نويسنده: احمدبصیربیگزاد
درتازه ترین نبرد سیاسی میان جناح ها وشخصیت های مطرح در افغانستان، علی احمد جلالی وزیر پشین داخله کشور صحبت از ضرورت شکستاندن طلسم نظام متمرکز، کرده وتنها راهی بیرون رفت از بحران کنونی را برقراری حکومت غیر متمرکز خوانده وگفته است" سیستم فعلی نظام کارای خودرا از دست داده است".
آقای جلالی درآخرین مقاله ی خود در مجله « پارامیترز» مربوط کالج جنگ آمریکا با عنوان «افغانستان، بازیابی قوه محرکه» یاد آورشده است: " مشکل اساسی افغانستان تمرکز بیش ازحد قدرت است.اوبا انتقاد ازعملکرد دولت حامد کرزی اضافه کرده میگوید:" برخلاف آنچه در قانون اساسی افغانستان آمده است، به شوراهای ولایتی صلاحیت شاید وباید داده نشده وشورهای ولسوالی ها برگزار نگردیده است ".
جدال جناح ها وشخصیتها ی سیاسی« جناح اکثرا ائتلاف شمال وجناح رییس جمهورکرزی» سرنوع نظام در افغانستان در لویه جرگه تصویب قانون اساسی سبب شد که لویه جرگه تا بیست وپنج روز به درازا بکشد وبالآخره با مداخله عریان نمایندگی سازمان ملل متحد (یونما)وشخص زلمی خلیلزاد نماینده ویژه رییس جمهور بوش ، نبرد 25 روزه خاتمه یافت خ وجناح رییس جمهور کرزی پیروز میدان شناخته شد. هرچند بعد از تصویب قانون اساسی از داغی این مبحث تا حدودی کاسته شد اما اینک پس از سپری شدن بیش ازسه سال جبهه ی هوادارنظام غیر متمرکز تقویت میشود؛
فدرالیزم چیست؟
رجیمونت(Roujimont) فدرالیزم را درکشورهای دایما درحال بحران سیاست اتحاد همراه با تضمین استقلال یک کشور میداند
ومیگوید: درنظام فدرال گروها وجناح های مختلف تلاش میکنند،استقلال کشور از طریق ایجاد تفاهم واتحاد حفظ کنند.
.
پرودون(Prodoun) فدرالیزم را به معنی قواعد کلی اصلاح روابط اجتماعی درجوامع کثیر
الملیت دانسته میگوید: نظم اجتماعی مجموعه از قراردادهاست وسیستم فدرالیزم در اینگونه جوامع ،قرار داد سیاسی آن است که میتواند این نظم را به خوبی حفظ نماید.
شماری زیادی از متفکران علوم سیاسی براین باورند، تنها در سیستم فدرالیست که شخص میتواند در قدرت مشارکت نماید به جای یک قدرت قدرت های پیدید می آید که درآن از فساد جلوگیری میشود به تعبیر دیگر، در جوامع کثیر الملیت که درآن هیچ اکثریت وجود نداشته باشد (مانند افغانستان) به قول منستکو" تنها با قدرت میشود قدرت را کنترل کرد".
بنابر این درکشورهای کثیرالملیت مانند افغانستان که حکومت ها به دلیل متمرکز بودن مطلق به حکومت های سلطه وخودکامه مبدل میشود، نظام فدرالی مانع تمرکز قدرت میشود .تقسیم قدرت بدون شک ازشکل افقی آن( قوه مقننه،مجریه وقضایه) به شکل عمودی( دولت مرکزی،ایالت هاوناحیه ها) تکمیل میگردد بدین ترتیب تمرکز قدرت ازبین میرود درعوض دولت مرکزی ودولت های عضو ناگزیرند برای پیش برد اهداف مشترک وحفظ استقلال کشور هم دیگررا کنترول نموده و همکاری کنند.
سیستم فدرالی موجب میشود هر یک از ملیت ها که دارای آداب ورسوم وهمچنان زبان خاص خود هستند، میتوانند به زبان مادری تحصیل نموده وفرهنگ خودرا گسترش دهند.
درکشوریکه سلطه طلبی براساس تفاضلات قومی فاجعه تارخی آفریده است ، سیستم فدرالی میتواند ارزشهای دموکراتیک را از طریق انتخابات آزاد درسطوح مختلف (دولت مرکزی، ایالات وناحیه ها) عملی سازد. ومردم از این طریق احساس هویت کرده وقدرت را از آن خود می داند.
فدرالیزم، بوروکراسی موجودرا که از دولت متمرکز ناشی میشود ودرواقع سبب ایجاد فاصله عمیق میان ملیت ها شده وهمچنین زمینه دوری مردم را از حکوکت فراهم کرده است، از بین میبرد .ایجاد حکومت های ایالتی وقوه مقننه ایالتی منتخب مردم آن ایالت، سطح تماس دولت مرکزی با مشکلات جامعه را افزایش می دهد درنتیجه مشارکت واقعی شهروندان را درتصمامیم کلان کشور مهیا میسازد.
درنظام فدرالی رهبر سازی ونخبه پروری صورت میگرد ایالت ها در واقع ذخایر خوبی از سیاست مدارانی با دانش سیاسی برای دولت مرکزی میگردد واصحاب سیاست را مجبور میسازد برای اثبات لیاقت وتوانمندی خود به شکل جدی عمل کنند نبود رهبران نخبه وکارزما همیشه درافغانستان بحران آفرین بوده هررهبریکه پا به ارگ ریاست جمهوری پا گذاشت به یک رهبر خود کامه وقوم محوروسلطه طلب تبدیل میشود؛
درعرصه اقتصاد نیز نظام فدرالی میتواند موجب رقابت صحیح وسالم اقتصادی گردد .تفاوت دروضع جغرافیای ایالت ها ایجاب میکند تا ارباب قدرت تصامیم مختلف وموثری را با توجه به نیروی انسانی واستعداهای نهفته خود، اتخاذ نمایند .
وهمینگونه زمینه رشد مطبوعات آزاد درایالت ها فراهم میشود .درحکومت های متمرکز وخودکامه مطبوعات همیشه به یک وسیله سلطه برای حاکمان خودکامه تبدیل میشوند اما درنظام فدرالی مطبوعات آزاد بیشتر نفس می کشند.
نتیجه
افغانستان از لحاظ ترکیب جمعیتی از اتنیکها وملیت های پشتون،هزاره،تاجیک، ازبک بلوج ،نورستانی و... تشکیل شده وبر اساس آخرین آمار تقریبی سازمان ملل متحد(یونما) درافغانستان هیچ اکثریتی آماری وجود ندارد که بتواند از نظر آماری اکثریت قابل قبول را احتوا کند .هر کداماز ملیتها دارای آداب روسوم وزبان خاص خود بوده واز لحاظ فرهنگی دارای ویژگی های متفاوت هستند.
کارشناسان مسایل تعلیم وتربیه وآموزش بر این باورند، در نظام تحصیلات عالی وابتدای، محصلین و کودکان به علت آموزش به زبان غیر مادری خود دچار افت تحصیلی فراوان وعدم موفقیت تحصیلی میشوند. بنا براین حق طبیعی ملیتها است که به زبان مادری خود بنویسند وبخوانند وبرای پیش برد آن اقدامات لازم انجام دهند. همه این خواسته ها را باید نظام سیاسی یک کشور ممکن وفراهم سازد این موضوع درنظام فدرالی قابل تطبیق است نه درنظام سانتریالیستی(متمرکز).
متاسفانه حکومت ها درافغانستان نه تنها که این امکانات را فراهم نکرده که حتی درمقابل خواسته های عدالت خواهانه ا ملیت ها برای حفظ آموزش زبان مادری خود ، مقابله مرگ آفرین انجام داده اند.
از روزی که افغانستان صاحب جغرافیای سیاسی شده است سیستم ادغام ملیتهای مختلف با آداب ورسوم متفاوت از سوی حکومت های خودکامه جریان داشته وهم اینک نیز با رویش ثبت نفوس وتذکره به صورت بسیار آشکار به سمت محو هویت فرهنگی وزبانی اقوام به پیش میرود وحتی سیاستی در وزارت های معارف وفرهنگ درجریان است تا زبان این ملیتها را بکلی نابود کند؛
البته باید توجه داشت که اقلیت های قومی با سیاست همگونه شدن وادغام بالآخره به مقاومت خواهند برخواست وبرای حفظ اصالت وهویتی فرهنگی وزبانی خود مبارزه خواهند کرد.
مثال های متعدی همانند کشورهای آیالات متحده، کانادا،آلمان و... موجود است که نشان می دهد وجود ملیتها واقوام با زبانها وفرهنگهای متفاوت در درون یک کشور، تضاد آفرین نبوده بل وحدت آفرین بوده است.فدرالیزم می تواند ساختار سیاسی مناسب و مانع به وجود آمدن تضاد سیاسی ناشی ازعدم احقاق حقوق ملیتها در داخل یک کشور گردد.
وبالآخره فدرالیزم نوعی آشتی وآمیزش میان گوناگونی ویگانگی در ساختار سیاسی شکننده فعلی افغانستان خواهد بود.
درچنین ساختاردموکراتیک(فدرالی) قدرت نسبی است وبه وسیله قوای دیگر محدود میشود میان آزادی وسلطه طلبی حالت تعدیل بوجود می آورد در در واقع اشتراک کنندگان در دولت فدرال به سمت یک اتحاد حرکت میکنند برخلاف نظر مخالفین نظام فدرالی، این اتحاد از خارج به داخل هدایت میشود نه برعکس؛ یا به تعبیر دیگر این اتحاد از محیط دایره به طرف مرکز دایره حرکت میکند در نتیجه در چنین اتحادی، گریز از مرکز اصلا مقصد نبوده بلکه حرکت بسوی مرکز هدف نهای واساسی است.
درتازه ترین نبرد سیاسی میان جناح ها وشخصیت های مطرح در افغانستان، علی احمد جلالی وزیر پشین داخله کشور صحبت از ضرورت شکستاندن طلسم نظام متمرکز، کرده وتنها راهی بیرون رفت از بحران کنونی را برقراری حکومت غیر متمرکز خوانده وگفته است" سیستم فعلی نظام کارای خودرا از دست داده است".
آقای جلالی درآخرین مقاله ی خود در مجله « پارامیترز» مربوط کالج جنگ آمریکا با عنوان «افغانستان، بازیابی قوه محرکه» یاد آورشده است: " مشکل اساسی افغانستان تمرکز بیش ازحد قدرت است.اوبا انتقاد ازعملکرد دولت حامد کرزی اضافه کرده میگوید:" برخلاف آنچه در قانون اساسی افغانستان آمده است، به شوراهای ولایتی صلاحیت شاید وباید داده نشده وشورهای ولسوالی ها برگزار نگردیده است ".
جدال جناح ها وشخصیتها ی سیاسی« جناح اکثرا ائتلاف شمال وجناح رییس جمهورکرزی» سرنوع نظام در افغانستان در لویه جرگه تصویب قانون اساسی سبب شد که لویه جرگه تا بیست وپنج روز به درازا بکشد وبالآخره با مداخله عریان نمایندگی سازمان ملل متحد (یونما)وشخص زلمی خلیلزاد نماینده ویژه رییس جمهور بوش ، نبرد 25 روزه خاتمه یافت خ وجناح رییس جمهور کرزی پیروز میدان شناخته شد. هرچند بعد از تصویب قانون اساسی از داغی این مبحث تا حدودی کاسته شد اما اینک پس از سپری شدن بیش ازسه سال جبهه ی هوادارنظام غیر متمرکز تقویت میشود؛
فدرالیزم چیست؟
رجیمونت(Roujimont) فدرالیزم را درکشورهای دایما درحال بحران سیاست اتحاد همراه با تضمین استقلال یک کشور میداند
ومیگوید: درنظام فدرال گروها وجناح های مختلف تلاش میکنند،استقلال کشور از طریق ایجاد تفاهم واتحاد حفظ کنند.
.
پرودون(Prodoun) فدرالیزم را به معنی قواعد کلی اصلاح روابط اجتماعی درجوامع کثیر
الملیت دانسته میگوید: نظم اجتماعی مجموعه از قراردادهاست وسیستم فدرالیزم در اینگونه جوامع ،قرار داد سیاسی آن است که میتواند این نظم را به خوبی حفظ نماید.
شماری زیادی از متفکران علوم سیاسی براین باورند، تنها در سیستم فدرالیست که شخص میتواند در قدرت مشارکت نماید به جای یک قدرت قدرت های پیدید می آید که درآن از فساد جلوگیری میشود به تعبیر دیگر، در جوامع کثیر الملیت که درآن هیچ اکثریت وجود نداشته باشد (مانند افغانستان) به قول منستکو" تنها با قدرت میشود قدرت را کنترل کرد".
بنابر این درکشورهای کثیرالملیت مانند افغانستان که حکومت ها به دلیل متمرکز بودن مطلق به حکومت های سلطه وخودکامه مبدل میشود، نظام فدرالی مانع تمرکز قدرت میشود .تقسیم قدرت بدون شک ازشکل افقی آن( قوه مقننه،مجریه وقضایه) به شکل عمودی( دولت مرکزی،ایالت هاوناحیه ها) تکمیل میگردد بدین ترتیب تمرکز قدرت ازبین میرود درعوض دولت مرکزی ودولت های عضو ناگزیرند برای پیش برد اهداف مشترک وحفظ استقلال کشور هم دیگررا کنترول نموده و همکاری کنند.
سیستم فدرالی موجب میشود هر یک از ملیت ها که دارای آداب ورسوم وهمچنان زبان خاص خود هستند، میتوانند به زبان مادری تحصیل نموده وفرهنگ خودرا گسترش دهند.
درکشوریکه سلطه طلبی براساس تفاضلات قومی فاجعه تارخی آفریده است ، سیستم فدرالی میتواند ارزشهای دموکراتیک را از طریق انتخابات آزاد درسطوح مختلف (دولت مرکزی، ایالات وناحیه ها) عملی سازد. ومردم از این طریق احساس هویت کرده وقدرت را از آن خود می داند.
فدرالیزم، بوروکراسی موجودرا که از دولت متمرکز ناشی میشود ودرواقع سبب ایجاد فاصله عمیق میان ملیت ها شده وهمچنین زمینه دوری مردم را از حکوکت فراهم کرده است، از بین میبرد .ایجاد حکومت های ایالتی وقوه مقننه ایالتی منتخب مردم آن ایالت، سطح تماس دولت مرکزی با مشکلات جامعه را افزایش می دهد درنتیجه مشارکت واقعی شهروندان را درتصمامیم کلان کشور مهیا میسازد.
درنظام فدرالی رهبر سازی ونخبه پروری صورت میگرد ایالت ها در واقع ذخایر خوبی از سیاست مدارانی با دانش سیاسی برای دولت مرکزی میگردد واصحاب سیاست را مجبور میسازد برای اثبات لیاقت وتوانمندی خود به شکل جدی عمل کنند نبود رهبران نخبه وکارزما همیشه درافغانستان بحران آفرین بوده هررهبریکه پا به ارگ ریاست جمهوری پا گذاشت به یک رهبر خود کامه وقوم محوروسلطه طلب تبدیل میشود؛
درعرصه اقتصاد نیز نظام فدرالی میتواند موجب رقابت صحیح وسالم اقتصادی گردد .تفاوت دروضع جغرافیای ایالت ها ایجاب میکند تا ارباب قدرت تصامیم مختلف وموثری را با توجه به نیروی انسانی واستعداهای نهفته خود، اتخاذ نمایند .
وهمینگونه زمینه رشد مطبوعات آزاد درایالت ها فراهم میشود .درحکومت های متمرکز وخودکامه مطبوعات همیشه به یک وسیله سلطه برای حاکمان خودکامه تبدیل میشوند اما درنظام فدرالی مطبوعات آزاد بیشتر نفس می کشند.
نتیجه
افغانستان از لحاظ ترکیب جمعیتی از اتنیکها وملیت های پشتون،هزاره،تاجیک، ازبک بلوج ،نورستانی و... تشکیل شده وبر اساس آخرین آمار تقریبی سازمان ملل متحد(یونما) درافغانستان هیچ اکثریتی آماری وجود ندارد که بتواند از نظر آماری اکثریت قابل قبول را احتوا کند .هر کداماز ملیتها دارای آداب روسوم وزبان خاص خود بوده واز لحاظ فرهنگی دارای ویژگی های متفاوت هستند.
کارشناسان مسایل تعلیم وتربیه وآموزش بر این باورند، در نظام تحصیلات عالی وابتدای، محصلین و کودکان به علت آموزش به زبان غیر مادری خود دچار افت تحصیلی فراوان وعدم موفقیت تحصیلی میشوند. بنا براین حق طبیعی ملیتها است که به زبان مادری خود بنویسند وبخوانند وبرای پیش برد آن اقدامات لازم انجام دهند. همه این خواسته ها را باید نظام سیاسی یک کشور ممکن وفراهم سازد این موضوع درنظام فدرالی قابل تطبیق است نه درنظام سانتریالیستی(متمرکز).
متاسفانه حکومت ها درافغانستان نه تنها که این امکانات را فراهم نکرده که حتی درمقابل خواسته های عدالت خواهانه ا ملیت ها برای حفظ آموزش زبان مادری خود ، مقابله مرگ آفرین انجام داده اند.
از روزی که افغانستان صاحب جغرافیای سیاسی شده است سیستم ادغام ملیتهای مختلف با آداب ورسوم متفاوت از سوی حکومت های خودکامه جریان داشته وهم اینک نیز با رویش ثبت نفوس وتذکره به صورت بسیار آشکار به سمت محو هویت فرهنگی وزبانی اقوام به پیش میرود وحتی سیاستی در وزارت های معارف وفرهنگ درجریان است تا زبان این ملیتها را بکلی نابود کند؛
البته باید توجه داشت که اقلیت های قومی با سیاست همگونه شدن وادغام بالآخره به مقاومت خواهند برخواست وبرای حفظ اصالت وهویتی فرهنگی وزبانی خود مبارزه خواهند کرد.
مثال های متعدی همانند کشورهای آیالات متحده، کانادا،آلمان و... موجود است که نشان می دهد وجود ملیتها واقوام با زبانها وفرهنگهای متفاوت در درون یک کشور، تضاد آفرین نبوده بل وحدت آفرین بوده است.فدرالیزم می تواند ساختار سیاسی مناسب و مانع به وجود آمدن تضاد سیاسی ناشی ازعدم احقاق حقوق ملیتها در داخل یک کشور گردد.
وبالآخره فدرالیزم نوعی آشتی وآمیزش میان گوناگونی ویگانگی در ساختار سیاسی شکننده فعلی افغانستان خواهد بود.
درچنین ساختاردموکراتیک(فدرالی) قدرت نسبی است وبه وسیله قوای دیگر محدود میشود میان آزادی وسلطه طلبی حالت تعدیل بوجود می آورد در در واقع اشتراک کنندگان در دولت فدرال به سمت یک اتحاد حرکت میکنند برخلاف نظر مخالفین نظام فدرالی، این اتحاد از خارج به داخل هدایت میشود نه برعکس؛ یا به تعبیر دیگر این اتحاد از محیط دایره به طرف مرکز دایره حرکت میکند در نتیجه در چنین اتحادی، گریز از مرکز اصلا مقصد نبوده بلکه حرکت بسوی مرکز هدف نهای واساسی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر