Ads 468x60px

شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۶

(پاد + شاه = ؟)

اين دو نوشته زير از نويسنده محترم علی ادیب است. نويسندگان، وبلاگ‌نویسان و روزنامه‌نگاران نوشته‌های شان را می‌توانند به کانون پن‌لاگ افغانستان بفرستند. کانون جايی برای همه نويسندگان است و هيچ محدوديتی در نشر مطالب ندارد.

نويسنده: علي اديب (http://www.aaghaz.persianblog.com)

خبر مرگ محمد ظاهرشاه, پادشاه اسبق افغانستان (پاد + شاه = ؟) که چند ماه قبل داعی اجل را لبيک گفته بود, اکنون با آرايش نسبی مقبره ظلم آباد پدرش (تپه مرنجان), رسماً از طريق رسانه ها اعلام گرديد.

من هر قدر پاليدم (از دايره المعارف گرفته تا ويکي پديا, حتا وبلاگ آغاز, دردها و خاطره ها) چيزی راجع به اينکه ظاهرشاه کاری خيری برای (رعايای گوش به فرمانش)! انجام داده باشد, نيافتم. آنچه در هر جستجو مخصوصاً در گوگل با آن مواجه مي شدم, سراسر خيانت, جنايت و عياشی بود.

اين عطشم سه انگيزه داشت:

اول: با ذکر حتا يک مورد از کارهای خير جناب متوفای شان, گراف دافعه ها تقليل مي يافت.

دوم: حداقل با شنيدن خبر مرگ وی, شنونده يا خواننده اندکی سوگ زده مي گشت.

سوم: با اين کار هيچ خواننده ی نمي توانست شادمان باشد که اکنون حال و هوا خيلی طرب انگيزست.


علی اي حال, برای اينکه توانسته باشم, شما را لحظه ی بخندانم, طنز منظم زير را بدين مناسبت پيشکش تان مي کنم. خداوند بر عمر نواسه ها بيفزايد.

باز شاهِ بسته در تابوت مستی مي کند

بسکه بالا خواب ديده, باز پستی مي کند

ارگ مي آيد به يادش, دختران رنگ رنگ

تُف به دست سر دبيرش, "جلق بازی" مي کند

باز مي بيند درون حوض زيبا دختری

آه کرده, وای گفته "سينه مالی" مي کند

باغ بالا و شمالی را تصور مي کند

وانگهی دعوی تخت پادشاهی مي کند

گاه مي آيد بدستانش عصا مثل تفنگ

در لب دريا شکار مرغ آبی مي کند

بوتل "اوتکا" به دست راست, "... ليبل" در چپش

گرچه خود را گرم کرده, حسِ سردی مي کند

(اديب, يکم اسد 1386, کابل)

هیچ نظری موجود نیست: