Pages

چهارشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۸

من از تبار اویم ، زادۀ کوه بابا

من ازتبار اویم ،زادۀ کوه بابا
وشهرم را سکوتی مرموز فراگرفته
من از شهرسکوتم
دیارسنگواره های سخت وآوار
با دیواره ای کوتاه
درختچه هایی شرمگین
ودشتهایی پر از پرچین
شکسته وفرو ریخته
بهایمَ تکه ایست نان
وهیمه ای خودسوز
برّان تر از
دشنۀ فرسودۀ کودکان همسایه ؟؟!
من از شهر سکوتم
برزخ ثانیه ها وفاصله ها
افراشته برخارهایی ضخیم
دهقانی سنگ برشکم بسته ام
باپوستینی وارونه بردوش
وحفاظی از خار
بردیوارۀ شهرم خواهم ساخت
مبادا !
کودکانی بازیگوش
در بازی کودکانه شان
درختچه هایم را بیازارند
وشاید !؟ پوستینم را بربایند !!
آری ! من از شهر سکوتم
شهر ناله های در خود ریخته
شهر سنگواره های ممسوخ ؟؟؟؟!
       
                         (سیمای هزاره)1388 ، بامیان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر