من هنرمندم. یعنی دانشجوی هنرهای زیبایم. رشتهام نقاشی است. با رنگ و سوژهها نفس میکشم. گاهی تنها قلم میگیرم و خط خط میکنم. این خطخط کردنها هم برایم دنیا میسازند. درهم برهمی خطوط هم دنیا را برایم تعریف میکنند. عکس کاندیداها و پایهها و دکانها و آدمها همه در هم میلولند. عکس رهبران و دست و صدا و نگاه شان به حرکت میافتند. همه چیز متحرک میشود. همه به دنبال بینی گمشدهی عایشه میگردند. بینی بریدهی عایشه هم با تردستی و چابکی از دست همهی شان فرار میکند.... من در لای خطوط و رنگها، این چابکی را حس میکنم و هنوز هم به عایشه میاندیشم که رفته است بینیاش را از پلاستیک پیدا کند و در جای خالی، درست پایینتر از خط فاصل دو چشمش، درست بلندتر از سوراخ دهانش، نصب کند.... حس میکنم بینی بریدهی عایشه، نشان انتخاباتی مشترک برای همهی کاندیداها است. من این نشان انتخاباتی را در اسکل رنگها شرح میدهم....
(اصل متن را در اینجا بخوانید....)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر