نویسنده: حلیم سروش
در فرهنگ ما زنان ناموس مردان است، وقتي سخن از ناموس در اين فرهنگ بهميان ميآيد، پيش از همه دو چيز در ذهن ما متبادر ميگردد، يكي قتلهاي ناموسي و قتل غير و قيافههاي مالامال از خشم و نفرت ناموس داران و دگري هم دستگاه زايشي زن؛ چون هرازگاهي كه در فرهنگ ما مفهومي از واژه ناموس در ميان است خواهي نخواهي آن مفهوم با دستگاه زايشي و اندام جنسي زن همراه است. در فرهنگ ما زنان عورت اند و عورت خود همان دستگاه زايشي زن است كه بايد همواره محفوظ و از آفات بيروني در امان باشد.
در جامعه ما ناموس جزء ملكيتهاي مشروع و مقدس مردان است، ملكيت مقدسي كه مردان غيور و ناموس پرست را وادار ميكند كه ناموساش را از دست برد « غير » دور نگهدارند و در هر شرايط تا پاي جان عاشقانه از آن دفاع كنند.
واژه ناموس از يك نظر تاكيد بر شي وارگي انسان زن در جوامعي نظير جامعه ما دارد و از نظرگاه دگر مفهومي است بازدارنده و دوردارندهي غير از اندام جنسي و يا دستگاه زايشي زن. در فرهنگهاي مدرن امروزي اما به ويژه از ديدگاه روان كاوانه، ناموس نام دگر قانون جنسي « عدم زناي با محارم » است كه اين اساس قانون فرديت و بلوغ بشري را تشكيل ميدهد.
در فرهنگ ما واژه ناموس پيش ازهمه حامل دو مفوم پيش گفته به وپژه شي وارگي زنان و تعلق شي وارهي آنان به مردان است. مردان ناموس پرستي كه حق و مسووليت دارند كه بايد ناموس شان را همانند ساير اشيا و اموال در دست داشتهي شان محفوظ نگهدارند؛ چون در فرهنگ ما بدن زن كه همان دستگاه زايشي اوست، مركز ثقل شرم/غيرت و آبرو/بيآبرويي است. نگهداري از زن به معناي نگهداري از ناموس است و نگهداري از ناموس به منزله حفظ عورت و دستگاه زايشي زن است.
از اينجاست كه مقام زن در جامعه ما از مقام يك انسان و يك فردي كه تمناها و خواستهاي فردي خود را دارد به مرتبهي يك شي كه دگران از آن مراقبت و مواظبت كنند، تقليل مييابد.
گفتيم كه در فرهنگ حاكم به سرزمين ما آبرو و عزت مردان بسته به شرم و حيا و يا پاك دامني ناموس است. به هر اندازهاي كه ناموس بتواند عفت و پاكي ناموسياش را ثابت كند به همان پيمانه به آبرو و غيرت صاحب ناموس افزوده ميشود و روند ناموس پرستي تشديد ميگردد. بايد اضافه كرد كه اين نوع نگاه به ناموس و برداشت از آن به دو دليل در فرهنگ و جامعه ما پابرجا مانده است كه يكي نگاه ابزار گرايانه به زن و دگري خوار دارندگي تن و خواستههاي تنانهي انسان اين جامعه است.
در جامعه قبيلهاي و تك ساحتي افغانستان چيزي كه بدان هركز توجه نشده و چيزي كه سالهاست ناجوان مردانه سركوب گرديده، خواستههاي فردي و تمناهاي جسم و تن و عدم تلاش براي دست يابي به اروتيسم و لذتهاي تنانهي فردي است.
ما در اين سرزمين بهنام دفاع از ناموس و عشق به وطن و بهنام دفاع از دين و غرور و حثيت ملي/افغاني مان مرتب انسان كشتيم و دست به سركوب دگري و غير زديم، مرتب خون ريختيم و به تباهي و داغان زندگي و خواستههاي تن و جسم خود دست برديم و تن و خواستههاي آن را خوار شمرديم.
هم اكنون نوع رابطه ميان زن و مرد در جامعه ما يك رابطه بيروني/ دروني است، اين رابطه و نوع نگاه مردانه از بيرون به زن، زن را يا موجودي فريبنده و مكار جلوه ميدهد براي ما و يا فرشته نجات و موجود فرا انسان مينماياند. دو انگارهي تك بعدي و نگاه كابوس وار خيالي دور از واقعيت.
با اين نگاه به زن و مرد در جامعه ما، زن موجود شكننده، زيبا و تمنا بودن و عشق و ناز مطلق است و مرد هم سمبول قدرت و نگهدارنده ناموس و يا هم تمنا داشتن و عاشق و نياز مطلق. اين انگاره خيالي اما تا زماني در فرهنگ ما واقعيت دارد كه مرد و زن به هم نرسيده اند و از دور به هم ديگر نگاه كابوس وار و نارسيستي دارند، پس از دست يابي يكي به دگري اما اين نگرش نه عملي است و نه واقعي و نه هم منطقي، تنها چيزي باقي مانده از اين بازي نارسيستي، حفظ ناموس و ناموس پرستي مردان و خوار دارندگان تن است كه بهطور كابوس وار فقط به ناموس پرستي ميچسپند و غافل از تن و تمناهاي تنانهاي شان عقده مندانه روزگار بسر ميبرند.
در جامعه ما زن و مرد با جستوجوي راهكارهاي عملي و راهبردي براي دست يابي به ويژكيهاي فردي و تن دادن به خواستهها و تمناهاي اروتيكي شان ميتوانند به تدريج در جامعه قبيلهاي و مرد سالار افغانستان تغيير بنيادين ايجاد كنند. زن و مرد افغاني امروزه مسووليت دارند كه نه تنها نگاه مرد و زن را به ناموس و يا نوع ناموس در فرهنگ ما عوض كنند، بلكه مسووليت دارند كه ديد جامعه ما را به همهي اموري از اين سان تغيير دهند و جامعه قبيله و سنت زده و تك ساحتي ما را به يك جامعه مدرن و چند ساحتي كه شايد محال نيست، تبديل نمايند و بتوانند با به دست آوردن خواستهها و تمناهاي جسم و تن از تن شان لذت تنانه و اروتيكي ببرند، نه به قتل ناموس بكوشند و نه هم در فكر و خيال تجاوز غير به ناموس و يا قتل دگري باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر