از شاعران که فکر میکنم اسمش هیلا صدیقی میباشد سروده شده، و بر حال خانم سیمین بارکزی و دوستانش خیلی تطابق دارد. خواستم این شعر را برای شما تقدیم کنم. از کسانی که به رسانه های افغانستان دسترسی دارند میخواهم شعر مذکور را در وصف خانم بارکزی به نشر برسانند.
ممنون،
رامین
متن شعر:
سبز است دوباره
از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست
انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست
اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند
با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند
رای و نفس و حق همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم به صد حیله ستاندند
با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند
با دست تبر سینه این باغ دریدند
مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت
این خاک کهن بوم سراسر غم و محنت
از هیبت تاریخیش آوار به جا ماند
یک باغ پر از آفت و بیمار به جاماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشینیدند
آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند
صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند
خمپاره و خون بود و شب و درد مداوم
با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از آن قافله ها دور
فرداش از این معرکه بردند غنایم
امروز تفنگ پدری را در خانه
بر سینه فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر
تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
فرسود هوای وطن از بوی خیانت
از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر
امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد
از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پاییز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن در قدم باد بهاران
میروید و صد بوسه دهد بر لب باران
ققنوس به پاخیزد و باجان هزاره
پر میکشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قساوت
فرداش ببینند که سبز است دوباره
ای کاش خانم سیمن بارکزی به فکر ملت هم میبود و عمل وزارت امور داخله در این مورد قابل ستایش است
پاسخحذفسباوون
khub tasahub qudrat ke azin harfa hara darad hamin tawry asan ham nist ke bedune darde sar ba wezarat berasi.khub albata eddaye ke bisyar ba rahty khurdane halwa ba wezarat merasa.rahi an ha jada astan an ha az tarafe khuda wand dar haman post ha gumashta shoda ast.hahahhhhhhhhhhhh morabbi dary morabba bukhur.
پاسخحذف