Pages

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۸

تجاوز بر دختری هفده ساله در یک کلنیک صحی کابل

م. ع. بشارت

"به من دروغ گفتند. گفتند دخترت باید در اتاقی بستری شود که شما نمی توانید در آن اتاق داخل شوید. آن اتاق مخصوص مریضان است و وارد شدن پایواز ها در آن ممنوع است. مرا در دهلیز منتظر نگهداشتند و چند ساعتی گذشت تا دخترم را بیرون آوردند. وقتی دخترم را دیدم حالی خیلی بدی داشت. وقتی از داکتر پرسیدم گفت تأثیرات دوا ها است. چند ساعتی دیگر بهتر می شود. به هزار مشکل به خانه رفتیم در حالی که وضع دخترم خیلی بد بود.

با گذشت چند ساعت در خانه، حال دخترم بهتر شد و شروع کرد به گریه کردن. وقتی دلیل گریه او را پرسیدیم، ماجرای تجاوز برخودش را توسط داکتر کلنیک برای ما گفت. نمی دانستیم چه کار کنیم. تمام اعضای خانه مرا ملامت می نمودند که بی پروایی نمودم و گذاشتم دخترم را تنها در یک اتاق بستری کنند. به شدت خودم را ملامت نمودم که چرا حرف های آنها را باور کردم و خودم همراه با دخترم داخل اتاق نرفتم. من تازه پی بردم که کار داکتران یک فریب بوده و با استفاده از این فریب دخترم را بیچاره نموده اند"

این قضیه در یکی از کلنیک های شهر کابل صورت گرفته و ماجرا را از cبان مادر دختری که مورد تجاوز قرار گرفته بود، می شنیدیم.

ظاهرا دختر این خانم مریض بوده و همراه بامادرش به یکی از کلنیک های شهر کابل مراجعه می نماید که متـأسفانه به شکل خیلی فجیعی مورد تجاوز فرار گرفته و بد بخت می شود.

به گفته این مادر کسانی که آنروز در این کلنیک بودند، شامل یک داکتر، یک فارماسیست و یک کارگر این مرکز صحی می شد که با استفاده از فریب و نیرنگ، دختر بیچاره را در اتاقی خاصی برده و شخص داکتر او را مورد تجاوز فرار داده است. او برای خاموش ساختن دختر بیچاره از دوای استفاده می کند که وضعیت عادی او را بهم زده و حتا بیهوش می کند. برای همین او مجبور می شود تا دختر را ساعت ها در اتاقش نگهداشته و با بهتر شدن وضعیت این دختر در حالی که بد بختش نموده بود، از کلنیک رخصت می کند. به گفته مادر این دختر دخترش تنها از طرف داکتر کلنیک مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ولی دو نفر دیگر در حالی که با او همکاری نموده است از افشای این جنایت خودداری نموده اند.

قسمت بسیار تأثر اور این قضیه وقتی شروع می شود که بعد از مراجعه خانواده این دختر به پولیس و سارنوالی، بالاخره دستگاه های عدلی و قضایی کارش را شروع می کند.

در مرحله اول هر سه نفر که در این ماجرا دست داشته بودند، دستگیر می شوند ولی بعد از فیصله محکمه ابتدائیه دو نفر از همکاران داکتر برائت گرفت، رها می شوند در حالی که شخص متجاوز یعنی جناب داکتر تنها به سه سال حبس نتفیذی، محکوم می گردد.

بدون تردید این یکی از جالب ترین کار های دستگاه های عدلی و قضایی کشور ما است که می تواند سوالات خیلی جدی را در اذهان عامه ایجاد نموده و حتا اعتماد مردم را نسبت به کار کرد های این قوه از بین ببرد.

می خواهم بگویم؛ تجاوز بر یک دختری که هنوز هفده سال دارد آن هم با استفاده از فریب و موقعیت شغلی، همچنان بکار بردن دارو های بیهوشی برای اغقال یک دختر مریض، خود یکی از بد ترین موارد جنایت است که باید جزای آن خیلی بیشتر از مثلا سه سال حبس، باشد.

در حقیقت این فقره با توجه به مواد قانون مدنی که به تعریف کودک ارتباط می گیرد، شامل تجاوز برکودکان شده و مبتنی بر فرمان رئیس دولت باید به شکل خیلی جدی پیگیری شده و اشد مجازات را ایجاب می نماید. همچنان همدستان این جنایت مبنتی بر اسناد قانونی به عنوان شریک جرم و یا حد اقل همکاری در تحقق جرم و از این هم گذشته به عنوان کسانی که جرم را مخفی نموده اند مجازات می شدند. در حالی که متأسفانه نه تنها مجازات نشده اند بلکه برائت گرفته و آزاد شده اند.

مزید بر این فیصله این محکمه محترم، کوچک ترین توجه به سرنوشت بر باد رفته این دختر ننموده و با اصدار حکم حبس، به صورت عریان موارد حق العبد این قضیه را از چشم انداخته است.

بدون تردید زندگی این دختر بیچاره و بد بخت از این به بعد با توجه به نوعی مناسبات و روابط حاکم در جامعه ما، با مشکلاتی زیادی روبرو خواهد بود. ممکن این مشکلات او را حتا در خانه و در روابط بین اعضای خانواده نیز رنج داده و تحقیر نماید. چیزی که قابل پیش بینی بوده و احتمال تحقق آن خیلی زیاد است.

او بی آن که گناهی را مرتکب شده باشد، باید تمام عمرش را سر افگنده و شرمساز زندگی نموده و با سوالاتی زیادی در روابطش باید مواجه گردد. او بدون این که بخواهد گرفتار وضعی در زندگیش شده است که خیلی بهتر از زندگی یک متهم نیست. او تمام ارزو هایش را که معمولا یک دختر در سن و سال او دارد نابود شده قبول نموده و هرگز به آینده اش دلگرمی خاصی نخواهد داشت.

تمام این ها فقط به خاطر جنایتی است که یک انسان بی احساس با استفاده از موقعیت شغلیش بر او تحمیل نموده و او را مورد تجاوز جنسی قرار داده است.

براستی اجرای مجازات به این سبکی نمی تواند پیامد های بدتر از این را در جامعه ما داشته و سبب تحریک خیلی از ادم های دیگر در موقعیت این داکتر به اجرای عملی از این نوع گردد؟ بدون تردید جواب همه مثبت خواهد بود. زیرا این را همه می دانند که یکی از دلایل باز دارنده جرایمی از این دست، مجازاتی است که مبتنی بر قانون و مقررات در انتظار افراد مجرم است. ولی موجودیت سیستم معافیت و برخورد مدارا با مجرمین مشکلاتی بزرگی را ببار آورده و بدون تردید سبب افزایش موراد جنایت از این نوع می گردد. که امید واریم دستگاه های عدلی و قضایی کشور بیشتر از این توجه نماید.

وبلاگ نویسنده: از ورای اشک

دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۸

در جنجال قانون احوال شخصيه راه حل چيست؟

نویسنده: هادی احمدی
منبع: هفته نامه مشارکت ملی

قانون احوال شخصيه اهل تشيع پس از آنکه از سوي ريس جمهور کرزي توشيح شد، يک سلسله جنجالهاي را در سطح کشور و جامعه جهاني برانگيخت.
واقعيت اين است که هم اين قانون از نظر حقوقي و تيوريک، در برخي موارد دچار مشکل است و هم منتقدان و مدافعان آن نه تنها در مسأله اغراق ميکنند که در مواردي از اين قضيه به حيث يک پروژه سياسي استفاده مي نمايند.

سخنان منتقدان اين قانون پيش از آنکه نقد تيوريک و کارشناسانه باشند، يک سلسله ابراز نظرهاي سليقه اي، ذوقي و احساسي است. کما اينکه دفاعية طرافداران آن، عوام فريبي، بهره برداري سياسي و کمپاين براي جذب مريد بيشتر از ميان مردم بيچاره مي باشد.

يکي از اشتباهات بنيادي در اين قانون اين است که در مواردي مفاهيم اخلاقي، مديريت خانوادگي و حتي آداب معاشرت با مسائل حقوقي خلط گرديده و در نتيجه اين مشکل بروز کرده است. با توجه به اين پيش فرض، سوال اين است که چه لزومي دارد که ما دامنة قانون احوال شخصيه را تا بستر خواب زن و شوهري گسترش دهيم؟ طبيعي است که با حرکت در اين مسير، ما با مسائلي مواجه مي شويم که اساس و بنياد حقوقي ندارند و ناخواسته بنام قانون وارد قانون مي گردند.

به عنوان مثال در ماده 132 اين قانون چنين آمده: "... زوجين بايد از اعمالي که موجب تنفر و انزجار همديگرمي شود، بپرهيزند، هرگاه زوج خواهان آرايش زوجه گردد، زوجه مکلف به آن مي باشد.
زوج مکلف است در غير ايام سفر حد اقل از هر چهار شب يک شب، با زوجه اش در فراش واحد بيتوته نمايد، مگراينکه براي يکي از زوجين مضر و يا يکي از آنها مبتلا به مرضي مقاربتي باشند. برزن واجب است درصورت تمايل مرد به استمتاعات جنسي از او تمکين کند. مرد مکلف است که بيشتر از چهار ماه بدون اجازه زوجه خود، نزديکي با او را به تأخير نياندازد.

هرگاه مردي بيش از يک زوجه داشته باشد، مکلف است براي هريک حداقل يک شب از چهار شب را با نظر داشت حکم مندرج فقره (4 ) اين ماده اختصاص دهد. حق قسمت زوجه در صورت توافق ، قابل انتقال به زوج و ديگرزوجات مي باشد.
زوج مي تواند، حق قسمت هر يک از زوجات را به بيش ازيک شب قراردهد، مشرو ط براينکه زيان يا عسر وحرج متوجه زوجات ديگر نگردد".

در اين ماده آيا مي توان فقره هاي را که زن را مکلف به آرايش و يا شوهر را مکلف به تقسيم اوقاتِ نزديکي با او مي نمايند، موضوعات کاملاً حقوقي خواند!؟ اين گونه مسائل پيش از آنکه حقوقي باشند و آثار حقوقي را بار آورند، "آداب زندگي" و مسائل اخلاقي و عاطفي اي هستند که فقط براي زن و شوهر در خلوتگاه شان قابل تصور است. ما نبايد محکمه، پوليس و سارنوالي را وارد حريم خصوصي افراد سازيم و اين خود نقض حقوق اشخاص به شمار مي روند تا تضمين حقوق آنان!

قانون از يک بعد به چيزي گفته مي شود که نقض آن رفتن در محمکه و زندان را در پي دارد، حالا با توجه به مواد فوق، آيا معقول خواهد بود که شخصي را که بيش از چهار شب، به تعبير قانون با زوجه اش در فراش واحد بيتوته نکرده، مورد تعقيب عدلي و قضايي قرار داد؟

آيا مي توان شخصي را که طبق تقسيم اوقات تعيين شده در قانون، به زنانش مراجعه نکرده مورد پيگرد قانوني قرارداد؟

آيا عقلاً و اخلاقاً درست است، زني را که طبق فرمايش شوهرش آرايش نکرده، به چنگال قانون سپرد؟
واقعيت اين است که اين گونه تصرف در حريم خصوصي افراد، خود نقض حقوق افراد است و هيچگاه نمي تواند در جهت برآوردن اهداف اصلي و فلسفي قانون کمک نمايند.

هدف از وضع قانون، حفظ نظم، ثبات و تأمين رفاه، آسايش و عدالت در جامعه است، اگر در مواردي از روابط افراد در سطح خانواده سخن گفته مي شوند، فقط مواردي خواهند بود که نفع يا زيان اجتماعي در آن مضمر و مستتر باشد. مواردي که خلوتگاه افراد محسوب مي گردند و يا فعل و انفعالاتي که موج اجتماعي ندارند از نظر قانون "منطقه الفراغ" محسوب مي شود و آنجا بايد خودِ افراد تصميم بگيرد، نه اينکه قانون او را رهنمايي نمايد.
وقتي ميخواهيم براي جامعه قانون وضع کنيم از همه پيشتر اين اصل را در نظر داشته باشيم که انسان انسان است نه حيوان ناطق! در خيلي موارد انسانها با عقل و تدبيري که خود دارند به نظم جامعه کمک مي کنند، بدون اينکه قانون وي را در آن موارد "امر" و يا "نهي" کرده باشد. ما نبايد "ايستاد شدن منظم در صف نانوايي" و يا "رفتن به حمام" را در قيد قانون بياوريم. اين خودِ انسانها هستند که در مورد آداب معاشرت شان تصميم مي گيرند.

روشنفکران، علما و حقوقدانان به خوبي مي دانند که قانون در امر دخالت در زندگي انسانها "ماهيت حد اقلي" دارد. به اين معنا که قانون چيزي نيست که تمام ابعاد و شؤن زندگي انسانها؛ اعم از حقوقي، اخلاقي، عاطفي، معنوي و... را شامل شده و در هر حوزه اي امر و نهي نمايد، بلکه قوانين موضوعه در يک جامعه عبارت از مهمترين قواعدي است که براي مهتمرين حوزه هاي زندگي اجتماعي انسانها وضع مي گردند نه براي همه حوزه ها و شئون!

کساني که امروز به دفاع از ماده هاي جنجال برانگيز اين قانون بر مي خيزند و انتقاد از آنها را به غرب و غربگرايي نسبت مي دهند، خوب مي دانند که انتقاد از اين ماده ها ماهيت غربي ندارند بلکه پيش از همه ما بايد نسبت به سرنوشت خود حساس باشيم؛ چه اينکه قانون موضوعة داخليِ افغانستان نه چيزي را از حقوق شهروندان غربي کم مي کنند و نه چيزي به آن مي افزايند. اين ما هستيم که هر روز در زندگي خود تلخي و شيريني آنرا تجربه مي کنيم.

نکته قابل دقت اين است که قانون موضوعه بايستي از قاعده فقهي تفکيک شود. "قانون موضوعه" چيزي است که به دست افراد جامعه، جهت تأمين نيازمندي شان، نظر به مقتضيات زمان و مکان وضع مي گردد و هر وقتي که يک قانون نتواند نيازمندي جامعه را پاسخ گويد، به سادگي تعديل، نسخ و يا ملغي مي گردد؛ در حاليکه در قواعد فقهي کار به اين آساني و سادگي صورت گرفته نمي تواند. اگرچه فراموش نبايد کرد که قواعد فقهي هم به مرور زمان دستخوش تحول مي گردد؛ اما اين تحول غير از تحولي است که قانون موضوعه با آن روبروست. بنابراين وقتي ما مي خواهيم قانوني را در يک عرصه وضع کنيم، اين اختيار و آزادي را داريم که از ميان منابع مختلف و گوناگون، يکي را برگزيده و متناسب با نيازمندي خود وضع کنيم. در واقع يک قاعده يا فتواي فقهي هنگامي که به يک قانون موضوعه تبديل مي شود، ديگر نمي توان آنرا يک رأي يا قاعده فقهي خواند؛ بلکه در اين حالت او يک قاعده اي است که قداست فتوايي و مذهبي خود را از دست داده و به يک وسيله اجتماعي اي تبديل شده که حسب نياز از آن استفاده و يا انصراف صورت مي گيرد. اگر چنين نباشد چه ضرورتي است که يک فتواي مذهبي و فقهي به تصويب نمايندگان مردم و توشيح رييس جمهور برسد؟ بنابراين نبايد بر عليه تعديل اين قانون اين قدر جدّي باشيم و دستکاري آنرا دستکاريِ قواعد مذهبي و ديني تلقي کنيم.

مهتمرين فرق قانون موضوعه با قاعده فقهي و مذهبي در همين است که اولي در هر موقعي که نياز باشد، قابل تعديل، ايزاد، حذف و الغا مي باشد و اين مسير طبيعي و تاريخي هر قانوني است که توسط بشر وضع مي گردد.

راه حل موضوع اين خواهد بود که حکومت بر اساس ماده 121 قانون اساسي کشور، بررسي مطابقت اين قانون با قانون اساسي را از ستره محکمه تقاضا نموده و در صورت وجود تعارض ميان آنها، دوباره آنرا به شوراي ملي بفرستد. شوراي ملي مي تواند با وضع يک ماده تمام ضعفهاي موجود را حل نموده و موارد ضروري را به فقه حواله دهد. ما نمونه هاي زيادي در قوانين نافذه کشور داريم که به دلايل مختلفي به فقه رجعت داده شده اند.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

همسویی احتمالیی جنبش و وحدت محقق


رستم پیمان
دانشجوی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل

با جرت میتوان مدعی شد که بزرگترین دلیل همسویی احتمالی حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان و حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان که هر دو حزب در معاملات و معادلات سیاسی افغانستان در چند سال اخیر تا حدودی بیشتر نسبت با سایر احزاب و جناح های درون قومی خویش از اقوام هزاره و ازبک نمایندگی کرده اند، سیاستهای تبعیض آمیز و نفاق زای دولت افغانستان در قبال اقوام هزاره و ازبک بوده است.
هر چند اقوام هزاره و ازبک از نگاه کثرت نفوس بر مبنای هویت قومی مقامات درجه سوم و درجه چهارم جدول احصایه نفوس افغانستان را اخذ نموده اند اما به هیچ وجه به عنوان شهروندان درجه یک و مساویی الحقوق با قوم حاکم از طرف دول افغانستان در یک صف در زمان اخذ امتیاز قرار داده نشده در حالیکه این اقوام در زمان قربانی دادن در راه دفاع از دین و وطن درصف اول قربانی داده اند.
قوم هزاره بدلیل اختلاف مذهبی و عدم شباهت صوری با صور قوم حاکم، وجدان استقلال خواه و آزادی دوست و نیروی ذاتی استبداد کش و استعمار شکن و قوم ازبک هم لیل عدم شباهت صوری با صور حکام و سایر دلایل دیگرکه خوشایند برای طبع دیکتاتور مآبانه عبدالرحمنی، حبیب الله خانی، نادر خانی ، ظاهر شاهی و... دموکرات مآبانه کرزی سالاری نبوده ونیست، مورد غضب حکام مستبد دین گرا نمای اسبق و حاکم اقتدار گرای دموکرات نما حال حاضر قرار گرفته اند.
بدلیل جلوگیری از ضیاع وقت شما دوستان از تشریح و تفصیل اعمال حکام ماقبل کرزی در قبال اقوام ازبک و هزاره اخصا هزاره خود داری نموده و صرف به بیان مختصر چند واقیعت واقع شده توسط دولت دموکراتیک و اسلامی فعلی که در تحت چتر مدافعان حقوق بشر و دموکراسی از یک جانب و مدفعان دین اسلام و فرهنگی بومی از جانب دیگر، شب را روز و روز را شب میکند، اکتفا میکنیم.
دولت افغانستان و حامیان خارجی دولت، تامین امنیت و پیشتیبانی مردم را پیش شرط اساسی بازسازی و نوسازی هر محدوده از جغرافیای افغانستان شرط گذاشته بودند و حالا هم این شرط را مکررا تکرار میکنند اما با گذشت زمان، زمان توانست که میان تهی بودن این پیش شرط شرط گذاشته شده را ثابت وعمق استراتیژی تبعیض آمیز و نفاق زای دولت و حامیان خارجی دولت افغانستان را در قبال اقوام هزاره و ازبک که نمیخواهند بدلیل ایجابات منافع علیایی کشور چون سایرین از میله تفنگ صحبت نمایند، هویدا نماید. مقدار پول بودجه شده توسط دولت افغانستان و حامیان بین المللی این دولت برای بازسازی و نوسازی هزاره جات به عنوان امنترین نقطه افغانستان و با پیشتیبانی عام و تام مردم بسیاز اندک و حتی غیر قابل مقایسه نسبت به مقدار پول بودجه شده توسط همین دولت و همین دوستان بین المللی برای بازسازی و نوسازی جنوب و شرق اخصا ولایت هلمند و ولایت قندهاربه عنوان نا امنترین مناطق افغانستان بوده است. از سقوط طالبان الی امروز صد ها کیلومتر جاده در جنوب و شرق با بودجه دولت و کمک های بلاعوض و باعوض جامعه بین المللی در زیر توپ و تفنگ مخالفین دولت که بعدا توسط مردم محل با بم های کنار جاده که به هدف کشتن مامورین دولت و حامیان بین المللی دولت کارگذاری میشوند، ویران میشوند، اسفالت شده اما جاده های هزاره جات با وجود داشتن اهمیت فوق العاده افتصادی که میتوانند غرب و شرق را در کوتاه ترین فاصله و امنترین معبر نسبت با سایر جاده های افغانستان خصوصا جاده هرات-قندهار-کابل که همه وقت بدلیل اخلالات طالبانی و سایر گروه های کوتاه الطریق معبر امنی برای مسافرین و اموال تجارتی نیست، وصل نماید ولی سیاست های تبعیض آمیز دولت افغانستان و حامیان خارجی دولت در قبال اقوام کشور خصوصا قوم هزاره باعث شده که جاد های هزاره جات کما فی سابق جاده خاکی و گلی باقی مانده و مشرف به اسفالت نگردند. سالانه صد های میلون دالر از بودجه دولت افغانستان و شاید هم بیشتر از صد ها میلون دالر دیگر از مجرای تیمهای بازسازی ولایتی مستقر در جنوب وشرق برای بازسازی و نو سازی مکاتب و کلنیک های در شرق و جنوب بودجه میگردندکه بعدا اکثر این مکاتب و کلنیک های که از حساب مردم افغانستان تعمیر شده اند،طعمه غضب قبیله گردیده و بدون کدام واکنش مردم محله، به آتش کشیده میشوند اما دولت و حامیان خارجی دولت باز ده ها میلوین دالر برای تعمیر مجدد این مکاتب و کلنیک های تخصیص میدهند و بازسرنوشت این نهاد های عام المنفعه تکرار شده و لی باز دولت و جامعه بین المللی چون گذشته عمل میکنند در حالیکه سرنوشت مکاتب و کلنیک های هزاره جات بدتر از سرنوشت جاده های آن بوده و با وجود این هم، مکاتب بچه هزاره مقیم هزاره جات که خود با پول شخصی خویش با چند چادری در دامنه کوهی و یا درکمر دشتی ایجاد نموده اند و برای رفتن به آن باید ساعت ها در دشت و دمن منزل بزنند، توسط سلاح های آتش زای طالبان کوچی نما که به نحوی حمایت دولت و بعضی از حامیان خارجی دولت را در چانته دارند، آتش زده میشوند و کلنیک های که جز چند امپول و تابلیت چیزی دیگر در الماری خویش ندارند، در زیر سمهای اشتران قبیله ویران میشوند اما دولت، این وحشت طالبان کوچی نما را به معنی طلب حقوق حقه شان تفسیر نموده ویران شدن مکاتب و و کلنیک های را که پا پول شخصی مردم بومی ایجاد شده اند، بلای طبیعی دانسته و برعلاوه که هیج سعی و کوشش برای اعمار مجدد این نهاد های عام المنفعه به خرچ نمیدهد بلکه با ایجاد تشویش های گوناگون از قبیل برگشت طالبان کوجی نما در سال های آینده از باز سازی این نهاد های که قرار است با پول مردم محل و توسط مردم محل اعمار مجدد شوند، جلوگیری میکند. چون میترسند که این مردم اگر از جال جهالت که انداخته شده اند، بگریزد دیگر استعمار ، استحمار و استثمار آنها محال خواهد بود.
سیاستهای نفاق زای دولت افغانستان در قبال قوم ازبک نیز بزرگترین دلیل نفرت این قوم از دولت افغانستان و کنار رفتن حزب جنبش ملی اسلامی که منعکس کننده خواست های اکثریت به کل اعضای جامعه ازبک است، از کنار دولت و پیوستن در جبهه مخالف دولت در کنار سایر دلیل ها بوده است.دولت افغانستان برای بقا و یکه تازی های خویش در میدان سیاسی افغانستان از هیج نوع فریب و نیرنگ در راستای تفرقه درون قومی اقوام خصوصا قوم ازبک دریغ ننموده و به هدف مشروعیت بخشیدن به اعمال خویش دست به کودتای درون قومی با ایجاد شورای نام نها ترک تباران افغانستان در درون قوم ازبک علیه جنبش ملی اسلامی زده. تا باشد این نهاد در فردای صف آرایی، به نفع دولت و علیه خویش برزمد و بیتازد. غافل از اینکه هر روز عید و هر روز کیک و کلچه نیست .
ولی کارنامه های احزاب سیاسی خصوصا حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری محمد محقق بر اعتماد مردم نسبت به صداقت این احزاب در گفتار و کردار شان خط بطلان کشیده و بدلیل معاملات گذشته این حزب با دولت و سایر گروهای ذیدخل در جنایات و خیانات علیه هزاره، امید فراموشی تمام جنایات گروه های جنایات کار و دولت افغانستان در قبال هزاره و هزاره جات از جانب حزب وحدت محقق میرود که امید دارم از گذشته های چیزی بیاموزد و باز اشتباه نکند چون اشتباه فقط یکبار اشتباه است و تکرار اشتباه، اشتباه نیست بلکه تکرار اشتباه گناه است.

شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۸

افغانستان در مسابقات معارف از میان 36 کشور جهان، مقام اول را کسب کرد

شاگردان ليسه عالى دخترانه افغان ـ ترک در المپياد (Inepo) که در تاريخ ٣١ مارچ در شهر باکو مرکز آذربايجان تدوير يافت، توانستند در بين ٣٦ کشور جهان با کسب دو مدال طلا مقام اول را به دست آورند.

به گزارش گروه علوم و فن آوری راه نجات به نقل از آژانس خبرى پژواک، در اين مسابقات که از سه سال به این سو، جهت ارزيابى بهترين استعداد شاگران مکاتب کشور هاى جهان راه اندازى مي گردد، افغانستان مقام اول، آمريکا مقام دوم و هندوستان و پاکستان مقام سوم را از آن خود نمودند.


مينه سنجر و رويدا عابدى دو متعلم مدال آور کشور

شکيلا قدير زاده، معاون ليسه عالى نسوان افغا ن ـ ترک در حالي که اين افتخار را براى مردم افغانستان تبريک گفت، افزود که اين موفقيت آن ها را اميدوار مي سازد تا بيش تر در عرصه تعليم و تربيه اولاد معارف از طريق اين مکتب کوشش نمايند.

وى گفت: «مکاتب افغان ـ ترک در ٢١ کشور جهان وجود دارد که توسط مردم ترکيه تمويل ميگردد.»

قديرزاده در مورد قدامت ليسه عالى افغان ـ ترک اضافه نموده گفت، که مکتب سه سال قبل، با تشکيل سه صنف و ٩٠ شاگرد در ليسه الفتح کابل شروع به فعاليت نمود و اينک باتکميل تعمير جديد آن در چهاراهى سرسبزى نقل مکان نموده که در آن ٤٦٠ شاگرد تحت نظر ٢٨ استاد مصروف آموزش اند.

رويدا عابدى
، شاگرد صنف يازده اين ليسه که از صنف اول تاکنون اول نمره است يکى از اين برنده گان است؛ وى انگيزه موفقيت خويش را در پي گيرى دروس و زحمت کشى استادان مکتب عنوان نموده گفت: «در وجود هر انسان خداوند هنر را آفريده که هر فرد از هنر خويش واقف است؛ علت پيروزى من هم علاقه مندى شايان من به خواندن مضامين ساينسى و توجه استادانم بود که من توانستم در اين المپيا مقام اول را براى کشور خويش به دست آورم!»

مينه سنجر، متعلم صنف يازده اين ليسه نيز با لبخندی که روى لب داشت، گفت: «از اينکه ميان ٣٦ کشور مقام اول را به دست آورديم، جاى افتخار براى ماست؛ زيرا کشور ما سال ها تحت اسارت سايه شوم جنگ قرار داشت. ما دختران نمي توانستيم درس بخوانيم تا استعداد ما آشکار شود؛ اينک که الحمد لله به يارى خداوند زمينه تحصيل براى ما فراهم گرديده، جهانيان را از استعداد خود آگاه مي سازيم!»

وى با اعتماد و اطمينانى که در چهره اش مشاهده مي شد افزود که کشور عزيز ما سال ها بحيث يک کشور جنگ زده و عقب مانده در ميان کشورهاى جهان بود، امروز ما اطمينان مي دهيم هرگاه جنگ نباشد با سعى و کوشش کشور خود را در حد تعالى و ترقى آن برسانيم.
اين درحالي است که سال گذشته، نيز يک تن از متعلمين اين ليسه بنام «پشتنه» در المپياى ترکى که درعرصه زبان و ادبيات ترکى راه اندازى شده بود، مقام نخست را از آن خود کرد.


وزیر امور زنان در حین اهدای مدال به شاگردان مدال آور کشور درمحفل تشویقی

منبع:
روزنامه راه نجات و
آژانس خبرى پژواک

تیم ملی فوتبال زنان افغانستان وارد برلین شد


تیم ملی فوتبال زنان افغانستان در کنار وزیر داخلۀ آلمان.

تیم ملی فوتبال زنان افغانستان در کنار وزیر داخلۀ آلمان.

عصر روز پنجشنبه، 23 اپریل 2009 میلادی، تیم ملی زنان افغانستان که شامل 22 بازیکن و دو مربی میباشد، در پارلمان آلمان مورد استقبال آقایان ارهارد کورتینگ، وزیر داخله و سپورت ایالت برلین، دوکتور پیتر دانکرت، رئیس کمیتۀ ورزش پارلمان آلمان و دیتلیف زمبریتسکی، مسؤل انسجام دهنده کمک های آلمان به افغانستان و شماری از اعضای فدراسیون ملی فوتبال آلمان قرار گرفتند.

تیم ملی زنان افغانستان برای یک سلسله بازی های دوستانه و تمرین برای آمادگی ها در مسابقات آینده، برای یک مسافرت 14 روزه وارد برلین پایتخت آلمان شد.

آقای دوکتور دانکرت، مسؤول ورزش پارلمان آلمان راجع به دعوت تیم ملی زنان افغان به آلمان در یک مصاحبۀ خبری گفت : "من سال گذشته با وزیر داخله ایالت برلین در کابل از چند بازی فوتبال جوانان افغانستان دیدن نمودم، در ضمن از مسؤلین فدراسیون فوتبال افغانستان پرسیدم که آیا تیم فوتبال زنان نیز وجود دارد، آنها جواب مثبت دادند. بعدا این موضوع را با وزارت خارجه در برلین در میان گذاشتم و به دعوت شان اقدام نمودیم. اینک تیم ملی زنان افغان برای دو هفته مهمان برلین میباشند".

هزینۀ این مسافرت را وزارت خارجه آلمان به عهده گرفته است.

در این دیدار همچنین زمینۀ بحث و گفتگو بین نمایندگان پارلمان آلمان و بازیکنان تیم ملی زنان افغان فراهم گردید.

اعضای تیم ملی فوتبال افغانستان در کنار وزیر داخلۀ آلمان.

اعضای تیم ملی فوتبال افغانستان در کنار وزیر داخلۀ آلمان.

خانم حدیثه ولی، کاپیتان تم ملی زنان افغانستان به خبرنگار رادیو بین المللی فرانسه گفت : ما برای بازی فوتبال در افغانستان به مشکلات زیادی مواجه هستیم، مردم ما آنقدر پیشرفت نکرده اند که بتوانند قبول کنند که دختران نیز میتوانند فوتبال بازی کنند. خیلی ها فکر می کنند که بازی فوتبال برای زنان در فرهنگ ما نیست که این یک اشتباه است.

آقای عبدالصبور ولی زاده، مربی تیم ملی زنان افغانستان در رابطه به مسافرت به آلمان چنین گفت : در گذشته نیز تیم ملی زنان افغان به آلمان مسافرت نموده اند. ما در چندین بازی که دربرلین پیش رو داریم در مرحله اول می خواهیم از تجاروب و تکنیک بازی کنان تیم زنان آلمان بیآموزیم. این بازی ها تیم ملی زنان افغان را تقویت میکند و روش های بیشتری را تجربه میکنند و از طرف دیگر پشتیبانی جامعه جهانی روحیه بازیکنان را قوی تر میسازد".

یکی از بازیکنان تیم ملی زنان افغان گفت : "چند سال قبل اگر دست یک زن از زیر چادری بیرون میشد، شلاق میخورد، اینک زنان و دختران افغان با تلاش و مقاومت توانستند در جامعه دست آوردهای خصوصا در ورزش با تمام دشواری به دست بیاورند".

ولی با آن هم زنان افغان برای رسیدن به آزادی های اجتماعی خصوصا ورزش با چالشهای درجامعه روبه رو میباشند.

تیم ملی زنان افغانستان که بین سنین 17 ساله تا 23 ساله میباشند، برای یک مسافرت 14 روزه از طرف وزارت امور خارجه آلمان برای مسابقات دوستانه با تیم های فوتبال زنان ایالت برلین به این شهر دعوت شده اند و قرار است روز شنبه، 25 اپریل با تیم ایالت برلین به مسابقه دوستانه بپردازند.

منبع ار اف ای

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

خبرنگار تلویزیون امروز که در پی شکایت سفارت ایران دستگیر شده بود، آزاد شد

خبرنگار تلویزیون امروز که در پی شکایت سفارت ایران دستگیر شده بود، آزاد شد

گزارشگران بدون مرز خرسندی خود را از آزادی فهیم کوهدامنی خبرنگار شبکه تلویزیون امروز بعد از بیش از بیست و پنج روز بازداشت، در تاریخ ٣٠حمل ١٣٨٨ اعلام می‌دارد. گزارشگران بدون مرز از دادستان کل (لوی سارانول) می خواهد که به تعقیب قضایی این مجری تلویزیون برای " توهین " پایان دهد. این روزنامه نگار با شکایت سفیر جمهوری اسلامی ایران بازداشت شده بود.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام می‌کند:" تاسف آور است که یک خبرنگار در افغانستان به مانند یک جنایتکار در پی شکایت مقامات جمهوری اسلامی ایران بازداشت و زندانی شود. دادستان و دولت افغانستان باید در برابر اعمال فشار خارجی ها که به سو استفاده از قانون منجر می شود مقاوت کنند. این روزنامه نگار فقط به برخی از خرافات مذهبی انتقاد کرده بود."

گزارشگران بدون مرز رونوشتی از متن شکایت سفیر جمهوری اسلامی ایران در کابل بدست آورده است ( که بر روی سایت منتشر شده است) که از سوی "فداحسين مالکي سفیر فوق العاده و تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران" خطاب به دادستان محمد اسحاق الکو ارسال شده است. این شکایت برای " اقدامات" موهن تلویزیون امروز و توهین به مقامات نظام جمهوری اسلامی ایران آیت اله خمینی، آیت اله خامنه ای و محمود احمدی نژاد" شده است. در این نامه دادستان افغانستان در صورت " عدم جلوگیری از اینگونه اقدامات " به "تاثیرات منفی بر روابط فی مابین" تهدید شده است.

فهیم کوهدامنی به گزارشگران بدون مرز گفت که در طی مدت بازداشت عمدتا در باره آیت اله خمینی و کتاب کشف الاسرار مورد بازجویی قرار گرفته است. بنا بر نظر مسئولان دادستانی وی در برنامه "عبور از خط" که یک ماه پیش از دستگیری اش از تلویزیون پهش شده بود و که به بررسی انتقادی این کتاب اختصاص داشته است به بینان گذار جمهوری اسلامی ایران توهین کرده است. خبرنگار تلویزیون امروز به گزارشگران اعلام کرد که وی به آیت اله خمینی توهین نکرده است و فقط به وجود برخی خرافات در مذهب انتقاد کرده است. "من با هیج مذهبی مشکل ندارم ولی خرافه و سواستفاده از مذهب برای رسیدن به قدرت و تبدیل مذهب به ابزاری برای منافع شخصی را مورد انتقاد قرار داده ام."

در زندان من مورد بدرفتاری قرار نداشتم اما به هر حال بودن در کنار قاچاق بران و زندانیان عادی برای خبرنگار آزار دهنده است. منتظر دادگاه هستم و متاسفانه بر روی کمیسیون تخطی هم نمی توان حساب کرد بخش عمده ای از افراد آن را محافظه کاران تشکیل می دهند.

پیش از این در تاریخ ٣ حمل گزارشگران بدون مرز دستگیری فهیم کوهدامنی را محکوم کرده بود.

برای اطلاعات بیشتر :" ما آزادی بیان داریم اما امنیت نداریم "

گزارش از افغانستان گزارشگران بدون مرز بدون را مطالعه کنید

گزارشگران بدون مرز انجمن بين المللي دفاع از روزنامه نگاران زنداني و آزادی مطبوعات بر مبنای اصل ١٩ اعلاميه جهانی حقوق بشر است

برای اطلاعات بيشتر:

www.rsf.org

www.rsf-persan.org

persan@rsf.org

پنجشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۸

تظاهرات و اعتراض علیه قانون شیعیان در کابل

این نامه یکی از معترضانی است که خود در تظاهرات امروز حضور داشته است و بیشتر برداشت های شخصی اوست.

با سلام به دوستان گرامی

قطعا درباره مظاهره و تجمع خانم های معترض به قانون احوال شخصی شیعیان چیزهایی شنیده اید. من از کسانی بودم که در این تجمع شرکت کردم. فکر می کردم که این تجمع بصورت ارام برگزار خواهد شد و در نهایت یک قطع نامه خوانده خواهد شد. البته بسیاری این گونه فکر می کردند. به هر حال این تجمعی بود که توسط زنان و در دفاع از حقوق کاملا مسلم خود صورت می گرفت.

وقتی که نزدیک مدرسه محسنی رسیدم تعداد اندکی دختر جوان را دیدم که منتظر بقیه هستند. نگاه کردم کس خاصی را ندیدم. چند دقیقه بعد تعداد بیشتر شد و پرچم ها پلاکارها امد. در کمال ناباوری دیدم که محسی نیز دارو دسته ای علیه ما و بر ضد تعدادی خانم و محصل که در دفاع از حق خود امده اند، به راه انداخته اند. انها از مدرسه خارج شدند در حالیکه پلاکاردهایی را حمل می کردند. به هر حال ما به سمت مسجد به راه افتادیم و مردهای پرچم به دست محسنی هم از پشت ما امدند. دقیقه به دقیقه تعداد مردهای محسنی زیادتر می شد. انها شروع کردند به شعار دادن. شعارهایی در دفاع از اسلام و قانون اساسی. گویی که ما برضد اسلام و قانون اساسی تجمع کرده بویدم و انها داشتند از اسلام و قانون اساسی کشور دفاع می کردند. لحظاتی بعد زنان هزار نقاب محسنی هم امدند. انها هم بر ضد ما شعار می دادند. کم کم انها به سمت ما نزدیک تر شدند. می شد گفت که ما را محاصره کردند. و مردها در کمال ناباوری بی شرمانه و وحشیانه دختران مکتب را هول می دادند و فحش و ناسزا می گفتند. اجازه می خواهم چند تا فحش با ادب ترشان را بنویسم. حتما شنیده اید. اما می خواهم من هم بگویم. انها به ما می گفتند: " بی دینان شرم کنید!!!!" ، کافران، خارجی پرستان، مرگ بر شما!!!

انها شرکت کنندگان بطر ومستقیم پرسیدند که شما نمی شرمید از اینکه اینجا امده اید؟ برای چه امده اید؟ ... ها چرا اینجا جمع شده اید؟ و این کلمه" ..." را به کرارات بکار می بردند!!!!!

من از خود پرسیدم : واقعا ما با انها ، ان مردهای به تمام معنا بی نزاکت و وحشی چه کرده ایم؟ و چه گفته ایم؟ که انها این گونه با ما رفتار می کنند؟ برای من بسیار تعجب اور بود. ما برای انها دشمنانی بودیم که هیچ چیز مشترکی با انها نداشتیم. شاید باور نکنید اگر پلیس نبود ان بی شرمها به راحتی اجازه هر کاری به خود می دادند. با وجود پلیس و نیز در برابر چشمان شاید صدها خبرنگار و دوربین به سوی ما سنگ پرتاب می کردند. خوب البته در نظر انها زنان در تجمع سزاوار سنگسار بودند. زنان ... باید سنگسار شوند!!!!! این قانون اسلام است!!!!!

دختران مکتب از ترس شاید در دل اظهار پشیمانی می کردند که چرا امده اند. و می توانم به صراحت بگویم که واقعا اکثر ماها ترسیده بودیم. هیچ کس تصور چنین توحشی را در قرن 21 و از طرف کسی که خود را استاد اخلاق می داند و هر شب از تلویزیون تمدن به اصطلاح متمدنش یک ساعت به امت اسلامی افغانستان " درس اخلاق" می دهد، نداشت . هیچ کس فکر نمی کرد که کسانیکه دم از دین و اسلام و پیغمبر می زنند می توانند چنین جملات زشت و رکیکی نیز بر زبان جاری کنند. شاید این همه نتیجه درسهای اخلاقی است که در پای منبر محسنی اموخته اند!!!

به هر حال می خواهم از خودمان انتقاد کنم. مخصوصا شما اقایانی که فکر می کنید با تشویق و تحریک چهار تا خانم شاغل در موسسات و یا تحصیل کرده و محصل و همچنین چهار تا ایمیل بازی می توان یک حرکت اجتماعی تاثیر گذار را ایجاد کرد! روز قبل از مظاهره ایمیلی را دریافت کردم که " زنان" را دعوت به دفاع از حقوقشان می کرد. با خواندن ان دریافتم که این تجمع نباید سازماندهی شده و با برنامه باشد. ولی بخاطر اینکه می خواستم سهمی در دفاع از حقوق زنان داشته باشم ، شرکت نمودم. چیزی که مشاهد کردم، یک تجمع عجولانه، بی برنامه و بدون سازماندهی ابتدایی بود. سوال اینجاست که چطور ما می خواهیم در اینده جامعه هزاره را رهبری نماییم وقتی که در برگزاری یک تجمع کوچک این چنین عمل می کنیم !

خوب است که اگر ما صد ایمیل به دیگران روان می کنیم یک قدم هم خودمان برداریم و در عمل واقعا کاری انجام دهیم. ( دوصد گفتار نیم کردار نیست). گله ای که من از دوستان دارم این است که چرا خودشان، مادرانشان، خواهرانشان، همسرانشان و وابسته گانشان در تجمع شرکت نکردند ؟ ایا وظیفه شما صرفا سند کردن چند تا ایمیل از دفتر کارتان و تشویق و تحریک دیگران است؟ ایا دلسوزی تان برای زنان در همین حد خلاصه می شد؟

نکته دیگر اینکه اگر در این تجمع همه اقشار زنان اعم از محصل، شاغل، خانه دار و پیر و جوان در کنار هم بودند، هیچ گاه مردان اجیر شده محسنی جرات نمی کرد که به ما" ..." و " بی دین" و " خارجی پرست" بگویند!!!!!!!

طبیعی است که زنان تحصیل کرده و شاغل در این تجمع شرکت می کردند . اما بهتر ان بود که زنان خانه دار، مادران و زنان کلان نیز در این تجمع حضور می داشتند که متاسفانه چنین خانم هایی اصلا در بین ما وجود نداشت.

و در پایان امیدوارم کسانی که از این پس می خواهند چنین تجمعاتی ترتیب دهند، بیشتر فکر و برنامه ریزی کنند. تمام جوانب را بسنجند و از روی احساس تصمیم نگیرند. چون امکان دارد نتیجه مورد انتظار معکوس شود!

همچنین امیدوارم که در این گونه مسائل نقش عموم مردم از قشرهای مختلف فراموش نشود. جامعه ای که در ان زندگی میکنیم یک جامعه سنتی است که باید با سلاح سنت و دین به جنگ سنتهای نادرست و مسائل مذهبی غیر منطقی رفت. بهتر بود ما هم حرفهای خود را توسط یک مادر، یک مادر کلان یا یک زن سنتی یا لااقل در قالب سنتی بیان می کردیم. به نظر من خیلی بهتر یود که قطعنامه را یک مادر می خواند نه یک دختر جوان!

همچنین اطلاع رسانی ایمیلکی خیلی خوب است اما فقط با ان می توان امسال من و کسان دیگری که امروز در تجمع شرکت کرده بودند را دعوت کرد!!! برای دعوت از مادران و زنان سنتی باید یک راه دیگری اندیشید. مثلا یکی از راههایش این است که اقایان ایمیل روان کننده از مادران و همسران و خواهران خود نیز کمک می گرفتند!!!

سه‌شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۸

دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۸

عینک آفتابی

من جزو کسانی هستم که در روزهای بسیار گرم و آفتابی حاضرم تا یک نوشیدنی سرد را با یک عینک آفتابی مالچه کنم. خصوصا اگر عینکش هم سیاه باشد و هم ساده. هیچ وقت به این فکر نمی کنم که روزی نمی توانم عینک بپوشم زیرا این چشمها از خودم است از خود خودم و این هم تصمیم خودم. ممکن اگر روزی دلم خواست در زیر باران و یا حتی بدون هیچ نور آفتابی عینک به چشم کنم. اما این فقط یک عینک است و بس.
یعنی کسانی هم پیدا می شوند که با اجازه دیگران ملزم به پوشیدن یا نپوشیدن آن باشند؟فکر می کردم که دوره برده داری تمام شده است اما غلط فکر کردم. اینکه انسانی بر انسان دیگر حکمفرمایی می کند و او را کنترول می کند. آیا کسانی که زنان را مجبور به پوشیدن چادری می کنند استدلال منطقی برای این کار دارند. من اعتقاد دارم که پیامبر ما حضرت محمد (ص) هم روا دار این گونه اسلام انسان ستیز نبوده است. فرض کنید تمام کسانی که امروز چادری به سر دارند فردا این کار را کنار بگذارند و چادری نپوشند و مانند دیگر همنوعان خود وارد جامعه شوند. آیا این کار آنان باعث اغوا شدن مردان می شود و جامعه به سمت فساد می رود و یا شوهران یا برادران یا فرزندان این زنان بر چسب بی غیرتی می خورند؟ آیا این غیرت اینقدر مهم است که نزدیک ترین افراد به خود را محکوم به بودن در قفس کنیم و به او فلسفه ای را تذکر دهیم که خود ما هم نمی دانیم از کجا آمده است فقط همین قدر می دانیم که...
لینک دهنده: متولد میزان

چهارشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۸

باز گل بدخشــی آواز خوان افغان در گذشت


باز گل بدخشــی آواز خوان افغان در گذشت
منبع سایت فارسی بی بی سی

بازگل بدخشی خواندن و نوشتن نمی دانست اما شعر بیشتر آهنگ هایی را که خواند، از سروده های خودش بوده است.
آدینه، مشهور به (باز گل بدخشی) آوازخوان محبوبی که حد اقل سه نسل از خوانندگان افغان با آواز و هنر او آشنا هستند، روز نهم حمل/فروردین برابر با 29 مارچ 2009 در اثر بیماری طولانی، در روستای چنارگنجشکان در ولایت بدخشان در شرق افغانستان جان سپرد.
بازگل بدخشی هنگام وفات صد و هفت سال داشت.
باز گل بدخشی خواندن و نوشتن نمی دانست، اما در شاعری، تصنیف سرایی، نوازنده گی و آهنگسازی استعداد و قریحه خوبی داشت.
به یقین میتوان گفت که اکثریت قریب به تمام آهنگ هایی که به آواز او خوانده شده اند، از سروده ها و ساخته های خودش بودند.
بزرگترین ویژه گی کار بازگل بدخشی در موسیقی این بود که نگذاشت آهنگ های ناب محلی فراموش شوند، بلکه بدخشی این آهنگ ها را با سادگی روستایی، آواز منحصر به فرد خود و به کمک دنبوره و غیچک و به سبک و سیاق مخصوص به خودش جاودانه کرد.
بازگل بدخشی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی که استاد یعقوب قاسمی مسئول بخش موسیقی در رادیو کابل بود، به همکاری با رادیو آغاز کرد و در مدت کمی مشهور و محبوب شد.
رادیو افغانستان به بدخشی این امکان را داد تا شعر و آوازاش را فراتر از مرزهای محلی زادگاهش ببرد و تا دوردرست ترین نقاط کشور برساند.
بدخشی علاوه بر ترانه های شاد و آهنگ های عاشقانه، سروده هایی که به نام "فلک" یاد می شوند و نمایانگر قدیمی ترین نوع موسیقی توام با رباعیات عارفانه اند، را نیز بسیار زیبا می خواند.
توانایی دیگر باز گل بدخشی که به شهرت نیکوی او افزود، ارائه آهنگ ها به شکل تمثیلی و چند آوایی بود.
اجرای افسانه معروف تاریخی "مغل دختر" که از زبان بازیگران زن و مرد و پیر و جوان روایت می شود، یکی از نمونه های عالی کار بازگل بدخشی است.
این آهنگ با تغییراتی که بعدها در شکل و محتوای آن وارد شد، بعد ها توسط چند آواز خوان دیگر اجرا شد.
در افغانستان باز گل بدخشی را ایجادگر سبک مخصوصی به نام "ساز قطغن زمین" می دانند.
دو هنرمند شناخته شده که سالیان زیاد او را در همه خم و پیچ های سفرهای هنری همراهی کردند، اکبر فیض آبادی و یاسین فیض آبادی بودند.
از هنرمندانی که عمدتاً به خاطر نزدیکی ذوق با باز گل بدخشی همنشینی داشتند، میتوان خانجان بارکی و فیض محمد منگل را نام برد.
بسیاری از آهنگ های بازگل بدخشی از جمله آهنگ های معروف را بعد ها هنرمندان دیگر نیز خوانده اند اما مردم آن آهنگ ها را، به نام آهنگ های باز گل می شناسند و بیشتر به سبک و سیاقی که او خوانده است می پسندند. از جمله این آهنگ های او را:
ای شوخ سرزلف ترا تاب کی داده
چشم عسل مست ترا خواب کی داده
یا آهنگ مشهور:
آمدی ای یار وفادارم ای
دسته گل، شوخ ستمگارم ای
آهنگ های بازگل بدخشی درحالی که موسیقی کهن و کلاسیک افغانستان را در ذهن شنونده گان زنده می کند، از کمال طراوت و زیبایی خاصی نیز برخوردار است و راز ماندگاری بسیاری دارد.
آهنگ های بازگل بدخشی که بیشتر در مقام های "چهارگاه" و "شــور" اجرا شده اند، سالهای سال هواخواهان و شیفته گان خاص خود را خواهد داشت.

پایان بشریت – 10 هزار سال دیگر

منبع: آسمان کابل


می توان گفت که بشر برای دیدن همه چیز فرصت بسیار کوتاهی دارد. ما همیشه نگران ختم دوره خوش تابستانی، تعطیلات، دوره های خوش زندگی و حتی نگران دوره بازنشستگی خود هستیم. اما همه این ها در مقایسه با دوره های کیهانی فقط یک چشم به هم زدن است. بیایید کمی وسیعتر فکر کنیم و به زمان آینده بنگریم و ببینیم که آینده برای کائنات چگونه خواهد بود. مثلأ یک میلیون، میلیارد و حتی تریلیون یا 10100 سال بعد را در نظر بگیریم. بیایید پایان همه چیز را تصور کنیم.


پایان بشریت – 10 هزار سال دیگر

انسان امروزی حدود 200 هزار سال قبل در افریقا بوجود آمده و از همان زمان به هر گوشه از جهان پراکنده شده اما این دروه موقتی و زود گذر است. اکثر گونه های حیاتی که در زمین بوجود آمده بودند، حالا نابود شده اند. اگر تصور کنیم که بشر می تواند از دست چنین سرنوشت فرار کند، خیلی متکبرانه به نظر میرسد، زیرا همانند هر موجود زنده در زمین، حیات ما هم محدود است و زمانی به آخر میرسد. اما این حیات چقدر دوام خواهد داشت؟

در قدم اول خیلی از بلا ها و مصیبت های ساخته انسان و طبیعی وجود دارد که میتواند اثری از انسان در روی زمین نگذارند. این مصیبت ها از برخورد یک سیارک تا بیماری های فراگیری خطرناک را شامل میشود؛ به گونه مثال گرمایش زمین، انفجار یک ابرنواختر در نزدیکی منظومه شمسی و... هزاران روش دیگر برای نابودی انسان وجود دارد. در واقع این سناریو ها به معنی انقراض گونه های زنده تصور می شود، همانند برخورد سیارک با زمین در 65 میلیون سال قبل که باعث نابودی دایناسور ها شد و یا دوره "نابودی عظیم" در 251 میلیون سال قبل که 70 درصد موجودات زنده در خشکی و 96 درصد موجودات آبی را نابود ساخت.

نمای شهر نیویارک

به احتمال زیاد آن وقت، گونه های دیگری از (کیک های هوشمند و موش ها) زنده می شوند و هم نشین غار ما خواهند بود و یا شاید هم انسان تا آن وقت روبوت های هوشمندی را جایگزین خود بسازد.

خلاصه کلام، یک گونه زنده می تواند ده ها یا صد ها هزار و یا حتی میلیون ها سال زنده بماند. پس چگونه می توانیم پیش بینی کنیم که پایان عمر بشر چند سال بعد خواهد بود؟

البته راهی برای معلوم کردن آن وجود ندارد، ولی یک محاسبه می تواند در این امر به ما کمک کند. این محاسبه بنام دلیل روز رستاخیر یاد می شود که در سال 1983 توسط متخصص فیزیک نجومی بنام براندون کارتر ترتیب شده است. بر اساس محاسبه کارتر اگر تصور کنید، نیمی از انسان های که باید به دنیا می آمدند و زندگی می کردند قبلأ آمدند و رفتند شمار آنها تقریبأ به 60 میلیارد انسان می رسد. اگر فرض کنیم که 60 میلیون دیگر هم باید به دنیا بیاییند و زندگی کنند در آنصورت فقط 90 هزار سال دیگر باقی خواهند ماند. اما دقیق تر بگویم که 95 درصد احتمال دارد که بشر تا 11 هزار سال دیگر کاملأ نابود شود.

محاسبات دیگری هم وجود دارند که با اندک تفاوت یعنی از چند هزار سال گرفته تا چند میلیون سال همین سرنوشت را برای بشر پیش بینی می کنند.

البته برای ما انسان ها این مدت زمان خیلی طولانی است، ولی نه آنقدر طولانی که آینده کائنات را درک کنیم و حس نماییم.

پایان حیات – 500 میلیون یا 5 میلیارد سال دیگر

همه فکر میکنیم خورشید انرژی بخش ماست و بدون آن هیچ حیاتی در زمین وجود نمی داشت. اما جالب این است که همین خورشید حیات بخش در نهایت حیات روی زمین را نابود می سازد.

می پرسید چرا؟ خوب بخاطر اینکه خورشید به تدریج داغتر و داغتر می شود.

یکی از جذاب ترین کتاب ها در این باره " زندگی و مرگ سیاره زمین" نوشته پیتر وارد و دونالد برونلی است. آنها در کتاب خود، به خوبی شرح داده اند که چگونه تولید انرژی خورشید به تدریج افزایش می یابد و در حدود 500 میلیون سال بعد دما در سطح زمین به حدی بالا میرود که به یک صحرای بزرگ مبدل می شود. بزرگترین جانوران هم نمی توانند به جز در قطب ها که نسبتأ سرد تر اند در دیگر جا ها زندگی کنند.

طی یک دو میلیارد سال بعد تکامل سیر نزولی را در پیش میگیرد. بزرگترین موجودات زنده و حیوانات کم مقاومت در برابر گرما می میرند و جز حشرات پرطاقت و باکتری ها، کسی در زمین وجود نخواهد داشت. در نتیجه سطح زمین چنان داغ می شود که اقیانوس ها به جوش می آیند و بخار می شوند و در برابر گرمای کشنده جایی برای پنهان شدن وجود نخواهد داشت. تنها موجوداتی که از میلیارد ها سال بدینسو در اعماق زمین زندگی می کنند، زنده خواهند ماند.

پایان زمین – 7.5 میلیارد سال

چنانچه در بالا یاد آور شدیم، ما به لطف خوش خورشید زنده هستیم، اما از آنجائیکه این خورشید نیرو بخش به تدریج می میرد بنائأ سیاره زمین را نیز با خود به نحوی نابود می کند.

حدود 5 میلیارد سال بعد از حالا، خورشید به مرحله نهایی زندگی خود میرسد؛ یعنی آخرین منبع سوخت هیدروژنی اش تمام می شود. در این مرحله خورشید توان مقابله با گرانش را نداشته و بر سر خود سقوط می و مقدار بسیار کم هیدروژن در یک پوسته بدور هسته خورشید باقی میماند. سپس به یک غول سرخ تبدیل می شود و سیاره های درونی (عطارد، زهره و حتی زمین) را می بلعد....

قسمت دوم

البته در مورد اینکه خورشید که به یک ستاره غول سرخ مبدل شده زمین را هم می سوزاند یا نه اختلاف نظر های زیادی وجود دارد. در بعضی از طرح ها تغییر در چگالی خورشید به علت انبساط آن باعث می گردد تا زمین از خورشید دور شود و در نتیجه از دسترس نابودی خورشید دور بماند. در یک طرح دیگر پوسته بیرونی خورشید که حالا به صورت یک حباب شده، زمین را می پوشاند. در این مرحله اصطکاک بیشتر سرعت زمین را کند ساخته و باعث می گردد تا با چرخش به درون خورشید سقوط کند.

خوب پی آمد این سناریو هر طوری که باشد، اما با قاطعیت می توان گفت که در پنج میلیارد سال بعد از امروز زمین کاملأ سوخته و زغال می گردد و در اخیر نابود میشود.

پایان خورشید – 7.5 میلیارد تا 1 تریلیون سال

وقتی خورشید به یک غول سرخ مبدل شد، این مرحله فقط آغاز پایان عمر اوست. با تمام شدن هیدروژن خورشید به مصرف هیلیوم رو می آورد و سپس به کاربن و در نهایت به مصرف اکسیژن. در این مرحله خورشید ما دیگر گرانش لازم را ندارد تا پروسه همجوشی را اامه دهد. آنگاه خاموش شده و به بیرون پخش می شود تا یک سحابهی سیاره نما را تشکیل دهد؛ درست همانند سحابی حلقه که در آسمان شب دیده می شود.

هسته آن عمر خود را بصورت یک کوتوله سفید ادامه می دهد. (کوتوله سفید در واقع هسته یک ستاره نابود شده است که انرژی لازم را برای همجوشی در هسته خود ندارد و نه آنقدر داغ اند که به حد یک ستاره بدرخشند و نه آنقدر سرد که به یک سیاره مبدل شود) البته کوتوله سفید مقدار زیاد جرم خود را حفظ نموده، ولی قطر آن بزرگتر از زمین نخواهد بود. خورشیدی داغ که زمانی در هسته خود گرما تولید می کرد به تدریج سرد می شود و در نتیجه حرارت یا دمای آن با دمای فضا یکسان می شود و از حالت کوتوله سفید به تدریج به یک کوتوله سیاه سرد تبدیل می شود و به صورت یک تکه مواد در فضای تاریک حرکت می کند.

حتی کهنه ترین کوتوله سفید چند هزار درجه کلووین حرارت دارد و کائنات هم تا هنوز آنقدر عمر نکرده تا شاهد پیدایش یک کوتوله سیاه باشد. ولی اگر عمر خورشید را یک میلیارد سال یا بیشتر از آن در نظر بگیریم، بلاخره روزی به یک کوتوله سیاه تبدیل می شود.

پایان منظومه شمسی

بعد از میلیارد ها سال حتی اگر خورشید هم بمیرد، بعضی از ستاره ها هنوز باقی میمانند. شاید زمین هم نابود نشده باشد، اما مشتری و زحل و دیگر سیارات بیرونی، ساکنین کمر بند کویپر برای دوره های طولانی در مدار خود باقی میمانند.

بر اساس یک تحقیق تازه نشر شده در مجله ساینس، اخترشناسان یک صفحه از مواد فلزی را کشف نمودند که بدور یک کوتوله سفید در گردش است. به دنبال این کشف، پژوهشگران آن را شبیه سازی نمودند و سیارات فرضی را بدور یک ستاره در حال مرگ چیدند و دیدند که مرگ ستاره بر ثبات و نظم منظومه ستاره ای خرابی شدیدی ایجاد نمود. تغییرات در جرم یک ستاره باعث می شود تا سیارات با هم برخورد کنند و مدار شان تغییر کند و در نتیجه شماری از سیارات به سوی ستاره مادر سقوط نموده و تعداد دیگر به فضای بین ستاره ای پرتاب می شوند.

وقتی این همه فعل و انفعالات گرانشی تمام شد تنها چیزی که از منظومه شمسی ما باقی میماند هماند کوته سفید و صفحه شکسته سیاره ی در اطراف اش که با سرعت در گردش است. باقی هر چه که بود در فضای بین ستاره ای ناپدید می شود.

پایان کیهان شناسی – 3 تریلیون سال بعد از اکنون

کائنات همانند یک ماشین زمان طبیعی عمل می کند. از آنجائیکه نور همیشه در حرکت است، می توانیم به اجرام دور نگاه کنیم و ببینیم که در گذشته این اجرام چگونه بوده اند. اگر به دور ترین نقطه مرئی کائنات بنگرید نوری را می بینید که میلیارد ها سال قبل یعنی فقط چند لحظه بعد از انفجار بزرگ یا بیگ بنگ تابیده است.

البته این مسئله قابل استفاده است ولی یک مشکل وجود دارد. نیروی مرموز انرژی تاریک که باعث انبساط کائنات می شود کهکشان های دور را هرچه سریعتر از ما دور می سازد. در نهایت این کهکشان ها از افق دید ما هم گذشته و به نظر میرسند که سریعتر از سرعت نور از ما دور می شوند. در این مرحله نوری این کهکشان ها به ما نمی رسند. هر کهکشانی که از افق دید ما عبور کند از نظر ناپدید می شود و روزی همه کهکشان ها از نظر ناپدید می شوند.

بر اساس یک تحقیق تازه توسط لورنس کراوس و روبرت شیرر، اگر در 3 تریلیون سال بعد از امروز اخترشناسی به آسمان شب نگاه کند، به جز از کهکشان خود دیگر چیزی را در آسمان نخواهد دید.

این انبساط در حال سرعت، پیامد دیگری هم دارد. تابش پس زمینه کیهانی که برای کشف شواهد انفجار بزرگ یا بینگ بنگ توسط کیهان شناسان بکار می رود، محو می گردد. نه تنها این اتفاق بلکه فراوانی مواد کیمیاوی (شیمی) که با مقدار گفته شده در نظریه بیگ بنگ برابر است، توسط نسل های بعدی ستاره ها پنهان می شود.

در نتیجه، سه تریلیون سال بعد از امروز، هیچ اثری از بیگ بنگ باقی نمی ماند. هیچ نشانه ای برای کیهانشاسان آینده وجود نخواهد داشت تا بفهمند که کائنات از یک نقطه آغاز شده و به تدریج انبساط نموده است. کائنات در نظر آنها ایستا و بدون تغییر خواهد بود.

پایان راه شیری

برخورد کهکشان. تنها کاری که باید کرد با استفاده از یک تلسکوپ به آسمان نگاه کنید و سرنوشت کهکشان خودمان را ببینید. در تمام جهت ها می توانیم تعامل و برخورد میان گرانش کهکشان های مختلف را ببینیم. در قدم اول رویارویی دو کهکشان بسیار شدید و سخت است؛ یعنی کهکشان ها از هم دریده شده و مواد خود را پخش می کنند و در نتیجه نوار یا دریف عظیمی از ستاره ها را تشکیل می دهند. سیاه چاله بسیار بزرگ ساکت آن در مرکز از نو زنده شده و به صورت هسته کهکشانی با خوردن مواد جدید در اطراف خود فعالیت می کند.

کهکشان اندرومدا که قرار است دو میلیارد سال بعد با کهکشان راه شیری برخورد کند به سوی ما در حرکت است. هر دو کهکشان با هم برخورد می کنند و بعد از هم جدا می شوند. باز با هم برخورد می کنند و باز... تا اینکه یک کهکشان بزرگ بنام راه شیری اندرومدا (Melkomedia) را تشکیل دهند. سیاه چاله هر دو به دور هم در گردش می باشند و در نهایت با هم یکجا می شوند و یک سیاه چاله بسیار بزرگ را می سازند.

موقعیت ما (منظومه شمسی) هم در کهکشان تغییر می کند؛ به احتمال زیاد ما به قسمت های بیرونی هاله کهکشان کوچ می کنیم و فاصله مان تا مرکز کهکشان حدود 100 هزار سال نوری خواهد بود. از آنجائیکه خورشید ما هنوز هم زنده خواهد بود، شاید بعضی از گونه های حیات در زمین زنده باشند و این رویداد را متوجه شوند.

پروسه کامل برخورد و یکجا شدن هر دو کهکشان حدود 7 میلیارد سال را در بر می گیرد.

اما این هم پایان کهکشان ما نیست، بلکه بصورت یک جزیره تنها همراه با ستاره ها بدور مرکز اش در فضا در گردش می باشد. طی یک مدت طولانی یعنی حدود 1019 تا 1020 سال بعد کهکشان ما میمیرد و ستاره های باقیمانده آن به فضای بین کهکشانی پراکنده می شوند.