Pages

چهارشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۳

افغانستان : دگردیسان دینی قربانی رادیکالیزم اسلامی

کریمی: خیلی وقت است که دیگر دین اسلام برایم دغدغه نیست
نویسنده : شفیقه رنجبر
در حالیکه محمد اشرف غنی رییس جمهور افغانستان میگوید کشورش از نظر حقوق بشری کارهای زیادی را باید انجام دهد و از نظر عدلی و قضایی باید اصلاحات بنیادی ایجاد کند، روشنفکران که خواستار جدایی دین از سیاست هستند درباره موضوع ازادی عقیده ابراز نگرانی میکنند.
رشد پدیده دین گریزی یا تغییر دین بین جوانان افغانستان، کشوری که درگیری مداوم بین دولتی که ادعا میکند بینادش بر اساس دموکراسی نه بلکه تفکر طالبانیزم افراطی است، موضوعی که ممکن است تا کنون توجه کمتر کسانی را به خود جذب کرده باشد اما در واقع با ورود به متن جامعه اسلامی در بین جوانان امروزی شاهد نظرات متفاوتی هستیم.
مسلمان زادگان دگردیس در افغانستان اصلی ترین قربانیان طالبانیزم اند و این طالبانیزم به دو رویکرد سنی و شیعه جوانان دین گریز را تا مرگ تهدید میکند.
نوجوانانی که در خانواده های مسلمان به دنیا می ایند در اولین قدم از طرف حکومت اسلامی خواسته یا ناخواسته مسلمان هستند و قبول نکردن ان به معنی مرتد بودن و خروج از دین سپس حکم اعدام است.
روزنامه افغانستان اکسپرس که به "زبان انگلیسی" منتشر می شد  با انتشار مقاله ای به نام «دین اسلام ، داعش و طالبان» باعث ایجاد جنجال پر سر و صدائی شد. نشریاتی که به این مقاله معترض هستند این گونه تفسیر می کنند که گویا مقاله مزبور، اعمال داعش و نیز طالبان را به دین اسلام پیوند داده است.
این نوشته را یکی از روزنامه نگاران دگردیس نوشته بود و او دقیق یکی از منتقدان اصلی تفکر طالبانیزم است و بدون شک به هدف اش آگاه ساختن مردم از رویکرد افراطی امروز - طالب و داعش بود که جنجال آفرید و منجر به فرار مدیرمسوول و خود وی شد.
زرغونه اچکزی فعال مدنی در کابل میگوید:  اینکه از همان بدو تولد ازادی عقیده و سپس ازادی بیان به نوعی از فرد گرفته می شود از نظر روحانیون به صلاح مردم است بین مردم عام جامعه مسله پذیرفته شده و عادی بنظر میرسد اما به عقیده قشر دیگر این جامعه که عموما جوانان تحصیلکرده هستند کسانی که این صلاح را تعریف میکنند نفع اقتصادی آن به صورت نذر و نذورات و خمس و زکات و سهم امام و ... به جیبشان ریخته میشود و این یک حکم عادلانه نیست. دین باید از سیاست جدا باشد مردم اختیار دارند که تصمیم بگیرند.

به باور زرغونه اچکزی  نکته ای که به نظر بیننده خارج از دنیای مسلمانان کشورهای اسلامی جالب به نظر می رسد این است که اکثریت مردم به طور ذاتی مسلمان بودن خود را قبول دارند و گاهی از ان به شدت نیز دفاع میکنند حتی برایش جهاد می کنند درحالیکه ممکن است در طول زندگی هیچ کتابی در صفت یا نقد اسلام نخوانند. اما در واقع همین که ما چشم بسته هر دستوری را تحت نام اسلام می پذیریم (با فرض اینکه خود اسلام بی عیب باشد) نشان از ضعف فکری و نداشتن دید عمیق و تحقیق لازم در ان زمینه است. که تبلیغات در جامعه نقش بزرگی در پذیرش بدون چون چرای دستورات دینی ایفا میکند. تبلیغات که از خانه و خانواده شروع میشود.
زرغونه اچکزی:  از روز اول تولد که در گوشمان اذان میگویند و ناممان را از ایات قران انتخاب میکنند تا به مسجد رفتن و چوب هایی که استاد اموزش قران توسط آن کودکان و من  زیر سن را برای اموزش قران و دستورات دینی  تنبیه میکند، و در نهایت این تبلیغات  به مکاتب و دانشگاه ها میرسد.
دانشجویان دانشگاه کابل

