Pages

جمعه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۷

آيا غربي ها اشتباه روس ها را تکرار مي کنند؟

نویسنده: محمد اسحاق فياض
امضاي سند همکاري هاي استراتژيک ميان امريکا و افغانستان همزمان شده است با آغاز خروج نيروهاي شوروي سابق از افغانستان. تقريبا 20 سال پيش نيروهاي ارتش سرخ شوروي با پذيرش شکست درافغانستان براي برون رفت از باتلاق افغانستان، خروج خود را ازاين کشورآغاز کردند و رژيم کمونيستي کابل را در ميدان کار و راز جنگ با مجاهدين تنها گذاشت. نيروهاي شوروي درسايه توافقات مذاکرات ژنو زير نظر سازمان ملل متحد زمينه خروج خود را از افغانستان فراهم کرد. هم‌اکنون نيز، همين سازمان پس از 20 سال در افغانستان از گسترش جنگ و خونريزي و کشته شدن افراد بيگناه و غير نظامي اظهار تاسف و نگراني کرده است. نيروهاي شوروي وقتي دريافتند، هرقدر درافغانستان بمانند بيشتر دراين باتلاق غرق خواهند شد، پس از هشت سال اشغال گري از افغانستان خارج گرديدند، اما متاسفانه سرچشمه هاي نفاق و چالش ها و بحران هايي که اين باتلاق را در افغانستان ايجاد کرده بود نخشکيد و افغانستان خود نيز دراين باتلاق خونين گرفتار آمد و اکنون تقريبا 20 سال ديگر است که پس از خروج نيروهاي شوروي از افغانستان اين کشور همچنان در آتش جنگ و نا امني مي سوزد.


روزپنچ شنبه هفته گذشته سفارت روسيه در کابل به مناسبت بيستمين سال روز آغاز خروج نيروهاي شوروي سابق از افغانستان، مراسمي برپا کرد تا ياد و خاطره سربازان روسي را که در افغانستان توسط مجاهدين کشته شده اند، گرامي بدارند. دراين مراسم سفير مسلمان روسيه آقاي ضمير کابلف در مصاحبه اي هشدار داده است که کشورهاي غربي درافغانستان اشتباهات شوروي سابق را تکرار مي کنند. اوگفت:" نيروهاي بين المللي مستقر در افغانستان، هم اکنون اشتباه هايي را مرتکب مي شوند که شوروي سابق در دهه هشتاد مرتکب شده بود. ناديده گرفتن خواستهاي مردم از سوي نيروهاي خارجي، نبود آگاهي کافي در مورد ساختارهاي اجتماعي و قومي افغانستان و عدم احترام به رسم و رواجها وارزشهاي مذهبي دراين کشور از جمله اشتباهاتي است که نيروهاي بين المللي در افغانستان تکرار مي کنند". او حتي شرايط زندگي مردم افغانستان در شرايط فعلي را به مراتب بدتر از زمان اشغال گري شوروي سابق خواند و گفت:" هيچ مشکلي در فراهم آوري غذا و معاش و ديگر امکانات وجود نداشت. مردم فعاليت صدها کارخانه را که صدها هزار افغان در آن شامل کار بودند، به ياد دارند"
درچنين شرايطي جنگ در افغانستان طي سه سال اخير تشديد يافته است و اختلافات دروني اعضاي ناتو در مورد جنگ با تروريسم درافغانستان اين پيمان نظامي را رنج مي دهد، امريکا هنوزهم اصرار بر باقي ماندن درافغانستان دارد. امضاي دومين سند و پيمان استراتژيک ميان امريکا و افغانستان، نشان مي دهد که درميان کشور هاي غربي لااقل امريکا همچنان برماندن درافغانستان مصمم است و تلاش دارد با افزايش نيروهاي تازه نفس و استفاده از تاکتيک هاي جديد با نيروهاي تروريسم و افراطي گري به مقابله برخيزد.

درهمين هفته اي که گذشت آقاي داکتر اسپنتا وزير خارجه افغانستان، سندي همکاري هاي استراتژيک را با همتاي خود خانم رايس در واشنگتن امضاکردند. اين دومين سند همکاري استراژيک ميان افغانستان و آمريکا است که پس از فروپاشي رژيم طالبان امضا مي شود. نخستين سند همکاري هاي استراتژيک در ماه مي سال 2005 ميان حامد کرزي و جورج بوش، رؤساي جمهور افغانستان و آمريکا امضا شده بود. دولت افغانستان اعلام کرده که هدف از امضاي اين سند، تضمين همکاري هاي دراز مدت آمريکا با افغانستان در عرصه هاي بازسازي و کمک به امنيت است. وزارت خارجه افغانستان مي گويد دومين سند استراتژيک ميان افغانستان و آمريکا داراي نکات تازه اي است که در سند اولي وجود نداشت. تاکيد بر اجراي توافقنامه لندن، همکاري هاي منطقه اي و همکاري در عرصه سرمايه گذاري هاي بيشتر در افغانستان، از جمله اين نکات است. هدف از امضاي اين سند، کمک به افغانستان در عرصه هاي بازسازي و امنيتي، تا زمانيست که افغانستان بتواند روي پاي خود با ايستد.

در ديداري که ميان رايس و اسپنتا صورت گرفت، رايس گفته است که امريکا هيچگاه اشتباه تنها گذاشتن افغانستان را که بعد از خروج قشون اتحاد شوروي سابق نموده بودند ، تکرار نخواهد نکرد. ما اين اشتباه را تکرار نخواهيم کرد ، ما براي افغانستان متعهد هستيم ، ما براي آينده افغانستان متعهد هستيم. افغان ها مطمين باشند که دوستان امريکايي آنها ساليان متمادي در کنار شان خواهند بود. ما در انتظار روزي هستيم که افغانستان در نتيجه رهبري رئيس جمهورکرزي و تلاش مردم افغانستان ، کاملاً باثبات ، کامياب و موفق گردد، من ميدانم که اين روز به زودي خواهد رسيد.

اين سخنان نشان مي دهد که امريکا نمي خواهد که از افغانستان مانند روسها سرافکنده خارج گردد و تلاش دارد تا سالهاي سال درافغانستان باقي بمانند و حضور شان را آن قدر دوام دهند تا دولت افغانستان روي پاي خود بايستد. هرچند که اين سخنان تکيه دلي براي مردم افغانستان به شمار مي رود و لا اقل اين اطمينان را به مردم مي دهد که تا زماني که نيروهاي امريکا درافغانستان باشد طالبان کابل را نمي توانند تسخير نمايند. اما سئوال اساسي اين است که اگر اين حضور دوام دار، همراه با تامين امنيت نباشد و دامنه خشونت ها هرسال در افغانستان گسترده تر گردد، آيا امريکا برخلاف گفته هاي خانم رايس در همان باتلاقي که روسها گرفتار آمد، دچارنمي گردد؟ زيرا تازماني که درافغانستان امنيت کامل و سراسري برقرارنگردد هروقت امريکا اين کشوررا ترک کند، همان گريز از باتلاقي است که روسها دچار آن گرديدند.

هرچند هنوز زود است که افغانستان را باتلاقي براي نيروهاي امريکايي و ديگر کشورهاي غربي بناميم، اما اگر روند شورش ها و ناامني ها هرسال به جاي کاهش، افزايش پيدا کند؛ بايد پذيرفت که افغانستان به مرور زمان به باتلاقي براي نيروهاي کشورهاي غربي نيز تبديل خواهد شد.
براي آن که موضوع روشن شود، تصوري از عوامل تشديد بحران در دو مقطع زماني حضور نيروهاي خارجي درافغانستان ارايه مي گردد. به راستي چه عواملي سبب گرديد که افغانستان به تلاق روسها تبديل گرديد و کدام عوامل هنوز هم در افغانستان وجود دارد؟ نفرت عمومي مردم از روسها و قيام سراسري مردم اولين گزينه تشديد بحران نظامي درافغانستان در زمان اشغال شوروي بود، مردم ازرژيم کمونيستي کابل نفرت داشتند وجهاد را برعليه ارتش سرخ واجب مي دانستند. اکنون هرچند که آن نفرت عمومي بيست سال پيش نسبت به نيروهاي خارجي در ميان توده هاي مردم وجود ندارد، اما مشکل اساسي اين است که ناتواني نيروهاي خارجي در مقابله با افراطي گري و افزايش فقر وبيکاري در ميان توده هاي مردم و گسترش سرسام آور فساد اداري، هرورز برنفرت عمومي مردم از دولت مرکزي و نيروهاي خارجي درافغانستان مي افزايد.اکنون ديگر هيچ جاي ترديد نيست که گروه طالبان به اندازه مجاهدين در حنوب و جنوب شرق افغانستان ميان توده هاي مردم نفوذ دارند و چنين نفوذي مي تواند بر بحران ناامني و تشديد دوام دار جنگ ها بيافزايد. ازطرف ديگر توانايي و مهارتي که نيروهاي طالبان و القاعده پيدا کرده اند به مراتب بيشتراز توانايي و مهارت هاي مجاهدين سابق است و اين مي تواند زنگ خطري براي نيروهاي خارجي درافغانستان باشد.

شايد سومين عاملي که هنوزهم تغييري درآن ايجاد نشده منابع تقويت و گسترش آشوب درافغانستان باشد. پاکستان هنوزهم بزرگ ترين پايگاه امن تروريست ها است، همانطوري که در گذشته بهترين پايگاه امن مجاهدين به شمار مي رفت. اکنون تمام اين منابع در اختيار تروريست ها است. امريکا و ديگر کشور هاي غربي هرقدر تلاش کردند نتوانستند هيچ تهديدي براي پايگاههاي ترويست ها در پاکستان ايجاد نمايند. هم اکنون ملاعمر و بن لادن با آرامش خاطر دراين سرزمين زندگي مي کنند و هرازچندگاهي پيامي را براي دنيا مخابره مي کنند. شايد تنها عاملي که درشرايط فعلي وجود ندارد کمک هاي هنگفت غرب براي مجاهدين است. اما بايد اذعان کرد کمک هاي اسلام گرايان افراطي براي تروريست ها در کشور هاي عربي چند برابر شده است و نيز از سوي ديگر موادمخدر به بزرگ ترين منبع اقصادي آنان تبديل شده است. البته باتوجه با رقابت هاي موجود ميان غرب و روسيه هيچ بعيد نيست که اين بار روسها از غرب انتقام بگيرد و درآينده به کمک تسليحاتي و مالي شورشيان در افغانستان برعليه نيروهاي غربي اقدام کند.

اکنون با توجه به اين عوامل آيا مي توان باورکرد که آرزوهاي خانم رايس درافغانستان برآورده مي شود و امريکا و ديگر کشور هاي غربي پيروزمندانه و مقتدارانه افغانستان را پس از چند سال ترک مي کنند و امنيت کامل و سراسري در افغانستان برقرار مي گردد؟

شايد الان تصورافغانستان به باتلاق براي نيروهاي غربي گران باشد، و به شدت در برابر اين تعبير واکنش نشان مي دهند، اما سئوال اساسي که بايد کشورهاي غربي بجاي واکنش بدان پاسخ دهند اين است که در طول شش سال آنان چه دستآوردي دربرابر مبارزه با تروريسم درافغانستان به ارمغان آورده اند که اميد وار باشيم افغانستان براي آنان به باتلاق تبديل نمي گردد؟.زبده ترين نيروهاي تازه نفس امريکايي در گرمسير هنوز هم نتوانسته اند گلوگاههاي نفوذ طالبان را از مرز با پاکستان ببندند، درحالي که گرمسير به شهر ارواح تبديل شده است اما خبري از تصفيه کامل طالبان دراين ولسوالي نيست.
به هرحال اگرهمين سال نيز وضعيت به همين منوال ادامه پيدا کند و نيروهاي خارجي نتوانند دستآورد هايي را که در عراق بدست آوردند در افغانستان بدست آورند و ناامني ها همچنان در جنوب افغانستان گسترش پيدا کند، اگر کشور هاي غربي قبول نکنند، مردم جهان قبول مي کنند که افغانستان به باتلاقي براي نيروهاي کشورهاي غربي تبديل شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر