Pages

شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۷

دوش همگانی در بامیان


جمعه هفتم سرطان، چهار صد نفر از نوجوانان و جوانان بامیان به شمول 50 دختر در مسابقه دوش همگانی با شور و شوق تمام شرکت کرده و به مواد مخدر نه گفتند.

سکینه دوازه ساله است و صنف پنچ را در مکتب پرورشگاه بامیان درس می خواند، او با پشتکار تمام با چپلق و پای برهنه مسافت چهار کیلومتری را دوید و نفر دوم شد.

او بیست و پنج هزار افغانی جایزه این مسابقه را از دست حاجی اسماعیل معاون بنیاد بیات و داکتر سرابی والی بامیان دریافت نمود.
سکینه در مغاره های پیتاب لغمان- مرکز بامیان زندگی می کند، پدرش بی کار است، او می خواهد این پول را به پدرش بدهد که برای خانواده مرکبی بخرد تا او مجبور نباشد، بشکه های آب را از دریا تا بالای کوه (خانه شان) به روی سر حمل کند یا شاید یک بوری آرد و احتمالا" یک جوره کفش ورزشی!

این مسابقه را شرکت مخابراتی افغان بی سیم برگزار کرده بود؟
رقیه و ضیاء خواهر و برادرانی هستند که موفق شدند مقام های اول و دوم را در بین دختران و پسران بدست آورند، آنها صاحب یک لک افغانی جایزه شدند.
ضیاء می گوید یک ماه است که برای این مسابقه آمادگی گرفته ، هر روز صبح مسافت هفت کیلومتری این مسابقه را می دویده و رقیه هم سابقه ورزشی ندارد، رقیه گفت: هشت سال است که مسافت لیسه نسوان تا خانه شان را که یک و نیم ساعت است، پیاده می رود و پیاده بر می گردد.

ضیاء هم صنف هشت است، او دوست دارد در آینده ورزشکار شود او می گوید از مخدرات بدش می آید و گفت: اگر سکرتی بودم، نمی توانستم به این مقام نایل آیم و از تمام جوانان می خواهم از سگرت دوری کنند.
شرکت افغان بی سیم در سال روان مسابقات دوش را از ولایت کندهار شروع کرده و پس از برگزاری در شهرهای جلال آباد، کندز- تخار، بلخ، هرات اینک این آنرا در بامیان برگزار نمود.
در این مسابقه که در نوع خود در ولایت بامیان بی نظیر بود، بیش از پنچ هزار نفر زن و مرد در سحرگاه جمعه به تماشا آمده بودند.
این شرکت در اطلاعیه ای مطبوعاتی هدف برگزاری این مسابقات را ایجاد اتحاد، همدلی و تشویق جوانان به سرگرمی های سالم و نفی استعمال دخانیات اعلام کرده است.

شاید بنیاد بیات و شرکت افغان بی سیم اهداف تبلیغاتی دیگری را هم داشته باشند، کشاندن بیش از پنج هزار نفر در صحنه و ایجاد شور، هیجان جمعیتی خسته و ناامید حرکتی مثبت است، هر چند که برگزار کنندگان اهداف خاص خود را هم داشته باشند.

ارزش مجموع جوایز این مسابقه در حدود دو لک افغانی بود، با توجه به استقبال وسیع توده های مردم از این رشته ورزشی و نقش آن در مبارزه با مواد مخدر، صلح و امنیت و ایجاد همدلی، سئوال اینجاست که چرا دولت تاکنون خود به این کار مبادرت نمی ورزد؟
داکتر حبیبه سرابی والی بامیان که از استقبال جوانان، بویژه دختران به وجد آمده بود و هنگام توزیع جوایز دختران، آنها را در آغوش می گرفت کمبود امکانات آمریت ورزش بامیان را دلیل کم توجهی دولت دانست، او افزود که در همه جای دنیا رسم است که سکتور خصوصی و جامعه مدنی چنین مسابقاتی را برگزار می کنند.

علی خان متعلم صنف هشتم لیسه نسوان، مقام سوم را در گروه پسران بدست آورد، او همراه گل خان برادرش در این مسابقه شرکت کرده بود. گل خان و علی خان در سه مسابقه قبلی دوش و بایسکل رانی که سالهای قبل در بامیان از سوی کمیسیون مستقل حقوق بشر به مناسبت روز جهانی زن و کمپاین آگاهی دهی علیه ماین برگزار شده بود، توانستند مقام های اول و دوم را کسب نمایند، اما گل خان با وجود آنکه قسمت های زیادی از راه را در مقام دوم بود ولی نرسیده به نقطه انجام مسابقه، دچار خونریزی بینی شده و برادرش هم بعد از کمک به او به مسابقه ادامه داد و نفر سوم شد، علی خان از کسب این مقام خوش است، پدر آنها را طالبان در سال 1386 در قتل عام بامیان شهید کرد.

با توجه به موثریت این رشته ورزشی و استقبال بی نظیر مردم از آن و هزینه کم برگزاری این مسابقه، انتظار می رود سایر ارگان ها و موسسات به جای برگزای ورکشاپ ها و سمینار های پر هزینه در هوتل های چند ستاره مانند سرینا و صافی و ... که شرکت کنندگان آن یک عده آدم های تکراری هستند به این گونه روش ها، که کارکرد بهتر دارند، روی آورند.

نویسنده: محمد کاظم کاظمی

نویسنده: محمد کاظم کاظمی

نام کتاب‌

نام کتاب بسیار مهم است‌، هم بدین سبب که بیانگر هویت آن است و هم بدین سبب که هر گونه ارجاعی به کتاب‌، به کمک نامش صورت می‌گیرد. مردم کتاب را با نامش می‌شناسند; با نامش به یکدیگر معرفی می‌کنند; با نامش جذب آن می‌شوند و با نامش وجود آن را به حافظه می‌سپارند. باز هم وضعیت کتابهای ما از این نظر هیچ خوب نیست‌.

چون بیشتر خوانندگان مقالة حاضر، اهالی ادب و هنر هستند، من بیشتر در این حوزه درنگ می‌کنم و می‌کوشم معیارهایی برای نام کتابها ـ به‌ویژه کتابهای ادبی ـ به دست دهم‌.

در قدم اول‌، نام یک کتاب باید رسا و شفّاف باشد و متناسب با موضوع آن‌. برای کتابهای پژوهشی و آموزشی‌، بهتر است از نامهای استعاره‌آمیز و شاعرانه پرهیز کنیم‌. در این مواقع بهتر است نام کتاب‌، گویای مباحث آن باشد. مثلاً در حوزة پژوهشهای بیدل‌شناسی‌، نامهایی از قبیل «بیدل‌، سپهری‌، سبک هندی‌» و «خوشه‌هایی از جهان‌بینی بیدل‌» رسا و شفّاف‌اند.

ولی یک نام شفّاف‌، همواره زیبا نیست و در بعضی جایها ممکن است قدری شاعرانگی‌، به جذابیت آن نام و آن کتاب بیفزاید. مثلاً «شاعر آینه‌ها» به صراحت و وضوع آن دو نام پیشین نیست‌، ولی از آنها زیباتر است و برای خوانندة فرهیخته‌، این احتمال را قوت می‌دهد که کتاب دربارة بیدل باشد. این نام‌، وقتی با عنوان فرعی «بررسی سبک هندی و شعر بیدل‌» همراه می‌شود، مشکل نارسایی احتمالی آن هم حل می‌شود.


ولی این شاعرانگی‌، گاهی از نوع کلیشه‌ای‌اش است‌، چنان که در نامهایی مثل «نوای کابل‌»، «سرود سبز رهایی‌»، «افسانه‌های خیال‌»، «جلوة خدا» و «راه سرخ‌» دیده می‌شود. این نامها از فرط معمولی‌بودن‌، قدرت ماندگاری و حتی جلب توجه قوی ندارند.


از آن طرف‌، گروهی از شاعران و نویسندگان ما از سویی دیگر افراط کرده و از بیم گریز از سادگی و کلیشه‌شدن‌، به سوی نوعی ابهام تصنّعی رفته‌اند. در میان کتابهای شعر و داستان منتشره در افغانستان از دهة شصت به این سو، گاه نامهایی غریب و نامأنوس می‌بینیم‌، مثل «در ملتقای آتش و خنجر» و «سرگذشت دستهای نسل فانوس‌»، «خواب چشمه‌های صبح‌»، «ماه و شرنگ شب‌» و «دروازه‌های بستة تقویم‌».

مشکل بزرگ این نامها این است که فرّار و گریزنده از ذهن‌اند، چون میان اجزایشان انس و الفت معنایی و موسیقیایی چندانی نیست و بلکه گویا تعمّدی در این بی‌تناسبی وجود دارد.

باری‌، من به عنوان یک علاقه‌مند به شعر خالده فروغ‌، هیچ‌گاه نتوانسته‌ام اسم «سرگذشت دستهای نسل فانوس‌» او را آن‌چنان به خاطر بسپارم که «قیام میترا»یش را می‌سپارم‌.

نام کتاب‌، یک کارکرد دوسویه دارد، یعنی خواننده ابتدا کتاب را می‌بیند و نامش را به خاطر می‌سپارد و بعداً با به یادآوردن نام‌، به خود کتاب مراجعه می‌کند. پس نام کتاب باید به‌گونه‌ای باشد که همواره در ذهن او بماند و یک نام نامأنوس‌، این خاصیت را ندارد.



بعضی دوستان گمان می‌کنند که باید تازگی یا کیفیت آثارشان را به کمک نام کتاب به خواننده نشان‌دهند، غافل از این که بعضی از بهترین و ماندگارترین آثار ادبی عصر حاضر، نامهایی بسیار ساده و حتی گاه به ظاهر کلیشه‌ای دارند. من فقط اشاره می‌کنم به چند مجموعه شعر بسیار ماندگار و موفق مثل «تولدی دیگر»، «حجم سبز»، «باغ آینه‌»، «ابراهیم در آتش‌»، «زمستان‌»، «آخر شاهنامه‌» و «تنفس صبح‌».

مشکل دیگر موازی غرابت افراطی نام کتابها، طولانی‌بودن بعضی از آنهاست‌. نام طولانی‌، غالباً مشکل آفرین است‌. یک مشکل آن‌، به خاطر سپردنش است‌. مشکل دیگر، این است که کاربران آن کتاب‌، در نام‌بردن از آن به دشواری مواجه می‌شوند. شما این محاورات معمول در مورد یک کتاب را با دو نام امتحان کنید تا متوجه منظور من شوید.

ـ «زمستان‌» دومین مجموعه شعر اخوان ثالث است‌.

ـ منظومة «شکار» در کتاب «زمستان‌» چاپ شده است‌.

ـ «زمستان‌» در کار اخوان ثالث یک نقطه عطف به شمار می‌آید.

ـ آقا شما «زمستان‌» اخوان ثالث را دارید؟ (در یک کتابفروشی‌)

ـ این کتاب «زمستان‌» تو را من می‌برم و می‌خوانم و برمی‌گردانم‌.

ـ رضا براهنی «زمستان‌» اخوان را خوب نقد کرده است‌.

حالا تصوّر بکنید که باری می‌خواهید همین گفت‌وگوهای معمول را دربارة کتاب «زندگی می‌گوید اما باز باید زیست‌، باید زیست‌، باید زیست‌» اخوان ثالث بکنید. ملاحظه می‌کنید که جنبة کاربردی این نام چقدر ضعیف است‌.

با این ملاحظه‌، به راستی نظر شما دربارة نام کتابهای «زنی با حریر آبی در طبقة هفتم‌» و «عکس ماه تو بر دیوارهای شب لیلی‌ترند» چیست؟

از اینها که بگذریم‌، خوش‌آوایی نام کتاب هم ضروری است‌. نام کتاب نباید تنافر حروف یا ثقلت تلفّظ داشته باشد. برعکس‌، نامهای موزون و خوشاهنگ‌، بسیار مؤثر و ماندگار می‌شوند. موزون‌بودن نام‌، گاهی حتی طولانی‌بودنش را هم توجیه می‌کند. بیراه نیست اگر بگوییم نام کتاب «شاعر به انتهای خیابان رسیده است‌» بسیار از نام «عکس ماه تو...» بهتر انتخاب شده است‌.

اگر دقت کرده‌باشید، نام غالب کتابهای دکتر شفیعی کدکنی‌، موزون و حتی گاه خود معادل یک مصراع شعر است‌: «در کوچه‌باغهای نشابور»، «از بودن و سرودن‌»، «مفلس کیمیافروش‌»، «شاعری در هجوم منتقدان‌»، «آیینه‌ای برای صداها»، «مثل درخت در شب باران‌» و «بوی جوی مولیان‌».

در بعضی نامهای زیبای دیگر، نوعی تناسب آوایی یا معنایی و یا تضاد زیبا احساس می‌شود که سبب ماندگاری‌شان در حافظه می‌شود. تناسب آوایی در نام این کتابهای احمد شاملو را ببینید: «آیدا در آینه‌»، «دشنه در دیس‌»، «ابراهیم در آتش‌»، «آیدا، درخت و خنجر و خاطره‌» «کاشفان فروتن شوکران‌» و تناسب یا تضاد معنایی در «هوای تازه‌»، «مدایح بی‌صله‌» و «ققنوس در باران‌».

حال‌، با توجه به این معیارها، می‌توان نام دو کتاب «از دوزخ اردیبهشت‌» و «رازبن‌ها در فصل شکفتن گل انجیر» عبدالسمیع حامد را با هم مقایسه کرد و یا دریافت که چرا نامهای «لالایی برای ملیمه‌» و «غزل من و غم من‌» و «از آتش از بریشم‌» قهار عاصی نسبتاً جذاب و ماندگارند.


طرح جلد

هیچ اغراق نیست اگر بگوییم که کتابهای ما تا همین دو سه دهه پیش‌، به واقع طرح جلد نداشته‌اند. غالب کتابها بدون طرح و فقط با عنوان کتاب بر روی جلد (آن هم با یک خط نستعلیق بسیار بد و بی‌تناسب یا با یک خط نسخ یا ثلث بسیار پیچیده و پر از علایم‌) چاپ می‌شده‌اند. اگر هم طرح جلدی در کار بوده است‌، به واقع یک اثر نقاشی ساده بوده است‌، نه یک کار گرافیکی از آن‌گونه که امروزه در دیگر جایهای دنیا رایج است‌. (رک‌. تصویر شماره 1)

چون در سالهای اخیر، وضعیت کتابهای ما از لحاظ طرح جلد بسیار بهبود یافته است‌، من به این موضوع بسیار درنمی‌پیچم و فقط اشاره می‌کنم که گاهی ما مشکلاتی نظیر نام کتاب را در طرح‌جلدها هم داریم‌. بسیاری از طرحها، کلیشه‌ای و فاقد تمایز و برجستگی‌اند و بعضی نیز بی‌جهت پیچیده و شلوغ‌. (رک‌. تصویرهای شماره 2 و 3) به واقع باز باید از افراط و تفریط پرهیز کرد. طرح جلد، بهتر است سادگی و زیبایی توأم را در خود داشته باشد و متناسب باشد با موضوع کتاب‌. به طور کلی‌، هرچه به سمت تخصصی‌شدن پیش می‌رویم‌، انتظار طرح جلدی ساده‌تر را داریم‌. هیچ‌گاه برای یک فرهنگنامه‌، آن طرح جلدی پیشنهاد شود که برای یک مجموعه شعر یا داستان می‌شود.

این را هم نباید فراموش کرد که نام کتاب بر روی جلد هم بخشی از طرح است و باید به طرزی کاملاً متمایز و البته خوانا و متناسب با طرح‌، درج شود. حتی امروزه نام کتاب را نیز با امکانات نوین طراحی حروف‌، برای هر کتاب به صورت ویژه طراحی می‌کنند و حتی گاه ناشرانی برای کتابهای خویش‌، یک سبک خاص طراحی نام کتاب دارند. (رک‌. تصویر شماره 4)

و باز باید دانست که نام کتاب‌، باید متمایزترین و واضح‌ترین بخش طرح باشد و در موقعیت و ابعادی کاملاً متناسب‌، تا از فاصلة نسبتاً دور (مثلاً پشت ویترین یک کتابفروشی‌) هم خود را به وضوح نشان دهد. بعضی ناشران‌، گاه نامها را به نیت هنری‌شدن‌، بیش از حد پیچیده طراحی می‌کنند و این‌، خود نقض غرض است‌. (رک‌. تصویرهای شماره 5 و 6)


صفحه‌آرایی‌

صفحه‌آرایی کتاب در کیفیت صوری آن بسیار مهم است و البته بسیار پنهان‌، بدین سبب که اغلب کسان متوجه ظرایف آن نمی‌شوند و حتی شاید عنوان «صفحه‌آرایی‌» برای یک کتاب‌، امری غیرلازم به نظرشان آید. شاید علّت این باشد که از این کلمه‌، نقش و نگار و دیگر تزئینات رایج تصوّر می‌شود و برای یک کتاب ساده‌، مثلاً یک پژوهش ادبی یا شعر و داستان‌، نیازی به این آرایش احساس نمی‌کنیم‌.

ولی صفحه‌آرایی به واقع آرایشی از نوع گل و سنبل و نقش و نگار نیست‌، بلکه رعایت تناسبها، هنجارها و معیارهای برجسته‌سازی و وضوح متن است‌. حتی ساده‌ترین متن (مثلاً یک رمان یا مجموعه داستان‌) هم خالی از صفحه‌آرایی نیست‌. انتخاب نوع قلم (فونت‌)، اندازة قلم‌، مقدار فاصلة سطرها، سفیدی کنار مطالب‌، موقعیت سرصفحه‌، همه اینها باید در تناسب با یکدیگر و تناسب با موضوع کار انتخاب شود. این ساده‌ترین متن بود. اگر متن ما عنوانهای اصلی و فرعی و شعرهای میان متن و پاورقی و جدول و امثال اینها داشته باشد، آنگاه کار صفحه‌آرایی بسیار سخت و پیچیده می‌شود، چون صفحه‌آرا خود با با پرسشهای بسیاری از این قبیل روبه‌رو می‌بیند.