رشد بنیادگرایی در دانشگاه کابل بسیار خطرناک از گذشته است. حلقات بنیادگرا و طرفداران گروه‌های تندرو با استفاده از هر بهانه‌ای در دانشگاه کابل در فرصت اندک فعال می‌شوند، تظاهرات برپا می‌کنند و گاهی خشونت‌های مذهبی به‌راه می‌اندازند. این دانشجویان چندی قبل در دانشگاه را بر روی سایر دانشجویان و استادان دانشگاه بستند و مانع حضور دانشجویان در صنف‌های درسی شدند.

دانشجویان شعارهای «ما محصلین از دموکراسی و همه نهادهای آن بیزاریم»، «ما محصلین و استادان خواهان تطبیق شریعت اسلامی از طریق خلافت واقعی اسلامی هستیم»، «دموکراسی نظام کفری است؛ عمل، تطبیق و دعوت به‌سوی آن حرام می‌باشد.» سر دادند.

همه این تبلیغات باعث میشود که جوانان در کشورهای اسلامی تفکرات و عقاید اسلامی خواسته یا ناخواسته در پس زمینه ذهن شان طوری رسوب کند که حتی اگر زمانی بخواهند منطقی عمل کرده با تحقیق پیش بروند جرات رد تمام ان دستورات و عقاید را نداشته باشند چرا که با روح شان عجین شده است و زیرا خشونت و تهدید از سوی افراطگرایان بسیار جدی و اسفناک خواهد بود.

جوانان در اروپا:
جوانانی که از کشورهای اسلامی نظیر افغانستان به اروپا مهاجرت می کنند با زندگی در فضای متفاوت کم کم دچار نوعی تناقض روحی میشوند. وقتی به یکباره همه انچه ملاهای مذهبی آموختند برعکس اش مصداق پیدا کند. وقتی دیگر زن به معنی حجاب از سر تا پا نباشد، وقتی زن و مرد با هم سواد می اموزند و کار میکنند. وقتی دخترها به اندازه پسرها درباره نیازهای جنسی شان حرف می زنند و برایشان یک امر عادی است. وقتی جامعه سالم بر اساس اخلاق اجتماعی و قانون بنا شده و آزادی افراد در چهارچوب قانون کاملا احترام گذاشته میشود. تفاوت فاحش بین فحشا در جامعه مسلمانی و اخلاق در جامعه سکولار سوال برانگیز میشود.

محمد کریمی پسری که به اروپا سفر کرده می گوید: در کشور من ظاهر همه مسلمانی است اما عالمان دینی که در حکومت اسلامی مسوول اند به راحتی دروغ می گویند دزدی میکنند  فقر و فحشا زیر پوست جامعه را فرا گرفته است. ملاها در قریه های دورافتاده به  نام دین به دختران زیر سن تجاوز میکنند. دولت اسلامی پسرها را برای بچه بازی اجاره میکند، با این همه قانون فقط برای کسی اعمال میشود که پول و پارتی ندارد. قانون برای مردم عادی و فقیر جامعه است نه برای زورگویان سیاستمداران و ثروتمندان.
کریمی میگوید: در اروپا ظاهر مردم هر چند اسلامی نیست اما اخلاق حکمفرما است. مردم در چهارچوب قانون زندگی میکنند. وقتی من هر انچه از خوبی ها که باید یک مسلمان داشته باشد را در کتاب ها دیدم اینجا عملا در جامعه تجربه کردم دیگر اعتقادم را به اسلام از دست دادم. خوشحالم که دیگر پتکی به نام دین اسلام روحم را نمی آزارد. اسلام فقط یک ادعای خشک و خالی است و نمیتواند انچه را در او بالقوه وجود دارد، جامعه عمل بپوشاند.
او می افزاید: خیلی وقت است که دیگر دین اسلام برایم دغدغه نیست. به جهنم فکر نمیکنم به نظر من جهنم را خود و فکر ما میسازد. من دیگر به اسلام اعتقاد ندارم از اینکه در اینجا تا این حد ازادی بیان دارم که میتوانم ازادانه بگویم مسلمان نیستم راضی هستم امثال من در افغانستان تا ان حد از ازادی عقیده بی بهره اند که حتی نمیتوانند در روزهای گرم تابستان روزه نگریرند چرا که جرم انها شلاق در ملا عام است. اما من اینجا می توانم بگویم به اسلام اعتقاد ندارم چیزی که در کشور خودم ارتداد خوانده می شود و حکم اعدام دارد.
و در کلام اخر، دین و ازادی عقیده یکی از مسایلی است که به بهانه ان حقوق بسیاری از شهروندان این کشور مخصوصا زنان و اطفال هر روزه نقض میشود. زنان بنام اسلام از ابتدایی ترین حقوق خود در خانواده و سپس جامعه محروم و به نوعی اسیر هستند. در کنار چالش های عمیقی که از این طریق در جامعه ایجاد شده موج نوی از جوانان آگاه شعار جدایی دین از سیاست میدهند و این خود نوعی خوش بینی به اینده جامعه است اما به راستی مشکلات عقیدتی جوامعی چون افغانستان چگونه و کی حل خواهد شد؟ ایا یک راهبرد عملی برای معضلات اجتماعی خواهیم یافت؟
منبع: هزاره پیوپل

دوشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۳

معجزه ی ازاربند در انتخابات

آنچه در پایین می خوانید گفتار دوستی است که از زبان واژه های منتخب من برای شما بازگویی می شود. 

با نگاهی بیرونی به افغانستان از نگاه لباس و پوشاک مردانه، بی درنگ پیراهن-تنبان نخستین نوع پوشاکی است که به ذهن مان خواهد رسید. این پیراهن-تنبان در نوع خود دارای شگفتی های فراوانی است که یکی از آن شگفتی ها "ازاربند" آن است. البته این ازاربند خود نیز یکی از شگفتی های هفتگانه ی آفرینش انسان به شمار می رود. در اینجا می خواهم به یکی از عجایب این شگفتی هفتگانه کوتاه اشاره ای کنم و سپس التماس دعا در شب های قدر از شما دارم. 


به نظر من ازاربند پیراهن-تنبان شباهت فراوانی با وضعیت کنونی انتخابات دارد. اگر آن را شل ببندید، اوضاع خراب می شود و مایه ی شرمساری؛ و اگر آن را محکم ببندید، باعث سربلندی و غرور مردانه. اما این را چه به انتخابات؟ پس ببینید.
جان کری را به عنوان پیراهن-تنبان تصور کنید. تصور کردید؟
او هنگامی که با هدف حل چالش عمیق انتخابات به کابل آمد بی شک، در یک فرهنگ و بافت افغانی که غیرت و سنت های گذشته اش چنین ایجاب می کند، دست به ازاربندش می برد و ما افغان ها را به غیرت وامی دارد. از آنجا که نزدیک به همه ی خارجیان مقیم در افغانستان هرازگاه یا غالبا پیراهن-تنبان به تن می کنند، جان کری نیز در ارگ، که نمی دانیم چه شد و چه گذشت، یک بار در خفا پیراهن-تنبان پوشیده باشد. احتمالا در همین هنگام است که مانند داستان های وسترن هالیوود، دست به ازاربندش برده است و دو نامزد را ناگزیر به کوتاه آمدن از موضع شان کرده باشد. گمانم حال او این هدیه ی افغانی را به خانه اش برده باشد تا در دور بعد انتخابات ریاست جموری کشورش خود را کاندید کند.


شگفتی ازاربند در این است که با شل بستنش احتمال اینکه برهنگی به بار بیاورد و آبروریزی بیافریند، زیاد است. چه بسا موارد فراوانی را خودمان به چشم سر دیده باشیم. بستنش نیز مانند دستمال قدرت "برادر کایکو" - آن ابرمرد نیرومند افسانه ای جاپان نیروبخش و امیدوارکننده به نظر می رسد. 

چهارشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۳

چند ویژگی استثنایی جامعه مدنی افغانستان

جامعه مدنی کشورم فعالیت های بی شماری انجام داده که در این لابه لا گاه فعالیت های مثبت و سازنده نیز به چشم خورده است. هر چند، ساختار و نوع انجام آن دچار اشتباه هایی بوده است. این جامعه دارای ویژگی های عمومی چون جوامع مدنی دیگر کشورها دارد که از آن جمله دادخواهی و فریاد جمعی در برابر نابسامانی ها است. یکی از این فعالیت های مثبت در راستای اعتراض به نابسامانی ها اعتراض دسته جمعی در برابر قانونی است که بر بنیاد آن نمایندگان مجلس کشورم به خود اختیار دادند 25 درصد معاش دائمی داشته باشند، پاسپورت سیاسی برایشان فراهم باشد، از خدمات صحی رایگان برخوردار باشند و 4 سال فعالیت شان در پارلمان معادل چهار سال تحصیل در دانشگاه به شمار برود. حرکت نامبرده در تاریخ 25 سرطان 1393 ساعت 9 بامداد مقابل پارلمان افغانستان صورت گرفت و کم و بیش به دوصد تن در آن شرکت داشتند.


در این میان چند ویژگی استثنایی جامعه مدنی کشورم را باید گوشزد کنم که آن را مستثنا ساخته است از بسیاری کشورهای دیگر. این ویژگی ها در حرکت مدنی نامبرده در بالا به چشم خورد. در پایین این چند ویژگی بیان می شود.

1. شرکت کنندگان بحث های مدنی و آنان که نام فعال مدنی را یدک می کشند، از نگاه تحصیلی غالبا علوم سیاسی، روابط بین الملل، حقوق بین الملل خوانده اند و می خوانند و مسلما اهداف سیاسی بلندمدت نیز دارند. 
2. شرکت کنندگان و هماهنگ کنندگان حرکت های کوچک مدنی یا غالبا در یک نهاد سیاسی عضویت دارند، یا خود را سیاستمدار می خوانند و یا رویای نامزد شدن در پارلمان، شورای ولایتی در سر می پرورانند و یا از این دست
3. در هیچ حرکت مدنی نسبتا گسترده حضور چهره های سیاسی به عنوان اعتراض کننده (از خیمه زدن و پیوستن به صفوف ناراضیان گرفته تا اعلام حمایت از یک حرکت مدنی) همیشه پررنگ بوده. {که خود خلاف اصول فعالیت مدنی است}
4. فعالیت جامعه مدنی خلاصه شده به اهدای خون، خیمه زدن، راهپیمایی کردن و لابی{دست کم باید کتاب جین شارپ، پدر فعالیت مدنی در امریکا، را مطالعه کنند تا با 194 روش اعتراض مدنی آشنا شویم. هر چند لابی کار جامعه مدنی نیست. لابی مختص جهان سیاست است}.
5. تخصصی نبود جامعه مدنی. از دو نگاه می توان این را دید: 1. نبود چهره های حقوقدان، پزشک، انجینر، قاضی، ادیب و ... در جامعه مدنی؛ 2. نبود جمع حرفه ای که خاص روی صلح کار کنند، خاص روی پایان دادن جنگ کار کنند، خاص برای دادخواهی از قوانین زحمت بکشند، خاص برای زنان کار کنند ...
6. پاتوق/ملاقاتگاه دوستانه. در حرکت مدنی امروز، که به وضوح در آن به چشم می آمد، چهره های حاضر همان هایی بودند که همیشه در چنین برنامه هایی شرکت دارند، کمتر فرد تازه ای (یک کراچی ران و از این دست) دیده می شد. دوستان کنار هم می آیند تا همدیگر را ببینند و عکس های یادگاری بگیرند. 
7. قوم محوری. جامعه مدنی با واکنش اش در برابر این قانون جدید چون گذشته ثابت کرد که جامعه مدنی ما قوم محوری است. اکثر شرکت کنندگان این حرکت از یک قوم بود، قومی که ادعای مدنی تر بودن دارد.


...

سه‌شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۳

شعر وکیل

بخشکد این قریحه ی شعری

پنج سال پیش در موتر نشاندی ام                          یادت می آید وکیل؟
شهروند خوب وظیفه شناس خواندی ام                   یادت می آید وکیل؟
پشت صندوق رای توی بودی که ماندی ام               یادت می آید وکیل؟
دریای رای برایت ساختم و قطره آبی نخوراندی ام    یادت می آید وکیل؟
عریضه دادم هر روز، به دروازه ات کشاندی ام       یادت می آید وکیل؟
با بادیگارهایت خاک بادکردی و ترساندی ام           یادت می آید وکیل؟
کمک خواستم، چیغ زدی و چون بید تکاندی ام         یادت می آید وکیل؟
روز بارانی به تو رای دادم و دیروز سیلی به گوش خواباندی ام    یادت می آید وکیل؟
مکتب و برق طلبیدم و با مشت به زمین کوباندی ام   یادت می آید وکیل؟


دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۳

به پیشواز تجلیل از پایتخت فرهنگی سارک "بامیان"

انتخاب شدن بامیان بعنوان پایتخت فرهنگی سارک برای مردم منطقه فرصت بزرگی فراهم کرده است. فکر میکنم ما باید با یک برنامه همه جانبه به پیشواز سال 2015 برویم. مردم، نهادهای مدنی، موسسات و دولت در کنار همدگر میتوانند بیاد ماندنی ترین جشن در تاریخ افغانستان را رقم بزنند.

مردم بامیان
باشندگان بامیان بعنوان میزبان این جشن بزرگ باید در قبال آن احساس مسئولیت کنند. طوریکه هرتوریستی که در بامیان می آید با خاطره خوب از آنجا برود و بعنوان یک مبلغ جاذبه های توریستی بامیان و مهمانداری مردمان بامیان عمل کند.
چگونگی راهنمایی جهانگردان، تهیه، ساخت و طراحی صنایع دستی که بشکلی از این مدنیت نمایندگی نماید. 
آموزش بازاریان و کسانیکه بشکلی با توریستها و مهمانان سر و کار دارند. و خیلی از کارهایی دگر است که باید روی آن فکر شود و از مردم دعوت گردد تا در آن سهیم گردند.

نهادهای مدنی، بنگاه های فرهنگی و رسانه ها!
مسئولیت آگاهی و دادخواهی درمورد انکشاف و توسعه زیربناها وظیفه جامعه مدنی است. هرچند نهادهای مدنی در بامیان نشانداده اند که از ابتکار کافی برخوردار اند. با توجه فرصت اندک که وجود دارد و بودجه سال 1393 هم قابل تغییر نیست، لازم است تا نهادهای مدنی در برنامه سازی و جستجوی منابع لازم برای تطبیق برنامه ها دولت محلی و برنامه سازان را یاری رسانند.

موسسات
موسسات میتوانند در تطبیق برنامه ها به حکومت محلی همکاری کنند و خصوصا موسسات بین المللی از تجارب برگزاری چنین مراسمها در کشورهای دگر در بامیان استفاده کنند.
اداره محلی بامیان
دولت محلی باید بعنوان محور مرکزی در اجرای این پروژه بزرگ ملی عمل میکند. حکومت محلی باید کمیته ی ویژه ای درمورد تشکیل داده و روی چگونگی برگزاری این مراسم در مشوره با متخصصین مربوط کار را آغازکند.

فرصت بسیار اندک است و تا چشم برهم بزنی 2015 آمده است. این فرصت خیز بزرگی است بسوی توسعه بامیان پس بر همه ی ماست تا از این فرصت بعنوان سکوی پرتاب بامیان از محرومیت بطرف توسعه بنگریم. دنیا برای ما میزبانی المپیک و یا برگزاری جام جهانی را نمیدهد ولی نفس انتخاب بامیان بعنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک ارزش بمراتب بالاتر از میزبان جام جهانی بودن را دارد.

بیایید همه برای برگزاری یک جشن بزرگ آماده شویم و با هم اندیشی و دور اندیشی بسوی افق های نوین حرکت کنیم. فکر کنیم، نظر دهیم، طرح بریزیم و راه های برگزاری بهترین جشن ممکن را جستجو کنیم. بقول معروف " تاتنور سرد نشده نان را بچسپانیم". بسم اللهه

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۳

خدایا! خیلی وقت است فیسبوک نمی آیی؟

گفته بودی میمیرم
اما یکبار!
ولی من هزاران بار مرده ام

گاهی خشم خودت  مرا در جوزجان، تخار و بدخشان به زانو درآورد
زمانی در "انتحاری" جانشینان ات در کابل و ننگرهار کندهار مردم
بله
آنها برای رضای تو و رفتن به بهشت جلیقه را به تن کرده بودند
زمانی مجاهد با الهام از حرف خودت " و قاتلو فی سبیل الله..." مرا کشت
درست شنیدی!
 آنها میگفتد برای رضای تو اینکار را میکند

بله من هزاران بار مرده ام  و دوباره زنده شده ام

من مردم
وقتی شنیدم عالم دین ات به دختران ده ساله تجاوز کرد
ولی دخترک قرار بود ترا بشناسد
و به راه و روش خودت زندگی کند

من هزاران بار مرده ام و زنده شده ام

وقتی!
نصف این جامعه در اسارت نصف دگر است
 و
 آن نصفه دگر برده و غلام چند نفر دگر

اما
 بنام رهبر قبیله، ملای مذهب
و هزار کوفت و زهرمار دگر...
دوازده شب از لابراتوار برگشتم
درست فهمیدی من محصل ام
و دیدم هنوز در سرزمینم جانشین ات را تعیین نکرده اند

چرا؟
چون اینجا یک نفر به نمایندگی از صدها تفکر رای میدهد

خدا!

چند انگشت باید بریده شود تا خلیفه ات
بر سرزمین نفرین شده ء من باز گردد

راستی تو!
هیچ خبر نداری اینجا چی خبر است؟

شاید
خیلی وقت است فیسبوک نمی آیی
یوتیوب را هم نمی بینی
بیا!
 و بندگان ات را تماشا کن
تا ببینی
چگونه خلیفه ات
بنام خودت گردن ام را می برد
آنهم از پشت
خیلی وقت است صحیفه هایت آپ نشده اند و همینطور جانشینان ات
اینجا مرداب مطلق است
و من ناامید از روییدن
حتی یک نیلوفر


یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۳

برداشت سیاسی از سیلاب در کابل

از دیروز به این سو کابل میزبان باران و رگبار شدیدی بوده است. امروز هم گویا هوای ابری و بارانی خواهد بود. عکس های فیسبوکی و انستاگرام گویای شدت فاجعه ی وضعیت شهری است. مشکلات زیادی در این میان وجود دارد که دست به دست هم می دهند تا کابلیان شاهد فاجعه ی طبیعی باشند.

آگاهی پایین مردم از اینکه خود باید در بهبودی شهر کوشا باشند؛ اینکه چنین سیلاب هایی نتیجه ی گرمایش بی رویه ی زمین است و شهروندان هر روز نقشی برجسته تر در آلودگی شهرشان بازی می کنند؛ اینکه شهرداری کابل شایستگی ندارد.

در این میان شماری از نمایندگان پارلمان از بامداد روبه روی ورودی ساختمان شهرداری کابل گرد هم آمده اند و دست به اعتراض زده اند. نخست باید گفت که بازیگر دنیای سیاست هیچ گاه دست به اعتراض نمی زند که خاطی را فرا می خواند و از او می پرسد چرا و چگونه. دوم روش عملکرد این نمایندگان غیر سیاسی است و سوم، نتایج انتخابات هنوز نامشخص است.


این حرکت نمایندگان پارلمان می تواند پیامی به رئیس جمهور کنونی و نامزدان پیشتاز ریاست جمهوری فعلی باشد. یک مانور سیاسی برای ماندن بر جایگاه نماینده پارلمانی و درخواست همیاری غیرمستقیم برای حضور در کابینه بعدی. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۳

عوامل سیلابها و استراتیژیهای پیشگیری از وقوع آن

"سنگ ده پای لنگه" ضرب المثل هزاره گی است که در بین مردم دهان به دهان میشود. افغانستان این سالها هم مصداق این ضرب المثل افغانی است.افغانستان از دید جامعه بین اللمل و رسانه ها به کشور جنگ زده، فقیر، میزبان تروریستهای بین المللی و... معروف است. در کنار اینها حوادث طبیعی هم هرازگاهی به زمین مزروعی، خانه و جان انسانهای این وطن جاری شده و خسارات جبران ناپذیری را وارد میکنند.سیلابهای اخیر بخوبی این مهم را آشکار نمود. درنتیجه این سیلابها تعداد زیادی از هموطنان ما کشته، زخمی و بی خانمان شدند.

هر حادثه  طبیعی ایکه در افغانستان رخ میدهد، طبیعتا اداره ملی مبارزه با حوادث  اولین ارگان دولتی است که انگشت انتقاد بسوی آن نشانه میرود. واکنش این اداره هم معمولا قابل پیشگویی و در نوع خود جالب است. معمولا آنها زمانی مصاحبه میکنند که عملیات امداد رسانی را شروع کرده باشند. تعداد کمپل، غذا وغیره وسایل اولیه توزیع شده و مسئولین این اداره طبق روال همیشگی خواهان کمکهای جهانی میشوند و میگویند که بودجه این اداره برای حوادث این چنینی کافی نیست. بعد از مدتی همه چیز روال عادی را بخود میگیرد و نهادهای مدنی، رسانه ها و... همه، حادثه زدگان را فراموش میکنند. و اما برخورد دگران با اینگونه حوادث متفاوت است. بعد از هر حادثهء مشابه در کشورهای دگر، آنها بدنبال ریشه ها و عوامل حادثه میروند، آنها را شناسایی نموده و احیانا راه حلهای ممکن را جستجو نموده و درجهت از بین بردن آن گام میبرند. ادامه....

پنجشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۳

مرگ سیاسی معتادان در انتخابات 93

بر اساس آمار غیررسمی وزارت مبارزه با مواد مخدر (http://da.azadiradio.org/archive/local_news/20131126/1090/2118.html?id=25180602) تعداد معتادان افغانستان نزدیک به 2.5 میلیون نفر است. معتادان افغانستان پول هنگفتی را سالانه به مصرف می رسانند به گونه ای که در سال گذشته نزدیک به 300 میلیون دالر مواد مخدر برای مصرف خود خریداری کردند(http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/11/131109_k03_unodc_anual_report_on_drug_in_afghanistan.shtml). از سوی دیگر انتخابات 93 رخ داد و سهم این افراد در انتخابات نادیده گرفته شد. 


 با گوش خودم شنیدم که دوستی، که مدیر بررسی امور ناحیه 13 کابل در روز انتخابات بود، گفت که اجازه ی ورود به معتادان در مراکز رای دهی داده نشد، با آنها بدرفتاری کردند، دشنام شان دادند و حتی گفتند "برو گم شو! جای تو زیر پل است نه مرکز رای دهی." این برخورد احتمالا با اکثر معتادان شده است. شمار معتادان در مقایسه با شمار افراد معلول بیشتر گزارش شده است ((شمار معتادان نزدیک به 2 میلیون (منبع: ارزیابی مشارکت اشخاص دارای معلولیت در سه دور انتخابات گذشته افغانستان، 2013)). حال آنکه بخش بزرگ معتادان افرادی اند بالاتر از سن 18 و واجد شرایط رای دهی. 

روی نکته بالای چند موضوع است: 1. فعالان جامعه مدنی خاموش نشستند و کسی صدای معتادان را به گوش مسوولان نرساند. 2. جامعه بین المللی توجه اندکی در این راستا نشان داد در حالی که هم و غم آنها افراد به حاشیه کشانده شده بود (گویا معتادان به حاشیه کشانده نشده اند) 3. کمیسیون مستقل انتخابات مانند بسیاری از موارد دیگر معتادان را افرادی خواب برده و به اصطلاح "نیروی دریاییِ" ناکارآمد دانست و برای آگاهی آنها دست به هیچ عملی نزد. 4. مردم نیز به این باورند که "معتاد اگر بمیرد بهتر است". 

مرگ سیاسی معتادان و نگاه به چهار نکته ی بالا در مقاله بعدی صحبت خواهد شد. 

پنجشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۳

سهم جامعه مدنی در ذهن آلوده و محیط زیست پاک

دومین روز ماه حمل "روز دهقان" نام گذاری شده است. در این روز از مردم خواسته می شود محیط زیست شان را با کاشتن نهال، گل، درخت یا تخم و دانه سرسبز کنند. هر چند، این روز نمایی نمادین دارد. در این روز فعالان جامعه مدنی(؟!) گرد هم می آیند و در پارک، فضای سبز و جایی مناسب حال خودشان دست به کاشتن نهال می کنند. 

روی سخن جامعه مدنی است. امروز ساعت 9.15  رسانه ها برای پوشش خبری نهال نشانی دسته جمعی "مجمع ملی جامعه مدنی افغانستان" در پارک علاءالدین گرد هم آمدند. زنان و مردانی صحبت کردند و قرار شد 450 نهال کوچک در زمین نشانده شود. نهال های زیادی نشانده شده اند، اما چه کسانی زحمت بیل زدن را گرفتند؟ و چه گذشت؟ جای چه چیزی خالی بود؟


چیزی که من دیدم در عکس ها بیان شده اند "جامعه مدنی دست به کمر ایستاده، فقط خودی در برابر رسانه ها و دوربین نشان می دهد و مصاحبه می کند." هر چند، هماهنگی برگزاری این برنامه را آنها کردند. بلاخره باید به شهرت رسید یا نه؟ 




همیشه نوشته ام که جامعه مدنی خلاقیت ندارد و اهل منتقدانه اندیشی نیست. محیط زیست پاکیزه نیازمند اذهان پاکیزه شهروندانش است. ذهن مردم من آلوده است به خشونت، پذیرش طالبان، زن ستیزی، زورگویی، فساد اداری، لاف زنی، تنبلی، وابستگی پایدار، انتظار منجی انسان ها، بیمارِ فقر جنسی، تشنه ی پول و قدرت. هیچ پیامی از جامعه مدنی برای پاکیزه سازی اذهان ندیده ام و نشنیده ام. 

پیشنهاد می کنم بیشتر به پاک سازی و پاکیزه نگه داشتن اذهان به سوی سازندگی مثبت و انسانیت کوشا باشیم، در کنار پاکیزه سازی محیط زیست. 

یکشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۳

پینوکیوی جامعه ی مدنی و زنان در انتخابات شورای ولایتی



 پینوکیو شخصیتی است فراموش نشدنی در ادبیات، سینما و حتا تیاتر جهان. اصلی ترین ویژگی ظاهری او بلند شدن دماغش در هنگام دروغ گفتن بود. 


انتخابات شورای ولایتی باعث شد که یک بار دیگر سرافکنده به تاریخ کشورم و جامعه مدنی­اش نگاهی ناامیدانه داشته باشم. در دور گذشته­ی انتخابات ۲۵ درصد چوکی­های شورای ولایتی به زنان اختصاص یافته بود در حالی که در این دور ۲۰ فیصد چوکی ها به زنان اختصاص داده شده است. رسالت جامعه­ی مدنی پرچم­داری و فریادرسی است چه کوچک باشد چه بزرگ

این کاهش ۵ فیصدی گویای چند مسأله است: ۱. جامعه­ی مدنی افغانستان آن­قدر ضعیف است که به آگاهی کافی  نرسیده است تا بداند در چه مواردی صدایش را بلند کند و در چه مواردی نکند.۲. جامعه­ی مدنی و فعالان آن چنان مصروف انتخابات ریاست جمهوری شده­اند که انتخابات شورای ولایتی پاک از یادشان رفته است. ۳. از جامعه­ی مدنی گذشته، رسانه­ها به عنوان چهارمین پایه یا رکن یک سرزمین  به این مسأله توجهی نکردند. هر چند این پوشش ندادن نیز گویای این است که رسانه های آزاد را سیاست­ورزان تعریف می کنند نه جامعه ­ی مدنی. 4. سیاست­ ورزان کشورم نه تنها به حضور زنان در جامعه و به ویژه در سطح تصمیم­ گیری سیاسی باور ندارند که می کوشند دست­آوردهای شکننده­ ی سال­های گذشته را نیز از میان بردارند. 


جامعه مدنی نیز به پینوکیویی مبدل شده که مشخص نیست برای کی فریاد می زند.