Ads 468x60px

دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۶

پاکستان چهره دیموکراتیک خود را از دست داد

با ترور بینظیر بوتو، پاکستان چهره دیموکراتیک خود را از دست داد. بینظیر دختر یگانه نه تنها در پاکستان بلکه در جهان اسلام بود او توانست حکومت کودتایی جنرال ضیاء الحق را در برابر بسیج گسترده عمومی "حزب مردم" به نرمش و بازگشت به دیموکراسی در 1988وادار کند و اولین بانو در جهان اسلام بود که به رهبری سیاسی در کشوری که یکی از خواستگاه های عمده تندروی دینی در جهان اسلام است؛ دست یافت. بینظیر با وعده باز پس گیری قدرت از نظامیان و باز گشت دیموکراسی و مبارزه با گسترش تندوری اسلامی به پاکستان بازگشته بود و اکنون با ترورش پاکستان امید و چهره دیموکراتیک اش را از دست می دهد.
بینظیر بوتو چرا در این زمان باید ترور گردد؛ چند احتمال قابل بحث است:
- محافل قدرت با ترور بینظیر بوتو در بی ثبات نشان دادن تصنعی پاکستان هستند تا سیل کمک های سخاوتمندانه غرب را به بهانه مبارزه با تروریسم، حفظ ثبات و آوردن رفرم ها در مناطق قبایلی دریافت کنند و پاکستان نسبت به افغانستان اولویت بیشتر پیدا کند.
- القاعده از صدراعظمی احتمالی بینظیر بوتو بیمناک شده و دستور از میان برداشت او را صادر کرده اند؛ چنان که در تبلیغ رسمی دولتی گفته می شود.
- نظامیان صدراعظمی بینظیر بوتو را آغاز یک رشته تغییرات اساسی با حمایت امریکا و انگلیس ارزیابی کرده اند و احساس خطر را از میان برداشتند.

- مشرف با بی اعتنایی نسبت به درخواست های مکرر بینظر بوتو برای حفاظت از او، زمینه کشته شدنش را فراهم کرد.
واقع بین باشیم، امریکا و انگلیس در انتخاب بینظیر برای آوردن دیموکراسی به پاکستان شتاب زده و غیرواقع بینانه عمل کردند و نیروی رو به گسترش بنیادگرایان را دست کم گرفتند. بینظیر بوتو که در اوایل دهه 90 خود از بوجود آورندگان جنبش طالبان بود حالا غرب به او ماموریت داد که بر بنیادگرایی رو به گسترش در پاکستان غالب شده و قدرت نظامیان را محدودتر سازد و دیموکراسی را با استفاده از محبوبیت گسترده مردمی اش به این کشو بازگرداند؛ این همه کار دشوار، با توجه به واقعیت های پاکستان ناممکن به نظر می رسد. و غرب به چند فاکتور مهم در ارزیابی پاکستان توجه نکرده بود:

1. پیوند میان نیروهای بنیادگرا و جنرالان قدرتمند اردوی پاکستان تنگاتنگ و نزدیک تر از آن است که یک صدراعظم انتخابی مانند بینظیر بوتو بتواند آن را بشکند.

2. حتی اگر بینظیر انتخابات را می برد و صداعظم می شد باز هم دست یک صدراعظم یا رییس جمهور غیر نظامی از دایره قدرت نظامیان کوتاه است مثلاً رهبر انتخابی در پاکستان نمی تواند صلاحیت نظامیان را در سیاستگذاری 1. بودجه اردو 2. رقابت تسلیحاتی با هند 3. مساله کشمیر 4. سیاست پاکستان در مورد افغانستان و 5. ملکیت‌‌های اردو را محدود سازد.
3. ائتلاف میان بینظیر بوتو و جنرال مشرف و توافق های میان آنها برای تقسیم قدرت که زمینه برگزاری انتخابات را فراهم کرد بسیار شکننده بود و هر دو طرف به هم بی اعتماد بودند. با آنکه مشرف یونیفورم نظامی را با کناره گیری از پست قوماندانی را از تن بیرون کرد اما مشرف با اعلان وضع اضطرار و تعلیق آزادی ها و قانون اساسی نشان داد که قصد تحدید قدرت مطلق خودش و تمایل به این که سرنوشت کشورش در صندوق های رای تعیین شود ندارد.
4. در پاکستان دیکتاتوری نهاد نظامیان حاکم است و حتی اگر غرب بتواند مشرف را وادار به نرمش در برابر خواسته های دیموکراتیک کند اما نظامیان به صورت تنها نهاد قدرتمند حاضر به عقب نشینی نمی گردد. بنابراین بعید نیست که دست نظامیان و سازمان استخبارات نظامی پاکستان در ترور بینظیر بوتو باشد.