ـ قلم اصلی متن چه باشد؟ سنتی باشد؟ فانتزی باشد؟ سیاه باشد؟ نازک باشد؟ ساده (راست‌) باشد؟ ایتالیک (کج‌) باشد؟ درشت باشد؟ ریز باشد؟

ـ با ملاحظة قلم اصلی‌، عبارتهای متفاوت (مثل شعرهای داخل متن‌، نقل‌قول‌ها، آیات و احادیث‌، اعلام‌) چگونه اختیار شوند؟ کدام‌یک باید سیاه باشد؟ کدام‌یک باید ایتالیک باشد؟ کدام‌یک باید درشت‌تر یا ریزتر از متن باشد؟

ـ عنوانهای اصلی‌، فرعی و فرعی‌تر، با چه قلمی باشند؟ با چه اندازه‌ای‌؟ با چه فاصله‌ای از متن‌؟ در وسط صفحه باشند؟ در کنار صفحه باشند؟ همراه با علامت مشخصه (دایره یا مربع یا امثال آن باشند) یا نباشند؟ میزان درشتی آنها نسبت به متن و نسبت به همدیگر چقدر باشد؟

ـ پاورقیها در کجا باشند؟ در پایین متن‌؟ در انتهای کتاب‌؟ با چه قلمی و چه اندازه‌ای‌؟ میان مطلب و پاورقی خط جداکننده‌ای باشد یا نباشد؟ اگر باشد، این خط کامل باشد یا نصف سطر یا کمتر یا بیشتر؟ عدد پاورقی در متن با چه قلمی و چه میزان فاصله از خط کرسی درج شود؟ عدد با پرانتز درج شود یا بدون آن‌؟

ـ سرصفحه در کجا باشد؟ قلم آن چه باشد؟ شماره صفحه و عبارت توضیحی آن با یک قلم باشد؟ این قلم سیاه باشد؟ نازک باشد؟ درشت باشد؟ کوچک باشد؟ سرصفحه نیاز به خط و علامت ممیزه دارد یا ندارد و اگر دارد، به چه شکلی‌؟

و در کل‌، آیا صفحات کتاب‌، شوخ و شنگ و متمایز باشند، یا ساده و بی‌پیرایه‌؟ بهتر است توجه خواننده به مطلب جلب شود یا به صفحه‌آرایی‌؟

پاسخ به این پرسشها وقتی دشوارتر می‌شود که بخواهیم صفحه‌آرایی ما با ماهیت و نوع مطالب کتاب هم تناسب داشته باشد. مسلماً صفحه‌آرایی یک کتاب کودک و نوجوان باید بسیار متفاوت باشد با یک پژوهش تاریخی یا ادبی‌.


یک موضوع بسیار مهم در صفحه‌آرایی‌، میزان برجستگی و وضوح بخشهای مختلف متن است‌. باید دید کدام بخش از متن باید در اولین نگاه به چشم بزند و خود را برجسته سازد و کدام بخش باید کاملاً فرعی و غیرمتمایز باشد. ابزارهای این تمایز هم متفاوت است‌. یک بخش از متن‌، گاه با درشتی قلم‌، گاه با سیاهی قلم‌، گاه با موقعیت خاص خود و گاه با مجموعة اینها متمایز می‌شود.

صفحه‌آرا باید بداند که هر بخش از مطلب را چقدر و چگونه برجسته سازد. مثلاً یک عنوان اصلی‌، ممکن است با قلم درشت‌، با فاصله‌ای نسبتاً زیاد از متن و در یک فضای خالی و در وسط سطر برجسته شود. ولی این برجستگیها برای عنوان فرعی ضروری نیست‌. عبارتهای مهم داخل متن (مثلاً نام کتابها یا اعلام جغرافیایی‌) را فقط باید با تفاوت نوع قلم یا سیاه و ایتالیک‌ساختن آنها برجسته کنیم‌. گاهی نیز باید بخشی از متن را که نباید در اولین برخورد به چشم بزند، برعکس با کوچک‌کردن از تمایز بیندازیم‌، مثل پاورقی‌

.

گاهی صفحه‌آراها به نیت زیباساختن صفحه‌، از این ظرایف غفلت می‌کنند. مثلاً سرصفحه را برجسته و درشت یا با علایم تزئینی درج می‌کنند، به‌گونه‌ای که برجستگی آن از عنوانهای کتاب بیشتر می‌شود، در حالی که سرصفحه باید برجستگی کمتری از عنوانها داشته باشد. یا گاهی قلم شعرهای میان متن را بیش از حد سیاه اختیار می‌کنند، به گونه‌ای که با عنوانهای فرعی اشتباه می‌شود.

انتخاب و تثبیت مجموعة این متغیرها، یک قالب برای صفحه‌آرایی یک کتاب می‌سازد که ممکن است با قالب صفحه‌آرایی کتابی دیگر، متفاوت باشد. به همین گونه‌، غالباً صفحه‌آرایی بخشهای مختلف کتاب‌، متفاوت و بسته به ماهیت آنهاست‌. قلم فهرستها و ضمایم را کوچک‌تر اختیار می‌کنیم و مقدمه و عبارتهای تقدیمی را متفاوت و گاه حتی کمابیش فانتزی انتخاب می‌کنیم‌، تا خواننده در اولین نگاه‌، بداند که با متن اصلی کتاب روبه‌روست یا با ضمایم یا مقدمه یا یادداشتها و پاورقیهای آخر هر فصل‌. این تنوع‌، علاوه بر ایجاد جذابیت‌، امکان دسترسی به بخشهای مختلف متن را هم سهل می‌سازد.

پس شاید حالا تعجب نکنید اگر بگویم که من برای صفحه‌آرایی کتاب‌ِ «گزیدة غزلیات بیدل‌» خویش‌، بیش از ده قالب مختلف را برای صفحه‌آرایی آزمودم و با مشورتهای بسیار و تأملات فراوان‌، از میان همه یک قالب نهایی را اختیار کردم‌. در این قالب‌، متن شعرها و متن شرحها و برگردان شعرها و شواهد شعری بیدل‌، هر یک با قلمی خاص و ویژگیهایی خاص اختیار شده است تا هم تمایز لازم را داشته باشد و هم هر بخش‌، بیش از حد متمایز نباشد.


دریافت میزان لازم و کافی تمایز برای هر بخش از مطالب کتاب‌، بسیار مهم است و تعیین‌کننده‌. در صفحه‌آرایی کتابهای متنوع و مجلات‌، حساسیت این موضوع بیشتر می‌شود و غفلت از آن‌، واقعاً ضایعه‌بار است‌. باید به گونه‌ای عمل کنیم که خواننده با کمترین صرف وقت و توان ذهنی‌، بهترین دریافت را از متن داشته باشد و هیچ‌گاه در تشخیص مطالب اصلی و فرعی و تفکیک بخشیها مختلف متن از همدیگر، به اشتباه نیفتد. این‌همه‌، کار صفحه‌آرای کتاب است که متن خام را در بهترین وضعیت زیبایی و رسانگی‌اش آمادة چاپ می‌سازد.

شاد زیستن هنر است

زیبا ترین عکس ها را در وبلاگ سیرت تماشا کنیید

پنجشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۷

کشف چند ابر زمین

یونس بخشی

دانشمندان اروپایی روز دوشنبه اعلام نمودند که پنج سیاره بزرگ شبیه زمین هر یک 4 تا 30 برابر بزرگتر از سیاره خاکی ما را در سه منظومه شمسی دیگر کشف کرده اند.

این کشف نشان می دهد که حد اقل یک سوم ستاره های شبیه خورشید ما میزبان این گونه سیارات خاکی اند که به مشکل کشف می شوند و با این اظهار تخمین های قبلی هم پنج برابر می شود. مهمتر از آن اخترشناسان یک گام دیگر به یافتن سیارات دیگر در خارج از منظومه شمسی ما که شرایط مناسب برای ایجاد حیات در آنجا همچون زمین تکرار شده، نزدیکتر می شوند.

به گفته ستفن اودری پژوهشگر رصد خانه شهر ژنو در کشور سویس و عضو تیمی که در حال جستجوی این گونه سیارات اند " احتمالأ طی یک یا دو سال آینده سیاراتی را خواهیم یافت که بدور ستاره های کوچک همچو خورشید در گردش اند و امکان حیات در آنجا وجود دارد.

از جمله پنج سیاره کشف شده، سه سیاره را بخاطر این ابر زمین می گویند که چند برابر جرم سیاره خاکی ماست و بدور یک ستاره بنام HD 40307 در فاصله 42 سال نوری در گردش اند. ( یک سال نوری تقریبأ 9.5 تریلیون کیلومتر ( 6 تریلیون مایل) فاصله است)

حجم این سیارات به ترتیب 4.2، 6.7 و 9.4 بار بیشتر از زمین است و هر یک در 4.3 و 9.6 و 20.4 روز یکبار بدور خورشید مادر در گردش اند.

گردش سریع این سیارات کشف آنها را آسان نموده و بنظر میرسد که این سیارات همچو گوی های گازی آتش عاری از امکان حیات می باشند. در یک کنفرانس در شهر نانتز فرانسه گفته شد که اولین سیاره در خارج از منظومه شمسی درسال 1995 کشف شد و تا قبل از کشف اخیر شمار آنها به بیش از 280 عدد رسیده بود که با استفاده از نسل جدید ابزارهای قوی فهرست مذکور طولانی تر از این می گردد.

نوت: دانشمندان تا کنون 303 سیاره مختلف را بدور 259 ستاره کشف نموده اند.

اما این چند سیاره، به روش جستجوی سیارات در گردش شعایی بسیار دقیق به وسیله یک تلسکوپ 3.6 متری و طیف نگار نصب شده (High-Accuracy Radial Velocity Planet Searcher) در بالای کوه لا سیلا در کرانه جنوبی صحرای آتاکاما در چیلی کشف شده اند.

این ابزار که بنام "شکارچی سیارات" نیز نامیده می شود تا کنون 45 ابر زمین را از زمان آغاز فعالیت اش در سال 2004 کشف نموده است.

به گفته مایور این سیارات فقط نوک کوه یخ یا ( Iceberg) اند. تحلیل و بررسی این سیارات بوسیله HARPS نشان داد که یک سوم ستاره های شبیه خورشید سیارات ابر زمینی یا شبیه نپتون در کنار خود دارند که در مدت کمتر از 50 روز یکبار بدور همان ستاره ها می چرخند. زمین ما در 365 روز یکبار بدور خورشید می چرخد.

سیارات دور حتی بزرگترین آنها به حدی کوچک اند که مستقیمأ دیده نمی شوند و فقط با اندازه گیری اثرات آنها بر حرکت ستاره مادر شناخته می شوند.

جرم کوچکترین سیاره 100 هزار بار کمتر از ستاره مادر است و تنها با حساسیت و دقت بالای HARPS می توان آنها را کشف کرد. تمام سیارات کشف شده روز دوشنبه جرمی 4 تا 30 بار بیشتر از زمین ما دارند و در مدتی هفت بار کمتر بدور ستاره مادر می گردند. کشف دور ترین سیارات از ستاره مادر مشکل تر از همه سیارات اند.

اخترشناسان در همان کنفرانس اعلام کردند که کشف دو منظومه دیگر نیز توسط صیف نگار HARPS بوده.

در یکی از این منظومه ها یک سیاره ابر زمینی طی 9.5 روز یکبار بدور ستاره HD 181433 می گردد. همین ستاره میزبان یک سیاره بزرگ شبیه مشتری و یک سیاره کروی شبیه زحل با مدار سه ساله می باشد.

در منظومه دیگر نیز یک سیاره آتشین با جرم 22 بار بیشتر از زمین، هر 4 روز یکبار بدور ستاره مادر در گردش است که در این منظومه یک سیاره کروی شبیه زحل با مدار سه ساله نیز وجود دارد.

احتمالأ سیارات زیادی نه تنها سیارات ابر زمینی بلکه شبیه زمین نیز زیاد وجود دارتد که تا هنوز به کشف آنان موفق نشده ایم.

سیارات، از صفحه یا سحابی گاز حاوی ذرات گرد و غبار باقی مانده از پروسه ساخت ستاره ها، بوجود می آیند. اما اینکه این پروسه چقدر طول می کشد هنوز موضوع بحث میان دانشمندان است.

باور بر این است که زمین حدود 4.5 میلیارد سال قبل و خورشید حدود 100 میلیون سال قبل تر از آن بوجود آمده اند.

چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۷

از ما برای ما

از ما برای ما



مردم چند قریه در کنار یکدیگر زندگی می کردند.قریه سیاه، قریه سرخ و قریه سبز. قریه های سیاه و سرخ روز به روز پیشرفت می کردند و قریه سبز هنوز در همان مقطع زندگی می کرد. قریه سبز از لحاظ جغرافیایی در موقعیت بهتری قرار داشت به همین سبب خود را ملزم نمی دانست تا همراه با پیشرفهای روز پیش رود. روزی اهالی قریه سرخ تصمیم گرفتند تا به قریه سبز حمله کنند و اراضی آن را از آن خود کنند تا هم به دامنه اراضی خود بیافزاید و هم از موقعیت قریه سبز استفاده کنند. قریه سرخ حمله می کند و قریه سبز را از آن خود می کند. مردم قریه سبز که خود را ناتوان می بینند تسلیم می شوند. اهالی قریه سیاه از ماجرا باخبر می شوند.دشمنی دیرینه ای بین قریه سیاه و سرخ وجود داشت. اهالی قریه سیاه که این وضعیت را مشاهده می کنند در پی چاره می شوند تا هر طور شده قریه سبز را از آن خود کنند و اینان صاحبان قریه سبز باشند. اما این کار امکان پذیر نمی باشد زیرا قریه سرخ ازهر لحاظ قوی تر می باشد پس اندیشه می کنند. چند تن از اهالی قریه سیاه شب هنگام به قریه سبز رفته و همراه چند تن از جوانان قریه سبز صحبت کرده و در پی آن پیشنهاد می کنند تا به کمک قریه سیاه اهالی قریه سرخ را از سرزمین خود بیرون برانند. جوانان کم تجربه هم این پیشنهاد را قبول کرده و اعتراض ها علیه قریه سرخ آغاز می شود. جنگ بین جوانان کم تجربه و قریه سرخ سالها دوام یافت تا اینکه قریه سرخ تصمیم گرفت و از قریه سبز بیرون آمده و دوباره به قریه خود ( سرخ) بازگرشتند. در طول سالهای جنگ جوانان جنگجو از طرف قریه سیاه پشتیبانی می شدند و پس از پیروزی بر قریه سرخ تصمیم گرفتند تا خود صاحبان این قریه سبز شوند. از همین سو شروع به مخالفت همراه کدخدای قریه خود کردند. کدخدا چندین بار آنها را از این کار بر حزر داشت اما جوانان کم تجربه، دیگر آن جوانان پاک دل روستایی نبودند و هر کدام به یک مرد جنگی تبدیل شده بودند. آنها تصمیم گرفتند تا کدخدا را کشته و خود زمام را به دست گیرند که چنینن هم کردند. بعد از اینکه کدخدا از بین رفت آنها به پیروزی دیگری دست یافتند. حال به جای کدخدا کدام یک از این جوانان کچالو خور لیاقت کدخدا شدن را داشت؟ این سوال طرح شد و اینان بر سر همین مسئله با هم دیگر شدند. سالها درگیری بین اینان جریان داشت. چند صباحی یک از آنان و چند صباحی، دیگری در جای کدخدا امور را پیش می برد. تا اینکه دیگر قریه ها درک کردند که این جوانان خام، قادر به رهبری این قریه نمی باشند. این شد که دخالتها در امور قریه سبز از طرف قریه های دیگر شروع شد. دیگر نام قریه، سبز نبود زیرا سبزی و آبادانی نبود.
بعد از سالها قریه سیاه که یکی از قدرتمند ترین قریه ها در منطقه محسوب می شد، متوجه قریه سبز شد و فهمید که حال، این قریه براحتی در چنگ شان است، پس به قریه سبز حمله کردند و این قریه را از آن خود ساختند.
مردم قریه سبز که از جنگ خسته شده بودند دیگر توان این را نداشتند که مبارزه کنند. قریه سیاه آمد و وعده داد که قریه ویران شده سبز را دوباره مانند گذشته آباد کند. سالها از آمدن اهالی قریه سیاه به قریه سبز می گذرد اما مردم قریه سبز آبادانی چندانی را ندیده اند. حال آن جوانان کچالو خور دیگر پیر شده اند لیکن در قریه زندگی می کنند و هر کدام خود را صاحبان زمین های وسیعی از آن قریه می دانند و اخراج قریه سرخ توسط ایشان را جزئی از افتخارات خود می دانند. قریه سبز تبدیل به یک گورستان خاکستری شده است.

در این داستان جزم اندیشی و کوته نگری مردم قریه سبز باعث شد تا هیچ وقت قریه خود را مانند گذشته نبینند و سرنوشت خود را سیاه سازند.

عده ای از آن سوی کره زمین به این جا می آیند و به ما می گویند که دموکراسی آورده ایم، صلح آورده ایم، آبادانی آورده ایم در صورتی که همینان بودند که این سرزمین را به این حال در آورده اند. همینان هستند که عده ای از هموطنان مان را به بهانه های مختلف شکنجه می کنند و به بهانه تروریسم هموطنان مان را بمبارد می کنند. طلبان را برای ما دشمن می سازند و به مردم بومی می قبولانند که طالبان باعث پس رفتگی شماست. اردوی ملی را در یک سطح نگه داشته اند و از طریق رسانه ها به مردم می باورانند که اردوی ملی را تقویت می کنیم. می گویند که ما دوست شما هستیم و از شما محافظت می کنیم در برابر هموطنان خودتان.دولت ملی را ضعیف و بیمار نگه می دارند. در تمام دنیا اعلان می کنند که میلیاردها دالر کمک کردیم و باز توسط عوامل خودشان پولشان را پس می گیرند. ذخایر ما را در جنوب تخلیه می کنند و همیش می گویند که امروز حمله کردیم یک ولسوالی را گرفتیم و دیروز از ما پس گرفتند. چه کسی باور می کند کشوری که می تواند در یک زمان چندین کشور دیگر را تحت تصرف خود بیاورد، به کمک دیگر کشور های قدرتمند نمی تواند یک ولسوالی را پاکسازی کند. هر کدام از اینان طالبان مخصوص به خود را در قندهار دارند. سران مملکتی ما مانند بازیچه ای برای آنها می باشد. اگر روزی درک کنید که این سیاستمداران چگونه زندگی انسانهای زیادی را نابود می کنند و خود به جهالت و حماقت انسانهایی مانند ما خنده می کنند، به فکر فرو می روید. هیچ کاری از دست ما بر نمی آید زیرا اینقدر ما را ضعیف ساخته اند که اگر روزی یکی از تابلتهای مورد نیاز را به ما نرسانند و ما را به حال خود وا دارند، ما مرده ایم. اهالی قریه سبز حال دیگر اهالی نیستند بلکه انسانهای ناچیزی هستند که به دستور کدخدای قریه سیاه کشته و شکنجه می شوند. دموکراسی و تروریسم را بهانه کرده و هر کشوری را که بخواهند تهدید می کنند. قریه های سبز زیادی را ویران کردند و می کنند. قریه هایی که روزی حسرت داشتن قریه سبز را داشتند، حال آب را بروی ما بسته می کنند تا زمین های زراعتی ما خشک شود و محصول ندهد.

این است نتیجه کاری که خود ما مسبب آن شدیم


دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷

مردي كه با تاكسي به بهشت رفت


مردي كه با تاكسي به بهشت رفت

از: دوشنبه ها

براي دلاور، تاكسي ران 22 ساله ي افغان روز اول دسامبر 2002 مثل تمام روزهاي ديگر بود؛ او سه نفر را از مركز شهر خوست سوار كرده و به مقصد يكي از ولسوالي هاي اطراف حركت كرد। دلاور هيچگاه ديگر به خانه پس نيامد. پنج روز بعد معلوم شد كه او به بهشت رفته است. مستند «تاكسي به سوي تاريكي» ميگويد كه راه بهشت از بگرام ميگذرد – و جهنم نيز هم.

بگرام در شمال كابل بهشت آمريكايي ها در افغانستان است। جايي است كه عساكر قوي هيكل آمريكايي به راحتي حس در خانه بودن را دارند: آنها در بگرام فوتبال بازي ميكنند، واليبال بازي ميكنند، بدون لباسهاي ضد مرمي راه ميروند، ساندويچ مك دونالد ميخورند، تابلت «وياگرا» مي بلعند، و فراواني بوتل هاي شامپاين و ويسكي براي شان به فراواني فلم هاي پورنوگرافيك و مجله ي «پلي بوي» است। يك بهشت واقعي بر روي زمين – البته از نوع آمريكايي اش. در بگرام ديگر از آن عسكرهاي رنگ پريده و هراساني خبري نيست، كه ما هر روز در سرك هاي كابل مي بينيم كه از پشت شيشه هاي ضد مرمي موترهايشان فلاكت تماشايي ما را نظاره ميكنند.

.....

از يك مرد پشتون آنچه كه اول به نظر مي آيد چشمان گستاخ و جسورش است – كلاه زرد گل زمان و ريش سرخ مولوي هاي جنوبي را فراموش كنيد. چنين جسارت بي پروايي در چشمان دلاور نيز حس ميشود. عكسي كه از دلاور در بگرام گرفته شده است و در فلم هم به تكرار نشان داده ميشود، از آن عكس هايي است كه «هزار كلمه را ميرساند». در قيافه ي او هرگز نمي توان حس كسي را ديد كه به «بهشت» روان است. اما در چشمان او يك نوع گستاخي معصومانه يي به چشم ميخورد كه فقط در چشمان جوانان دهاتي و ساده دل پشتون سراغش را داريم. هر چند ريش نا اصلاح شده و پوست آفتاب سوخته اش كمي حالت ترسناك به چهره اش داده است، اما معصوميت يك تاكسي وان كم توقع از چشمان روشن او برق مي زند. گستاخي معصومانه ي چشمان دلاور، نه شباهتي به شرارت هراس انگيز چشمان ملا دادالله دارد و نه هم قرابتي به ساده لوحي خنده دار چشمان حامد كرزي. اما چشمان يك مرد پشتون است.

آن چشمان و آن نگاه آخرين يادگارهاي مردي است كه زنده گي كوتاه و تراژيك اش قلب هزاران انسان را در سراسر دنيا خون كرد। گيبني در اواخر فلم با يك تاكسي به دهكده يي مي رود كه خانواده ي دلاور در آن زنده گي ميكنند. پدر پير و ريش سفيد، برادر آرام و غمزده و از همه ديوانه كننده تر، دخترك سه ساله ي دلاور است كه دقيقاً همان خاصيت چشمان پدر در نگاه كودكانه اش برق ميزند. با ديدن چشمان پاك و منتظر دخترك، بي درنگ به ياد چشمان درشت پدرش مي افتيم. گويي دلاور در آن عكس از بگرام، به دخترك تنهايش در خوست چشم دوخته است. شاپور برادر دلاور مي گويد:«بعد از او، ديگر نه مزه ي آب را مي فهمم و نه طعم نان را».

ادامه ي اين مطلب را در دوشنبه ها بخوانيد...

بحران شعر و کمبود مخاطب

نویسنده: جاوید فرهاد

اگر از داوری های احساساتی بگذریم و با توجه به روش های نقد معیاری به بررسی " شعر امروز" بپردازیم

( افزون بر ویژ گی ها) دو آسیب عمده را در حوزه ی شعر امروز میتوان دریافت که یکی " بحران شعر" و دیگری " کمبود مخاطب" است.

بحران شعر:

بحران شعر، به معنای سطحی نگری و جدی نگرفتن شعر در فرایند تولید است که بدون توجه به اصل " رسانگی" با مخاطب و ویژه گی های بیان شاعرانه و اسستیتک زبان شکل می گیرد و فاصله ی ژرف میان شعر و مخاطب را به_ لحاظ " درکی و حسی"_ به وجود می آورد:

" پدر که رفت

حیاط خانه ورم کرد

درخت توت پرید

حوض، عکس یادگاری شد

و ما، یک پراید خریدیم

و مجبور شدیم

ششمین عضو خانواده خود را

به خانۀ سالمندان ببریم."

( شعر ظرفیت، از اکبر اکسیر)

این شعر، تصور فردی شاعر از یک رویداد است که بیشتر شبیه یک " بیو گرافی شخصی" است تا یک رویدادی که در فرایند سرایش ( تولید) تجربه ی تعمیمیت به دیگران را داشته باشد. با توجه به این که مرحله ی سرایش، عملیه ی فردی ذهن است و شعر در فرایند تولید از فردیت ذهن آغاز می شود؛ اما نکته ی مهم، گسترش و تعمیم این عملیه ی فردی برای دیگران است که اصل ایصال یا رسانگی را ایجاد می کند.

با آن که " پس از رفتن پدر " هر چیز روند طبیعی خود را از دست می دهد ( حیاط ورم می کند، درخت توت می پرد؟! و حوض عکس یادگاری می شود) و جریان عادی زنده گی بر هم می خورد، این تجربه فردی شاعر نمی تواند تعمیم یابد و شعر در خلای بین شاعر و مخاطب ( به لحاظ ایجاد رابطه) معلق می ماند.

به نمونه ی دیگری از این گونه شعر در یک غزل توجه کنید که فردیت آفرینشی شاعر نتوانسته است تعمیم یابد:

" بده به دست من این بار بی ستون ها را

که این چنین به تو ثابت کنم جنون ها را

بگو به دفتر تاریخ ، تا سیاه کند

به نام ما همه سطرها، ستون ها را

عبور کم کن از این کوچه ها، که می ترسم

بسازی از دل مردم کلکسیون ها را

...منم که گاه به ترک تو سخت مجبورم

...تویی که دوری تو شیشه کرده خون ها را

میان جاده بدون تو خوب می فهمم

نوشته های غم انگیز کامیون ها را "

با آن که در ابیاتی مانند : " بگو به دفتر تاریخ... و میان جاده ..." تصورات ساده؛ اما کم رنگ شاعر در زبان شکل گرفته؛ اما سراپای غزل از ویژه گی تعمیم پذیری و انتقال عواطف ( آن چنانی) برخوردار نیست؛ زیرا فردیت آفرینشی شاعر به تجربه ی جمعی مخاطب، نرسیده است.

چگونه می توان به تجربه ی تعمیم پذیری رسید؟:

ایجاد تجربه ی تعمیم پذیری در شعر و بسط آن در حوزه ی دریافت مخاطب، با دو شیوه ی زیر ممکن است:

1- احاطه بر زبان : زبان در شعر وسیله ی مهمی است برای بیان احساسات، انتقال عواطف و در کلیت ارائه محتوا.

فرایند احاطه بر زبان از گزینش و کابرد واژه ها و توجه به بار مفهومی آنها آغاز و تا پیوند آن به لحاظ توجه به قرینه سازی های لفظی و معنوی و موارد تکمیل کننده ی محتوای هنری در شعر، ادامه می یابد. ساده گی ژرف در بیان و توجه به هویت مفهومی واژه ها، ابزاریست برای ایجاد تجربه ی تعمیم پذیری بیشتر در شعر:

" وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر، قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند

وقتی که چشمهای کودکانه عشق مرا

با دستمال تیرۀ قانون بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

و زنده گی من

چیزی نبود، هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم که باید باید باید دیوانه وار دوست بدارم"

( بخشی از شعر فروغ فرخزاد)

2- گریز از فردیت : گریز از فردیت، به معنای نفی فردیت آفرینشی شاعر نیست؛ زیرا شعر به یک تعبیر، فرآورده ی مرحله ی فردیت ذهن است. گریز از فردیت، یعنی جدا شدن از عدم تجربه ی تعمیم پذیری شعر و ایجاد رابطه با مخاطب. به تعبیر دیگر، نفی مواردی که با تجربه ی تعمیم پذیری شعر جور نمی آید و در واقع، سدی در برابر پیوند شعر با مخاطب است.

گریز از فردیت، حالتی است که تجربه های فردی شاعر را در عرصه ی دریافت و " درد مشترک" بسط می دهد و شعر از محدوده ی فردگرایی مطلق، بیرون می شود:

" غم که می آید، در و دیوار شاعر می شود

در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود

می نشینی چند تمرین ریاضی می کنی

خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود..."

و یا

" تنهایی از تمام زوایا نفوذ کرد

ناباوری بس است

با سنگها بگو

آیینه بی کس است. " ( حسن حسینی)

کمبود مخاطب :

کمبود مخاطب خوب و در کلیت مخاطبان شعر دوست و شعر شناس، در حوزه ی شعر فارسی، امر محسوس است. با توجه به این که توجیه ما از مخاطب شعر، مبتنی بر امر نسبی آن است و به طور طبیعی در هر جامعه و یا حوزه ای – مخاطب شعر و شاعر، تمام افراد جامعه نیست؛ اما با توجه به پیشینه ی مخاطبان شعر در حوزه ادبیات فارسی، شعر روزگار ما ( به ویژه در افغانستان )از کمبود مخاطب جدی ( و هم چنان شعر جدی) رنج می برد.

توجه به مسأله ی کمبود مخاطب، بدون تردید، تأثیر به سزایی در شکل گیری شعر امروز دارد؛ زیرا هنگامی که عطشی برای دریافت شعر جدی وجود نداشته باشد، مشکل است که ما چشمداشتی از میزان تولید شعر به عنوان یک جریان جدی داشته باشیم؛ ولی یادمان نرود همانسان که مخاطب در شکل گیری و تولید جریان شعر خوب و جدی می تواند اثر گذار باشد، آفرینش شعر خوب و جدی، عاملی برای به وجود آمدن مخاطب جدی شعر نیز پنداشته می شود؛ زیرا اگر شاعر امروز، فرآورده های جدی و اثر گذار نداشته باشد، بعید است محکی برای به وجودآمدن شعر خوب و مخاطب جدی شعر به میان آید.

می خواهم به گونه ی فشرده بیان کنم که : شعر جدی و مخاطب خوب در فرایند دو سویه میان هم، هر دو بر یکدیگر اثر گذار اند.



یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۷

انسانها موجودات عجیبی هستند

انسانها موجودات عجیبی هستند
بعضی از آنها بر خلاف ظاهرشان، باطن دیگری دارند

آخرین گزارش‌ها از تهاجم کوچی‌ها در بهسود

تیم نظارت و بررسی ، دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در بامیان، از وضعیت ناگوار صدها خانواده بیجاشده در دره کجاب ولسوالی بهسود، ولایت میدان وردک گزارش داده و وضعیت را سخت نگران‌کننده توصیف کرده است.

این گزارش، حاوی گفتگو‌های اعضای تیم نظارت‌کننده و مردم بیجا شده بیسود است.
سید حسین حسینی یک تن از اعضای این تیم که اخیرا از مناطق ناآرام و اشغال شده‌ توسط کوچی‌ها دیدن نموده است می‌گوید "در تازه ترین درگیری بین مردم محل و کوچی ها که در مورخه 26 جوزای 1387 رخ داده است، هشت نفر از اهای منطقه کشته شده اند".

محمد ایوب شریفی مدیر حقوقی ولسوالی حصه دوم بهسود که با تیم نظارتی دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر گفتگو کرده است، گفته است که در بین کشته شدگان، اجساد دو پیرمرد 85 ساله، یک دختر 13 ساله و دو شاگرد مکتب نیز دیده شده است. چند تن مجروح و چند نفر دیگر مفقودالاثر و صدها تن از زنان، اطفال و افراد مسن مجبور به ترک خانه های خود شده اند.

محمد ایوب شریفی افزوده است: " بیجاشده‌گان در وضعیت ناگوار قرار دارند و اکثرا در مساجد، منابر و قریه‌جات اطراف جایگزین شده‌اند که به شدت به مواد غذایی، دارویی و سرپناه نیازمند هستند".

احمد حسین یک تن از اهالی دهن اوجی کجاب که اینک از منطقه اصلی‌اش فرار کرده و در مسجد میانه ده سنگ شانده بهسود شب و روز را می‌گذراند می‌گوید:" ما در این مسجد، حدود 100 فامیل آواره بیجاشده زندگی می کنیم. ما مصروف کارهای عادی روزانه خود بودیم که کوچی ها بالای ما فیر کردند، خانه های خود را قفل کرده و فرار کردیم. تازه به ما خبر رسیده که کوچی‌ها، قفل‌های دروازه ها را شکستانده شده و اموال ما را به تاراج برده‌اند. آنها به این هم بسنده نکردند بلکه کوپه‌ها هیزم ما را آتش زده‌اند. اکنون که ما هیچ چیزی در دست نداریم و با دست خالی نمی توانیم از خود دفاع کنیم، آنها مسلح اند و زمین های ما در معرض خشک شدن قرار گرفته است، از هر جهت مشکلات داریم، مردم این منطقه کما بیش به ما نان خشک می رسانند". ادامه این مطلب....

شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۷

اخبار مربوط به کانون


1)

روزنامه 8صبح: کانون پن‌لاگ افغانستان شروع به کار کرد.
وبلاگ های افغانستان صاحب کانونی شدند که گفته می شود هدف از ایجاد این کانون دفاع از حقوق وبلاگ نویسان و وب نویسان است که معمولا در انترنت می نویسند. ادامه مطلب... خبرگزاری دانشجویان ایران: کانون دفاع از حقوق وبلاگ‌نويسان افغانستان ايجاد شد

2)
خبرگزاري دانشجويان ايران - مشهد
سرويس: نگاهي به وبلاگ‌ها
کانون دفاع از حقوق وبلاگ نويسان افغانستان ايجاد شد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، منطقه خراسان، روزنامه‌ي افغانستان چاپ كابل در گزارشي نوشت:گفته مي‌شود هدف از ايجاد کانون وبلاگ نويسان افغانستان دفاع از حقوق وبلاگ‌نويسان و وب نويسان است. ادامه مطلب


3)
کانون وبلاگ‌نویسان افغانستان به آدرس جدید انتقال یافت
سرانجام کانون وبلاگ‌نویسان افغانستان صاحب دومین خودش شد و از این به بعد در زیر لوح خود به فعالیت ادامه خواهد داد. این خبر نیک را برای تمام وبلاگ نویسان افغانستان مبارک باد می‌گویم و امیدواریم که سال 2008 سال انکشاف و پیشرفت وبلاگ‌ها در افغانستان باشد. ادامه مطلب...

4)
گزارش حلیم سروش یکی از شرکت‌کنندگان در کارگاه وبلاگ نویسی
برگزاری کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی از طرف کانون وبلاگ‌نویسان افغانستان در نوع خودش ابتکاری بود که در افغانستان تا هنوز تجربه نشده بود. گزارش کامل از برگزاری این کارگاه را می‌توانید در سایت‌های دیگر هم ببیند اما مدیران کانون در نظر دارد یادداشت ها و گزارش‌های که توسط شرکت‌کنندگان در این کارگاه‌ها در وبلاگ‌هایی شان به نشر رسیده است در صفحه کانون پن‌لاگ دوباره به نشر برسد. ادامه مطلب...

5)
گسترش وبلاگ نویسی در افغانستان
ایوب آروین
در کابل
از سایت بی‌بی‌سی
نخستین کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی با اشتراک دهها وبلاگ نویس افغان از سوی کانون وبلاگ نویسان افغانستان در کابل برگزار شده است. نسیم فکرت، مسئول کانون وبلاگ نویسان افغانستان، می گوید در این کارگاه دو روزه وبلاگ نویسان افغان از ولایات مختلف افغانستان آموزش دیدند. ادامه مطلب...

6)
دو روز با کانون وبلاگ نویسان افغانستان
نویسنده: احمد مختار پدرام
وبلاگ: یک بیگانه
با لطف کانون وبلاگ نویسان افغانستان، دغدغه ای که ما در قسمت دسترسی به یک صفحه در انترنت را داشتیم، تا حدی کم شد. دو روز آموزش وبلاگ نویسی، از سوی این کانون حد اقل به من این جرأت را داد که بتوانم در این مورد تا حدی جدی فکر کنم. شاید دنیای انترنت دنیای خیلی مرموز است، ولی اگر کمی دقت صورت بگیرد، به راحتی می توانیم بدانیم که هر کاری که در بخش اطلاع رسانی و یا یادداشت نگاری بنا به دلایلی شاید با مشکل مواجه گردد، در انترنت این کار بسیار ساده و در ضمن تاثیر گذار خواهد بود. ادامه مطلب...


7)
گزارش از کارگاه وبلاگ‌نویسی در کابل
در اینجا بشنوید

8)
گزارش شنیداری از گسترش وبلاگ‌نویسی توسط خبرنگار بی‌بی‌سی
نخستین کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی با اشتراک دهها وبلاگ نویس افغان از سوی کانون وبلاگ نویسان افغانستان در کابل برگزار شده است.
گزارش از ایوب آروین
گزارش شنیداری از گسترش وبلاگ‌نویسی توسط خبرنگار بی‌بی‌سی
اگر با شنیدن خبر مشکل دارید در اینجا کلیک کنید و در کامپیوتر تان دانلود کنید
http://kabulsky.com/Afghanpenlog.mp3


9)
گزارشی از کارگاه آموزشی کانون وبلاک نویسان افغانستان
گزارشگر: یعقوب یسنا
کانون وبلاک نویسان افغانستان به مدیریت نسیم فکرت کارگاه آموزشی دوروزه ای را به راه انداخت، این کارگاه آموزشی برای وبلاک نویسان چنان که من یکی از اشتراک کنندگان این کارگاه بودم بسیار سودمند و ارزنده تمام شد.
در افغانستان که وبلاک نویسی یک امر تازه است و کمتر کسی به گونه حرفه ای به آن می پردازد پس برگزاری چنین کارگاه های آموزشی این روند را سرعت بخشیده و سهولت کاری را برای وبلاک نویسان فراهم می کند.
آنچه که بیشتر در این دوره آموزشی به آن پرداخته شد موارد زیر بود:
در باره فالیت های انترنتی به صورت نظری آگاهی ارایه شد
در باره وبلاک و وب سایت و تفاوت های این دو معلومات ارایه شد
چگونگی ساختن وبلاک عملا اجرا شد. ادامه مطلب...


10)
اولین دور کارگاه آموزشی وبلاک نویسی
نویسنده: اسد افغانستانی
این کارگاه آموزشی که توسط کانون وبلاک نویسان افغانستان برگزار شده بود. برای اولین بار بود که در کابل چنین کارگاه آموزشی دایر می شد؛ این آموزشگاه برای دو روز ادامه یافت. روز اول نیم روز را دربر داشت که فقد تیوری و خبر بود. البته روز اول برای من جالب بود؛ جالب به این خاطر که بسیاری از فاکت ها را من اطلاع نداشتم ؛ مثلا نمی دانستم که بلاگری هم وجود دارد که می تواند فرصت بشتر برای نویسنده نسبت به بلاکفا و یا پرژن بلاک بدهد. همچنان دراین روز در مورد اهمیت وبلاک در جهان امروز گفت وگو شد. ادامه مطلب...

11)
انعکاس برگزاری کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی در صداهایی جهانی
حمید تهرانی در صداهایی جهانی یا همان Global Voices Online یک گزارش مفصل همراه با تصاویر از برگزاری کارگاه آموزشی وبلاگ نویسی توسط کانون وبلاگ‌نویسان افغانستان در اینجا منتشر کرده است.
شما با کلیک روی این لینک می‌توانید مطلب همراه با تصاویر را ببینید. ادامه مطلب...

12)
گزارشی از اولین گارگاه وبلاگ نویسی درکابل
نویسنده: دختر ورسی
بعضی وفت ها می رفتم وسایت کانون وبلاگ نویسان را چک می کردم تا ببینم چه خبر جدیدی شده وچه کسانی وبلاگ هایشان را به روز کرده اند که یک روز به اعلان نسیم برخوردم که می خواست گارگاه وبلاگ نویسی برگزار کند.خودم مدتها بود که می خواستم تغییراتی در وبلاگم بدهم ودیدم این فرصت خوبی است که من هم چیزی یاد بگیرم. با توجه به بودجه وامکاناتی که از نسیم سراغ داشتم فکر کردم که کجا می خواهد برگزار کند. ادامه مطلب...


13)
دومین دور کارگاه آموزشی وبلاگ‌نویسی به زودی در بامیان دایر خواهد شد
کانون وبلاگ‌نویسان افغانستان، دومین دور کارگاه آموزشی وبلاگ‌نویسی را در ولایت بامیان با همکاری "انجمن ژورنالیستان بامیان" برگزار می‌کند. این کارگاه از روز پنج شنبه تاریخ 23 جوزا تا روز شنبه تاریخ 25 جوزا برگزار خواهد شد.

در این کارگاه، آشنایی با وبلاگ و وبلاگ‌نویسی، نحوه کار با وبلاگ، ساختن، مدیریت، نشر، بروز رسانی، گذاشتن عکس، صدا، ویدیو و متن آموزش داده خواهد شد. از تمام علاقمندان به عرصه وبلاگ و وبلاگ‌نویسی خواهش می‌شود که برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر با مهدي مهرآئين مسؤل انجمن ژورناليستان باميان به تماس شوند. ادامه مطلب...

14)
نجیب اخلاقی با وبلاگ "دیار بودا" از بامیان
بتاریخ 2008/06/11 برابر با 23 / 3 / 1387 ورکشاپ آشنایی با فنون وبلاگ نویسی در ولایت بامیان با حضور خبر نگارن جوان ، نویسندگان وقلم بدستان بامیان بر گزار گردید.این ورکشاپ که به ابتکار کانون وبلاگ نویسان افغانستان وتوسط آقای نسیم فکرت وبلاگر معروف کشور ، خانم معصومه ابراهیمی وبلاگ نویس ، آقای صادقی فعال فرهنگی ووبلاگ نویس وآقای جیف ژورنالیست امریکایی واستاد دردانشگاه امرکایی درکابل تدریش میشد. ادامه مطلب...

15)
گارگاه آموزشى از سوى کانون وبلاگ نويسان دايرشد
آژانس خبرى پژواک، ٢٣ جوزا
کانون وبلاگ نویسان افغانستان، گارگاه آموزشی برای ژورنالستان وفرهنگیان بامیان را به تاريخ ٢٣ جوزا دایر نمود.
در این کارگاه سه روزه ،دهها تن از ژورنالستان وبلاگ نویسان وفرهنگیان باميان اشتراک دارند. وبلاگ با وب سايت مشابهت دارد اما اشتراک کننده در ويب سايت قرار داد نموده و در بدل آن پول مى پردازند، در حالى که ويب لاک شکل مجانى را دارد. شمار زياد جوانان از وب لاگ در باميان استفاده ميکنند. محمد نسیم فکرت مسئوول کانون وبلاگ نویسان افغانستان به آژانس خبرى پژواک گفت که در این کارگاه آموزشی، برای فرهنگیان شناخت، تفاوت و تاریخچه وبلاگ ، مقررات وبلاگ نویسی ، چگونگی ساخت و مسایل تخنیکی وبلاگ آموزش داده می شود. ادامه مطلب...

16)
گزارش از ورکشاپ وبلاگ نویسی در بامیان
گزارشگر علی احمد احمدی از بامیان
کارمند رادیو تلویزیون بامیان
اول از زحمت ها ی بی دریغ شما کمال تشکر !
اول از همه از شما و خانم ابراهیمی و همچنین آقای حبیب صادقی تشکر میکنیم که وقتی را برای ژورنالیتان بامیان در نظر گرفتید و مارا هم از آموخته های خود دریغ ندانسته و برای ما زحمت کشیدید. من شخصاً درباره وبلاگ نویسی و حتی محتویات خوب اینترنت بی خبر بودم ، و اصلا زمینه ای برای من در بامیان و جای دیگرفراهم نشده که بتوانم از اینترنت و کاربردهای آن آشنا شوم و حال فرصت خوبی برایم پیش آمده که با استادان مجربی چون شما و همکاران شما روبرو شدیم و میتوانیم یکی از استفادهای خوب اینترنت که وبلاگ نویسی است یاد بگیرم تا بتوانم بهتر با جامعه خود و دنیا ارتباط برقرار کنم و تبادل افکار نمایم. ادامه مطلب...

جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۷

انسان، زبان و سیاست

علی امیری

جنجال برخاسته در بارهء زبان، در این اواخر نشان داد که نسبت انسان و زبان و سیاست، فوق‌العاده مبهم و در عین حال، بسیار حساس است. آدمی پیش از آنکه از علم، فلسفه، حقوق بشر، و علوم زبانی جدید مدد بگیرد، به صرافت طبع می‌داند که بشر به زبان نیاز دارد؛ و نه تنها نیاز دارد که قوام ذات بشر به زبان است. امروز اگر بشر بی‌برگ و نوا شده است، قسمآ از آن روست که ناهمزبان شده و با گفتار و کلام بیگانه گشته است. به وفور می‌بینیم که این بیگانگی با زبان را با وراجی و پرگویی می‌پوشوانند.

علاوه بر میزگرد‌های که در تلویزیون‌ها برگزار شد که من ندیدم و چیزی نمی‌دانم، دو دوست گرامی: اسماعیل اکبر و خالد خسرو دست به یک جدال قلمی در باره زبان نیز زدند. جدال این لیبرال جوان و آن سوسیالیست پیر، نشانی از رویارویی نسل نو و کهنهء جامعهء ما نیز باشد، اما چیزی امیدوارکنندهء در آن وجود ندارد. این جدل هیچ چیزی مرا راجع به مسئله اکنون ما، یعنی پیوند "زبان و سیاست" روشن نمی‌کرد. اما، در عوض برای دو طرف مجال پرگویی و اظهار فضل می‌داد. مخصوصا آقای خسرو با نقد فاضلانهء خود بیشتر خشم و خروش، هیجان، احساسات و معلومات ابراز کرده است. آقای اکبر از زبان شناسی مدد می‌گیرد تا چیزی بنام ترمنولوژی ملی درست کند و خالد خسرو از جامعه شناسی، ادبیات و فلسفه طرفه معجونی درست می‌کند که پیش از آنکه در پی روشن کردن چیزی برای خواننده باشد، در صدد محور و میخکوب کردن حریف است. ادامه...

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۷

شما سختی بکشید تا دیگران راحت باشند

نوشته: افغان بلاگر
کشت خشخاش ذاتاً کار ناپسند و نامشروعی نیست زیرا اولاً تریاک مخلوقی است که خداوند آن را قابل خلق دانسته و ثانیاً فقط مورد استفاده نادرست ندارد بلکه برای آن خواص مفید بسیاری نیز ذکر شده است. تنها نکته در کشت این ماده این است که فقط باید در راه صحیح استفاده شود.
اما در کشور ما بر اساس سیاست و در دنیا بر اساس واقعیت کشت خشخاش را می خواهند کنترول کنند. معنی اینکه در دنیا بر اساس واقعیت می خواهند کشت این ماده را کنترول کنند این است که خشخاش به میزان مورد نیاز صنایع دواسازی و صرف به منظور اهداف مفید کشت و برداشت شود تا جلوی اعتیاد به مواد مخدر گرفته شود. اما معنی اینکه در کشور ما بر اساس سیاست می خواهند کشت خشخاش را کنترول کنند این است که به عده ای اجازه کشت یا فرصت کشت را می دهند اما به عده ای دیگر اجازه نمی دهند یا اینکه با یک سیاست ناصحیح فرصت را برای عده یا منطقه و قومی فراهم می کنند و همین فرصت را از عده دیگر می گیرند و ای کاش این کار را بر اساس منافع اقتصادی و شرایط ناگزیر منطقه ای به انجام برسانند بلکه دقیقاً همان پروسه قوم محوری و زبان گرایی به انجام رسیده است حال یا عمداً یا سهواً.
به طور نمونه کشت خشخاش را با سیاست پیگیرانه ای در بدخشان به صفر یا مقدار بسیار اندکی رسانده اند در حالی که تنها چیزی که در بدخشان می تواند قوت لا یموت مردم آن را فراهم آورد همین خشخاش است و بس. به لحاظ جغرافیایی بدخشان یکی از صعب العبور ترین بخشهای افغانستان است و کوهستانی بودن آن گواه این است که در این مناطق اصولاً باید چیزی کشت شود که بتواند نیازهای اقتصادی مردم محل را برآورده کند و تنها چیزی که در شرایط حاضر می تواند گره گشای اقتصاد ناتوان مردم کوهستان نشین بدخشان باشد کشت خشخاش است چرا که نیاز به زمین صاف و خاک بسیار مرغوب ندارد. و بدخشان نیز دارای راه و جاده و خاک و زمین مناسب نیست. امکانات دیگر صنعتی هم ندارد که بتواند مردمش را نان بدهد. حتی در بدخشان یک ولسوالی به نام «شقنان» وجود دارد که به تعبیر یکی از دوستان نام اصلی آن به خاطر مشکل بودن پیدا کردن نان «شخ نان» بوده که به مرور تبدیل به «شقنان» شده است.
اما در روی دیگر سکه هم اکنون شصت درصد خشخاش افغانستان در هلمند و نواحی پشتون نشین تولید می شود جایی که آب و زمین مرغوب و فراخ به فراوانی یافت می شود اما سیاست دولت در از بین بردن کشت خشخاش در این نواحی به آن شدت و حدت انجام شده در بدخشان نبوده است. حتی آنچنان این عمل به راحتی انجام می شود که مزارع کشت خشخاش را در کنار جاده های عمومی می بینیم ولی چیزی که عیان است اینکه هیچ کسی نیست تا حداقل جلوی اینگونه کشت علنی و عیان خشخاش را بگیرد تا چه رسد به ولسوالی های دور از سرک عمومی و آنچه هم که تا کنون از سوی دولت دیده شده اینکه یا عمداً یا سهواً این سیاست دوگانه هنوز اجرا می شود و اگر هم معدود مواردی از معدوم کردن اراضی کشت خشخاش در نواحی پشتون نشین دیده شده است نه تنها کافی نبوده و نیست بلکه تنها به حیله و کلاهی می ماند که بر سر افکار عامه گذارده می شود.
مردم بدخشان و سایر نقاط باید تاوان سیاست چوکی نشینانی را بپردازند که قوم گرایی و زبان گرایی را در همه جوانب گسترش داده و می دهند. چه به عمد و چه به سهو.

گارگاه آموزشى از سوى کانون وبلاگ نويسان دايرشد

هادى غفارى - Jun 12, 2008 - 17:32

آژانس خبرى پژواک، ٢٣ جوزا

کانون وبلاگ نویسان افغانستان، گارگاه آموزشی برای ژورنالستان وفرهنگیان بامیان را به تاريخ ٢٣ جوزا دایر نمود .

در این کارگاه سه روزه ،دهها تن از ژورنالستان وبلاگ نویسان وفرهنگیان باميان اشتراک دارند.

وبلاگ با وب سايت مشابهت دارد اما اشتراک کننده در ويب سايت قرار داد نموده و در بدل آن پول مى پردازند، در حالى که ويب لاک شکل مجانى را دارد. شمار زياد جوانان از وب لاگ در باميان استفاده ميکنند.

محمد نسیم فکرت مسئوول کانون وبلاگ نویسان افغانستان به آژانس خبرى پژواک گفت که در این کارگاه آموزشی، برای فرهنگیان شناخت، تفاوت و تاریخچه وبلاگ ، مقررات وبلاگ نویسی ، چگونگی ساخت و مسایل تخنیکی وبلاگ آموزش داده می شود .

وی ميگويد :(( هدف از برگزاری دور آموزشی اینست تا ما بتوانیم وبلاگ نویسی را منحیث یک رسانه الکترونیکی ویا یک ميدیاى الکترونیکی عام بسازیم تامردم بتوانند آزادانه افکار،اندیشه ها ومقالات خودرا برای یکدیگر به معرض خوانش بگذارند(( .

آقای فکرت افزود که این دومین دور آموزشی است که ابتدا ء در کابل ودومین مرحله آن، اينک در بامیان داير شده است .

در این کارگاه آموزشی ژورنالستان وفرهنگیان باميان ،توسط دو ژورنالست امریکایی ، آلمانی واستادان داخلی تدریس می شوند.

شمار زیادی از وبلاگ نویسان بامیان که در این کارگاه شرکت داشتند برنامه را مفید ارزیابی نموده وخواهان برگزاری بیشتر همچو پروگرامها گردیدند .

نجیب الله اخلاقی آمر امور جوانان ویکتن از اشتراک کننده گان به آژانس خبرى پژواک گفت که اولین بار است که وبلاگ نویسان با استندر وبلاگ نویسی، آشنایی پیدا میکنند.

وی این پروگرام را گامی به سوی ترقی ژورنالستان وبلاگ نویس وفرهنگیان خوانده، افزود که قبلا هرکه برایشان وبلاگ درست می کرد دیگر نمی دانستند که نواقص آن چیست وچطور می توانند روی آن کار نمایند .

خانم معصومه ابراهیمی مسئوول پروگرامهای کانون وبلاگ نویسان افغانستان به آژانس خبرى پژواک گفت که هدف از برگزاری این کارگاه آموزشی، تقویه راههای ارتباطی بین وبلاگ نویسان وژورنالستان افغان می باشد.

وی ميگويد که وبلاگ هیچگونه محدودیت ندارد وبسیار خوبست که از این طریق افغانهاى مقیم خارج و داخل از نظرات واندیشه های یکدیگر با خبر باشند .

قرار اظهارات فکرت ، کانون وبلاگ نویسان افغانستان، از اپریل سال ٢٠٠٦ در افغانستان به فعاليت آغاز کرده ١٢٨ عضو اصلی و٣٠ عضو بهم پیوست دارد .

به گفتۀ موصوف، اين کانون همیشه در وبلاگ های شان نشرات دارند وبیست هزار وبلاگ نویس افغان که در کشور های مختلف مقيم اند، ثبت وتحت حمایت این کانون قرار دارند .