5. بینظیر بوتو در ساختن طالبان دست داشت او از کسانی بود که در دهه 90 پروژه طالبانیسم را در افغانستان به راه انداخت و این بار به غرب وعده مبارزه با تندروی دینی را می داد و مواضع تندتر و شدید علیه بنیادگرایان اتخاذ می کرد. عملیات انتحاری در مراسم استقبالش که بیش از چند صد تن کشته و زخمی شدند نشان داد که بنیادگرایان در پاکستان اکنون قوی تر از آن هستند که به بینظیر فرصت عملی ساختن وعده هایش را بدهند.
پاکستان تغییر کرده است. ترور بینظیر بوتو ثابت کرد که غرب در محاسباتش در مورد پاکستان اشتباه کرده است و بینظیر قربانی این اشتباه شد. اکنون پاکستان خواستگاه اصلی تندروی دینی و تروریسم شده است؛ امریکا و جهان آزاد باید در پاکستان با تروریسم بجنگند اما چگونه؟ این سوال پیچیده یی است که کسی پاسخ آن را نمی داند.
واقعیت این است که آنچه در پاکستان می گذرد برای صلح و امنیت بین المللی تهدید جدی است که هر روز بیشتر از کنترول خارج می گردد. غرب از پاکستان چه می خواهد و چه امکاناتی برای این خواسته خود در دست دارد؟ غرب در اولویت های خواسته های خود در مورد پاکستان دچار سردرگمی است و قادر به تفکیک نشده است. زمان زیادی از دست رفت تا غرب باور کرد که پایگاه های تروریسم و منابع تمویل و تجهیز و سازماندهی آنان در پاکستان است و دیرتر از آن، شاید تا هنوز غرب باور نکرده است که نظامیان پاکستان بنیادگرایان را نه تنها تهدید به حساب نمی آورند بلکه در بسیاری مواقع به عنوان متحد در سیاست داخلی و منطقه یی روی بنیادگرایان حساب استراتیژیک باز کرده است.
هنوز گفتمان غالب در استراتیژی نظامیان پاکستان براساس احساس تهدید از جانب هند و افغانستان استوار است که بنا بر این نظریه، این تهدیدها مانند قیچی از دو سو، ضعف استراتیژیک برای پاکستان به بار آورده است. راه برون رفت هم تنها توازن سلاح های هسته یی نیست گرچه در این زمینه هم پاکستان هنوز با هند توازن کامل ندارد. در هر نوع مناقشه درازمدت در منطقه و در برابر همسایگانش, پاکستان می تواند روی بسیج نیروی مذهبی بنیادگرایان حساب کند و پاکستان این لشکر عظیم با هزینه کم و قابلیت عمل موثر و مطمئن را در دوره اشغال افغانستان کشف کرد و به گونه هوشمندانه در افغانستان و کشمیر مورد بهره برداری قرار داد.
نیروی جهاد هر قدر برای غرب تهدید کننده است اما قدرت نظامیان پاکستان را تهدید نمی کند و ابزاری است که به بلندپروازی ها و خیالات استراتیژیک آنها در جنوب آسیا و حتی آسیای میانه میدان می دهد و پاکستان را به عنوان یک کشور دارای ادعای رهبری در جهان اسلام مطرح می سازد. در پاکستان چیزهای زیادی باید تغییر کند تا این کشور به جامعه دیموکراسی های بین المللی باز گردد؛ اولویت بندی راه حل این تغییر، مسیر آینده تحولات را نشان می دهد.

یاسین رسولی

هیچ نظری موجود نیست: