Ads 468x60px

پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۷

من گدا هستم به من دالر بدهید !

نویسنده : انتظاردامنش را گرفته تا دالر بدست آید .گویند بوی خشتکش فضا را معطر ساخته بود.

چندی پیش تعدادی از همکاران ما برای یک برنامه آموزشی برای حدود 30 نفر زنان عضو یک کوپراتیف در قریه ده بایان ،شهر چاریکار مرکز پروان رفته بودند।

هدف این کارگاه ، آموزش زنان و توانمند ساختن و در نهایت خود کفایی آنان در پروسس مواد غذایی بود که به تقاضای خود این مردم بوده که توسط پروژه تغذی سازمان خوراکه و زراعت ملل متحد و به همکاری نزدیک ریاست اقتصاد خانواده وزارت زراعت، آبیاری و مالداری برگزار شده بود.

در روز دوم این برنامه تمام زنان را میزبان این برنامه که یک خان و ارباب قریه بود ، بخاطر اینکه به وی پول نداده بود ، از خانه وقریه بیرون نموده و برنامه را خراب کردند.با آنکه در اول به این خان گفته شده بود که سازمان خوراکه و زراعت ملل متحد برای کسی پول نه میدهد ولی به کمک ریاست زراعت این ولایت برای مردم شما استفاده درست از میوه ها ، غذا ها را یاد میدهند تا شما خود در آینده بتوانید روی پاهای خود بایستید اما این مرد شاید که به دیگر حریفان قریه شان لاف زده بود " باز ببینید که من چگونه از این موسسات پیسه خواهم گرفت ! ).نتوانست موضوع رد پول را تحمل کند و با غیرت افغانی اش همه تیم را که بیشتر خانم ها بودند، دوباره به کابل راند.

جالب است که روز بعد وقتی از اهمیت این کارگاه و وسایل که این سازمان در اختیار شان قرار میداد با خبر شدند چند بزرگ دیگر ... بقیه در اینجا

سه‌شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۷

تیم مخفی طالبان در دانشگاه کابل تبلیغ جهاد میکند

مترجم: نذیر جان
منبع: تایمزآنلاین

عبدل 21 ساله و محصل دانشکده حقوق میباشد، درسهای استاد را مکمل یادداشت میکند، کارخانگی را در موقع تهیه میدارد و میخواهد در آینده استاد شود. او برای استادان و هم کلاس هایش یک نمونه از استعداد عالی است.

بعد از ختم درس، معمولاً وقت خود را با بازی های نسبتاً سرگرم کننده چون تماشای فلمهای طالبان در موقع حملات بالای سربازان امریکایی و طرح نقشه براندازی دولت افغانستان میگذارند.

عبدل صرف طرفدار طالبان نیست بلکه او عضو تیم مخفی طالبان در دانشگاه کابل است که ادعای داشتن صد ها عضو را دارد و میتوان این حرکت را علامت جدید نگرانکننده توسعه نفوذ طالبان خواند.

عبدل میگوید: " در دوران طالبان امنیت و عدالت بود و قیمت ها به این اندازه بالا نبود. در آن دوران این قدر فساد هم وجود نداشت. حالا پول های زیادی کمکی به افغانستان میاید ولی ناپدید میشود. ما میخواهم کشور خویش را آزاد سازیم، این مقامات را کنار بزنیم و برای مردم خود کاری دست و پا کنیم".

طبق گفته های عبدل و یک عضو دیگر تیم، تیم دانشگاهی آنها جنگ نمیکند ولی در صورتیکه رهبران شان بخواهند، آماده اند تسلیح شوند. طبق گفته هایش، تا هنوز 9 محصل دیگر را عضو ساخته است و میگوید که او هیچگاهی انتحار نمیکند چراکه در اسلام ناروا است لیکن تا دم مرگ مبارزه میکند.

تیم دانشگاهی طالبان واضح میسازد که چگونه نفوذ آنها ماورای مرکز حمایوی سنتی شان در جنوب به طرف مهمترین نهاد تعلیمی در قلب کشور گسترده میشود. این همچنان نشان میدهد، طالبان چگونه از جوانان تحصیلکرده افغان و هم از دهقانان فقیر و بیسواد که اکثریت نیروهای جنگی شانرا شکل میدهد، سربازگیری میکنند. همزمان، این اشاره یی به دو دسته گی میان طالبان است، گروهی افراطی منکر مدرنیته که مردم را هدف قرار میدهد و گروه معتدل که خواهان انکشاف اما مخالف حضور نیروهای خارجی است.

عبدل میگوید سال پار پس از گذشت یکماه از آمدنش از منطقه در دانشگاه کابل از طرف یک نماینده طالبان جذب گردید. وی شرح میدهد یکی از انگیزه یی عضویت در گروه طالبان، بمباردمان قریه شان در ولایت پکتیا در شرق کشور از طرف قوای ناتو بود که منجر به مرگ 25 نفر به شمول خویشان اش گردید.

جاوید محصل دانشکده ادبیات، پس از سه ماه اقامت در دانشگاه، بعداز آنکه از مرگ یک زن 19 ساله در قریه شان در ولایت خوست به اثر حملات نیروهای امریکای کشته شد، متأثر گردیده، عضویت گروه طالبان را گرفته است. او میگوید تا هنوز 16 محصل دیگر را عضو شامل نموده است.

جاوید و عبدل میگویند که آنها هویت رهبر دانشگاهی شانرا نمیدانند به خاطریکه تیم طوری تنظیم شده که از افشای هویت عضو به عضو دیگر جلوگیری میگردد. جاوید 25 ساله میگوید: "تمام چیز نهایت مرموز است. هر عضو فقط یک یا دو عضو دیگر را میشناسد وبس. ما به خاطریکه هیچگاهی تجمع نمیکنیم، تعداد اعضای تیم را نمیدانیم، اما تعداد به صدها میرسد و هر روز انکشاف میکند."

تعدادی از استادان و شاگردان دانشگاه از موضوع اظهار آگاهی کردند ولی از بحث بالای آن با یک گزارشگر خارجی امتناع ورزیدند. عبدالعظیم نوربخش سخنگوی دانشگاه موجودیت فعالیت طالبان را در فضای دانشگاه را پذیرفت ولی از توقف آن از طریق دانشگاه اظهار عجز کرد. او میگوید: "ما سعی میکنیم تا به محصلین تفهیم کنیم که راه درست را انتخاب کنند در صورتیکه آنها عضویت سازمان سیاسی یا مذهبی را حاصل میکنند، کار خود شان است، دولت میتواند اقدامات را عملی کند."

وزارت داخله میگوید که آنها مراقب دانشگاه جایکه فعالیت های سیاسی منع است، میباشد، اما تا هنوز تیم دانشگاهی طالبان را یک مشکل جدی نمی پندارند. یک سخنگوی وزارت داخله، حکیم آشور میگوید: "ایدیولوژی اینها با کسانیکه در مقابل دولت میجنگند تفاوت دارد. اینها محصلین عادی هستند و کدام تهدید محسوب نمیشوند."

عبدال و جاوید میگویند آنها طرفدار طالبان که مردم را میکشند، انتحار میکنند و مکاتب را آتش میزنند، نیستند. این طالبان توسط پاکستان کمک میشوند. "ما همرا طالبان واقعی هستیم که فقط نیروهای خارجی را هدف قرار میدهند."

آن دو میگویند که رهبران شان هنگامیکه شریعت را معرفی میکنند، مخالف موسیقی، فلم، طول ریش مردان و تحصیل زنان نیستند. و استدلال میکنند، هیچ چیزی در دوران رئیس جمهور کرزی و جامعه ملل تعدیل نشده، اینها چیزی جز فساد در افغانستان به ارمغان نیاوردند. جواد میگوید: "در جریان 7 سال هیچ کار درست انجام نشده. جامعه ملل به خاطر تأمین صلح و ثبات نیامده بلکه آمده تا کشور ما را ویران کنند و مسلمانان را بکشند."

بصیر سیرت و کلای "زنان "مناطق مرکزی، افغانستان!

اگرشما به مناطق مرکزی افغانستان سفر نموده باشید حتمآ از صنایع دستی ان مناطق خاطرات هم دارید ،این عکس به مثابه ....ادامه " بصیرسیرت "

دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۷

درباره ی فیتیشیزم درسینما؛ پاهای برهنه ی زنان

درباره ی فیتیشیزم در سینما؛
پاهای برهنه ی زنان

در فلم فرانسوی «مردی که زنان را دوست داشت» (فرانسوا تروفو، 1977) قهرمان فلم به خاطر شیفتگی شریرانه اش به پاهای برهنه ی زنان جان میدهد. بدتر از او، پیرمرد فلم «خاطرات یک مستخدمه» (لوییس بونویل،1964) است که به خاطر دلبستگی جنون آمیزش به یک جفت بوت چرمی زنانه می میرد. فتیشیزم میراث مارکس است، اما این اصطلاح در روانکاوی فروید معنای دیگری یافت. آنچه در این دو فلم جریان دارد، یک قرائت مارکسی – فرویدی از فتیشیزم است.

عنوان یکی از مقالات اسلاوی ژیژک که در مجله ی «لندن ریویو آف بوکز» چاپ شده است این است:«فروید زنده است!»؛ حق با اوست، البته نه تنها فروید بلکه تمام حرامزاده های بزرگ تاریخ «زنده» هستند: از مارکس و فروید و نیچه گرفته تا بونویل و هیچکاک و مارکی دو ساد، و تمامی آن دیگر جانوران جادوگری که در هر عصری وجود دارند. محمد و مسیح نیز زنده اند، حتا خدایی که سالهاست آوازه ی مرگش بلند است زنده تر از هر زمان دیگری است. این عصر، عصر مرگ پدیده های کهنه و کلاسیک نیست، عصر زنده شدن تمام آن چیزهایی است که شاید قرنها قبل مرده بودند. اکنون در این عصر، تمام مرده ها از گور خود برخاسته اند – برهنه و خندان.

فتیشیزم روانکاوانه ی فروید را و فتیشیزم کاپیتالیستی مارکس را میتوان در هر دوی این فلمهای مورد بحث یافت – همچنانکه در صدها فلم دیگری که امروزه در جهان تولید می شوند. برتراند در «مردی که زنان را دوست داشت»، میگوید: «برای من هیچ چیز زیباتر از زنی نیست که راه می رود و دامنش با ریتم قدم هایش حرکت میکند». او مثل یک سگ سرگردان، در خیابانهای نورماندی میگردد و چشم از پاهای برهنه و خوش تراش زنان برنمی دارد؛ زنانی که خیابانهای سنگفرش شهر را با صدای ریتمیک بوت ها، حرکت هوس انگیز پاها و عطر پیراهنهای نازک شان پر کرده اند. فرانسوا تروفو کارگردان نامدار فرانسوی، با روایتی سرخوش و مفرح، داستان این دلداده گی ناهنجار را بازگو میکند.

ادامه ی این نوشته را در دوشنبه ها بخوانید.....

یکشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۷

حمله تازه طالبان کوچی بالای نمایندگان مردم و ولسوال دایمیرداد

نویسنده: انتظار

گزارش : عزیز رویش
خبرهای تازه ای از بهسود رسیده است: دیروز کوچی ها در دایمیرداد گوسفندهای خود را بالای مزارع مردم رها کرده بودند و عده ای از نمایندگان و ریش سفیدان مردم به ولسوال دایمیرداد خبر می دهند تا بیاید و جلو بیدادگری ها را بگیرد ولسوال از مردم می خواهد که چند نفر نماینده به او بدهند تا به منطقه رفته و از کوچی ها بخواهند که گوسفندهای خود را از مزارع بیرون کنند در نزدیکی های محل نارسیده کوچی ها موتر اولی را که حامل نمایندگان مردم و چهار نفر پولیس ولسوالی بود هدف قرار داده و همه را به شهادت رسانید.
در جمع شهدا داکتر محمد، یکی از افراد فعال و دلسوز که در طی این مدت همیشه در منطقه حضور داشت و جمع زیادی از اعضای خانواده اش شامل مکتب معرفت نیز هستند شامل بود। کوچی ها هنوز شهدا را تحویل نداده اند اما قرار است فردا تحویل اردوی ملی نمایند و به کابل انتقال یابند. برنامه گرفته شده که فردا جمعی از مردم برای تشییع شهدا تا نزدیکی کمپنی بروند و آنها را به مسجد خاتم الانبیا بیاورند. عده ای از روحانیونی که قبلا در این گونه مناسبت ها نقش فعال داشته اند از بچه های جوان دانشگاه خواسته اند که من بعد در مراسم های این چنینی رهبری را به عهده بگیرند چون از مناسبت ها استفاده سیاسی می شود. این بچه ها نیز مسئولیت گرفته اند و قرار است کنترل همه امور را فردا اینها در دست داشته باشند. کوچی ها از قسمت بالای کجاب پایین آمده و بیشترین فشار اکنون در منطقه دایمیرداد است و در تیزک جمعی از مردم که مقاومت دارند هنوز در جای خود باقی اند و کدام حادثه خاصی در آنجا گزارش نشده است. مسیر کوتل اونی نیز امنیت چندانی ندارد. اگر فردا شهدا آورده شود احتمالا تصویر دست اولتری از منطقه نیز به دست خواهد آمد. کوچیها گفته اند که فرمان کرزی را نمی پذیرند چون کشته های شان در جنگ امسال زیاد است و کرزی به این کشته ها توجه نکرده است. در جنگ های سه روز گذشته نیز تعداد تلفات کوچی ها بیشتر از

بقیه در اینجا

گپ هایی در باره ی "اصل" ها و "فرضیه" های ادبی

نویسنده: جاوید فرهاد

نظریه ها در باره ی پدیده های ادبی، با دو شیوه ارائه می شود؛ یکی نظریه هایی که به عنوان "اصل" پنداشته می شوند و در واقع ساختار شکلی - و تا حدی محتوایی - اثر را می سازند و دیگر نظریه هایی "فرضی" اند که بر عکس نظریه هایی به حیث "اصل"، به عنوان "فرضیه" های ادبی، در تفسیر و شناخت محتوایی و شکلی پدیده های ادبی مطرح اند:

1- نظریه های به عنوان اصل:
همان گونه که در نخست گفته شد، نظریه های مبتنی بر "اصل" در باره ی اثر ادبی، به عنوان اصلی، برای حدود و ثغور و ساختار شکلی و محتوایی آثار ادبی دانسته می شود. بسیاری از سنت گرایان سنت ناشناس در حوزه ی ادبی، در برداشت شان از نظریه های "اصل" هیچ گاهی تغییر نمی کنند و تمام نظریه های تئوریک ادبی را در شناخت از پدیده های ادبی به حیث "اصل تغییر نا پذیر" می پذیرند وراه ورود بر هرگونه نظریه ی جدید را می بندند.

این سنت گرایان، باورشان این است که نظریه های ادبی در مورد پدیده های ادبی، به حیث یک اصل دایمی همیشه بر حاکم است و هرگز هم این اصل ها تغییر نمی کنند (که این باور افزون بر سنت زده گی مزمن، .... تحجر فکری هم است) به گونه ی مثال: این گونه افراد، هنوز در توجیه، تعریف و تبیین ذهنی شان از شعر، دنبال تعریف "کلام مُخیل، موزون، متساوی و مقفا" می گردند و از آن شمار، فقط بر پوسته ی "تساوی و قافیه" می چسبند و عنصر مهم "خیال" را ازیاد می برند.

پنداشت این دسته از سنت گرایانٍ آن است که کوچکترین تخطی به عنوان تحول تغییر از قبض و بسط های تئوریک" شمس قیس رازی"، بدعتیست در برابر نظریه ی "اصل" پذیری که به هیچ روی نمی توان آن را برتافت.

نظریه های تئوریکی که به حیث "اصل" های ساختاری، ماهیت پدیده های ادبی را می سازند، تاحدی برای توجیه و شناخت از آثار ادبی مهم است؛ اما ذکر این مسأله به معنای نبود تحول و باطل شدن آن اصل ها نیست؛ زیرا همان سان که انسان در فرایند فکر و تجربه تحول می کند و تغییرات اساسی در عرصه ی اجتماع به وجود می آید، اصل های حاکم و ضوابط بر پدیده های ادبی نیز، باطل می شوند، تحول می کنند، باز با طل می شوند و دوباره ساخته می شوند؛ یعنی هیج اصلی به حیث نظریه ی "اصل" و غیر قابل تغییر و تحول باقی نمی ماند (باتوجه به این که هر تغییری تحول پنداشته نمی شود) مهم این است که ما بدانیم، که هر اصلی در حوزه ی نظریه های ادبی، هیچ گاهی، صد در صد ثابت نیست، هر نظریه ای با توجه به مفهوم "نسبیت"، نسبی است و بحث نظریه های اصل نیز می تواند، صد در صد ثابت و ماندگار نباشد.

2- فرضیه های ادبی:
برای جلو گیری از تحجر فکری و دوری از "اصل" پنداشتن نظریه های ادبی، بهتراست به جای چسبیدن به اصل های نظری که هر لحظه امکان باطل شدن آن ها موجود است، فرضیه های نظری در باره ی پدیده های ادبی را بپذیریم، تا از یکسو با مسأله تغییر و تحول همگام باشیم و از جانب دیگر در شناخت از پدیده های ادبی، دچار روش های پوسیده و دست و پاگیر نشویم.

فرضیه های ادبی، نظریه های تئوریک فرضی است که به حیث نظریه های "اصل" در مورد آثار ادبی ارائه نمی شوند و هر گز حکم قطعی در تعریف از آن ها را ارائه نمی دهند.
فرضیه های ادبی، جانشین خوبی برای جلوگیری از "قطعی انگاری مطلق" است و هر چیز در این فرایند به عنوان فرضیه مطرح می شود و هیچ گاهی هم بحث مطلق بودن آثار ادبی در میان نیست. هرپدیده ای مبتنی برنظریه های فرضی و از متن خودش تو جیه و تفسیر می شود و هیچ چیز در حوزه ی این فرضیه ها، "اصل مطلق" نیست.

نظریه های مبتنی بر فرضیه های ادبی، این امکان را به ما می دهد تا با فهم نسبی، آثار ادبی را بشناسیم و این شناخت را با دیگران نیز قسمت کنیم؛ اما باید محتاط باشیم که در شناخت مان از مقوله ی فرضیه ها دقیق باشیم و هیچ گاهی فرضیه های ادبی را به جای نظریه "اصل" ارائه ندهیم.

نتیجه ی بحث:
در مبحث نظریه های "اصل" گفته شد که آسیب کلان این گونه نظریه ها، مطلق انگاری "وعدم پذیرش موارد تغییر و تحول در آثار ادبی است که باید به جای نظریه های "اصل"، فرضیه ها مطرح شوند؛ زیرا فرضیه ها، قطعی انگاری و مطلق بودن نظریه ها در باره ی پدیده های ادبی را رد می کنند و هر نگرش و نظریه ای را به حیث فرضیه (و نه اصل) ارائه می نمایند.

چیزی که در فرایند این بحث یادمان باشد اینست که بدانیم هر اصلی درنظریه ی ادبی، امروز اگر هست، فردا باطل می شود، اصل ها تغییر می کنند؛ این تغییرات گاهی با تحول همراه است و زمانی هم چیزی جز نشخوار اصل ها نیست؛ اما باید به این مسأله معتقد باشیم که زمانی می توانیم از جزم اندیشی در نظریه های ادبی جلوگیری کنیم که هیچ اثری را با اصل های مطلق ارزیابی نکنیم و از ارائه ی نظریه های مبتنی بر ا صل، بپرهیزیم.

ارائه ی فرضیه ها به جای نگرش ثابت اصل ها در نظریه های ادبی، این ظرفیت را می آفریند تا ما با محدودیت به پدیده ها ننگریم و هر چیز را با توجه به برداشت ما از متن، به عنوان فرضیه ها مطرح کنیم.
هدف از اصل و جلو گیری از ارائه نظریات مبتنی برآن، پرهیز از داوری های قطعی انگارانه در مورد پدیده های ادبی است؛ زیرا تأکید برنظریه ای اصل دانستن دیدگاه ها و تئوری ها و نپذیرفتن تغییراتی که باعث پیدایی تحول در آثار ادبی می شود، چیزی جز جزم اندیشی محض نیست.
هرنظریه و دیدگاهی، زمانی می تواند برای رشد پدیده های ادبی اثر گذار باشد که از قطعی انگاری بپرهیزد و هر چیز را به حیث فرضیه، مطرح کند.

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۷

پاکستان از جان ما چه می خواهد؟

نویسنده:‌ سید ضیا قاسمی

اگر در جوار خانه­ ما همسایه­ای ساکن باشد که مدام ما و خانواده­مان را مورد آزار و اذیت قرارداده و برای­ ما مزاحمت خلق کند و به هیچ عنوان هم از کارهایش دست بردار نباشد، آخرین کاری که ما می­توانیم این است که خانه­مان را تغییر داده و به جای دیگری نقل مکان کنیم. این آخرین راه حل معقول و عملی برای خلاصی از شر چنین همسایه­ای هست. اما اگر کشور ما دارای چنین همسایه­ای باشد چه کار می توانیم بکنیم؟ آیا می توانیم کشورمان را از جای فعلی­اش برداشته در نقطه دیگری از کره زمین بگذاریم و در جفرافیای دیگری با کشورهای دیگری همسایه شویم؟

سابقه دخالت­های گسترده مستقیم و غیرمستقیم همسایه­ای به نام پاکستان در کشور ما و آزار و اذیت­هایی که ملت ما از این همسایه متحمل شده فراتر از عمر من و عمر نسل من است. در زمانی که افغانستان مورد هجوم ارتش سرخ قرار گرفت، پاکستان با استفاده از وضعیت پیش آمده و در پوشش کمک به مبارزه مردم افغانستان بر ضد اشغالگران به ایجاد و تحکیم زمینه­های نفوذ و دخالت­های بلند مدت خود در افغانستان پرداخت.

در همان زمان هم می­شد با اندکی دقت به نیت سوء پاکستان و عدم صداقت این کشور در گفتار و کردارش پی برد. تفرقه­اندازی­های عوامل اطلاعاتی و استخباراتی پاکستان در صفوف مجاهدین که به صورت درگیری­های داخلی بین احزاب جهادی بروز می­کرد از نمونه­های اقدامات سوء پاکستان در آن برهه است. پاکستان تمام کمک­های تسلیحاتی و نقدی و جنسی جهانیان به مردم افغانستان را در اختیار گرفته و حجم زیادی از آن را به مصارف خود می­رساند. آن مقداری را هم که می­خواست به مقصد اصلی­اش برساند، به صورت گزینشی به احزاب و گروه­ها تقسیم ­کرده و بیشتر آنها را به سمت آنکه خود می­خواست کانالیزه می­کرد.

اینها علاوه بر امکاناتی بود که خود مستقیم به عنوان پاداش و کمک به جهت همراهی با مبارزه مردم افغانستان از جامعه جهانی دریافت می­کرد و جایگاه سیاسی و نظامی و اقتصادی خود را استحکام می­بخشید. اینکه پاکستان امروز دارای سلاح اتمی است درصد بالایی از آن پاداش شراکت پاکستان در مقابله مردم افغانستان با کمونیسم است.

اقدامات پاکستان در دوران بعد از خروج روس­ها و سقوط حکومت داکتر نجیب و حجم مداخلاتش در دوران جنک­های داخلی و تجاوز آشکارش در قالب گروهک طالبان بر هیچ کسی پوشیده نیست. در دوران طالبان آنها دست به تاراج گسترده منابع افغانستان زدند. معادن ما را تصفیه ناشده در توبره­شان انداخته و بردند. موزیم­های ما را غارت کردند. جنگل­های ما را برهنه کردند و حتی از استخوان­های ما نیز نگذشتند.
امروز هم امواج شدید ترور، انتحار و دهشت افکنی ارمغان همسایگی پاکستان برای دوران بازسازی افغانستان است.
در صد بالایی از بلایایی که امروزه مردم افغانستان با آنها دست به گریبان هستند، بلایایی مانند اختلافات قومی و زبانی، ناامنی، رواج کشت مواد مخدر، عدم تثبیت زیربناهای توسعه اقتصادی و اجتماعی و ... همه و همه از اقدامات بداندیشانه پاکستان نشأت می­گیرد. به راستی پاکستان از جان ما چه می­خواهد؟ چرا با مردمی که جز خیر برای­شان نداشته چنین معامله­ای را در پیش گرفته­اند؟

رؤیای تنبیه کردن پاکستان آرزوی اکثریت مردم افغانستان است اما دولت­ افغانستان نه به لحاظ امکانات نظامی و نیروی انسانی توان مقابله با پاکستان را دارد و نه به لحاظ دیپلوماسی توانایی همراه کردن افکار جامعه جهانی با افغانستان و برانگیختن اعتراض مجامع جهانی به پاکستان را دارد.

اگرچه در چنین شرایطی تحقق این رؤیا غیرممکن است اما محال نیست. در صورتی که مردم ما از تمامی اقوام و اقشار بر این خواسته به جد متفق باشند و اگر دولت ما از تمامی امکانات و مکانیسم­های موجود در سیاست جهانی برای برآوردن خواسته­های به حق مردمش استفاده کند، تنبیه پاکستان که از نقاط ضعف بسیاری هم رنج می­برد کار چندان دشواری نیست.

پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۷

دوربین ، جوهر گندم و سایه ای بودا


دیدن از بامیان رسیدن به ظرافت های دیداری مردم بامیان است هر گلی در بامیان دنبال تصاویر زیبای از گلها اند و جهان از چشم گلهای چمن خورده میشوند. ادامه بصیر سیرت

چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۷

تظاهرات هزاره‌ها به شکل مسالمت‌آمیز



نویسنده: انتظار
دیروز اول اسد حضور میلیونی شهروندان هزاره از نقاط مختلف شهر به اعتراض از سکوت و بی کفایتی اداره کرزی در قبال تهاجم کوچی نما های مسلح و طالبان بر ولسوالی های بهسود و دایمیرداد هزارستان نشان داد که هزاره ها تا چه حد به زندگی مدنی در افغانستان باور دارند.

با وجود که کرزی و تیمش سعی داشتند تا با هر ترفندی مردم را از این حضور پرشکوه و تاریخی که در تاریخ کشور بی سابقه بوده است ، منع نمایند. اما مردم با هوشیاری تمام با یک حرکت کاملا مدنی و صلح آمیز به دنیا نشان داد که هزاره ها در هر حالت میتوانند همچنان آگاهانه و دموکراتیک در مقابل نیرنگ های زمامداران مستبد ایستادگی کنند.
اعتصاب غذایی حاجی محمد محقق به عنوان یک رهبر" ملای" هزاره که سواد اکادمیک چندانی هم ندارد نشان داد که حتی یک ملای هزاره ...


بقیه در اینجا

سه‌شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۷

موانع در راه تاسیس تلویزیون مشترک

سعیدمحمد خیرخواه، سفیر افغانستان در تاجیکستان
آقای خیرخواه اختلاف نظرها در زمینه پخش برنامه های کنسرتی و لباس یا پوشش مجریهای این شبکه جدید تلویزیونی را مشکلات جزئی خواند
هیاتهای ایران، افغانستان و تاجیکستان در دیدار خود در دوشنبه (پایتخت تاجیکستان) در مورد محتوی و ساختار برنامه های "شبکه تلویزیون کشورهای فارسی زبان" به توافق نرسیده اند.

عبدالرحمان عبدالمنانف، معاون اول کمیته رادیو و تلویزیون تاجیکستان روز چهارشنبه، 16 ژوئیه، در یک نشست خبری در شهر دوشنبه گفت که پخش برنامه های کنسرتی و رقص، پوشش مجریها و نحوه سرمایه گذاری به شبکه جدید از موضوعات مورد بحث طرفها بوده است.

بر اساس گزارشها علی اصغر شعردوست، سفیر ایران در تاجیکستان، سعید احمد نادری، معاون اول رئیس کمیته رادیو و تلویزیون افغانستان و سعید مراد فتاحف، مشاور دولتی رئیس جمهوری تاجیکستان همچنین نتوانسته اند در مسائل سازماندهی و حقوقی شبکه جدید به توافق برسند.

گفته می شود، به منظور جستجوی راههای حل این اختلاف نظرها از جمله حقوقدانها و کارشناسان این سه گروه کاری تاسیس شده است.

به گفته مسئولان کمیته رادیو و تلویزیون تاجیکستان نمایندگان ایران، افغانستان و تاجیکستان ضمن بررسی مسائل مربوط به تاسیس شبکه تلویزیون فارسی زبان این سه کشور به مشکلات و موانع فراوانی روبرو شده اند.

بی بی سی

یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۷

قصه های از بامیان افغانستان !


ولایت بامیان یکی از نقاط تاریخی و کهن و همچنین دارای مناظر و طبیعت زیبا است. ولایت بامیان در طول تاریخ بیشترین اسیب ها چه از رژیم سابق وچه در حال حاضیر دیده ومی بیند به علتیکه این مردم یعنی (هزاره ها) با چهره اسیایی ، ایمان واعتقادات شان به عنوان یک شیعه مسلمان بیش از دونیم قرن است که مورد اماج وحمله قرار میگیرند.

شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۷

بز کشی به شیوه پاکستانی

نویسنده: نورحسین حیدری

بحران در روابط ایران و ایالات متحده امریکا بر سر مسئله هسته ای در روزهای اخیر شدت یافته و گمانه زنیها حاکی از قریب الوقوع بودن حمله امریکا با ایران است.ایالات متحده امریکا برای حمله به ایران ناگزیر است از خاک افغانستان یا عراق استفاده کند.اگر چه رهبران این دو کشور صریحا استفاده از خاک آنان برای حمله به ایران را رد کرده اند ولی شواهد و قرائن، وارد شدن افغانستان به طور نا خواسته در این معادله دشوار را به وضوح نشان میدهد.

به نظر میرسد توافق ضمنی ایالات متحده با افغانستان و عراق حاصل شده و موضع گیری آنان برای رد این موضوع، بیشتر جنبه نمایشی دارد.

البته غربیها تمایل چندانی برای استفاده از خاک افغانستان برای حمله امریکا به ایران از خود نشان نمیدهند ولی این خطر وجود دارد که این سناریو، افغانستان را وارد بازی خطرناک دیگری کند که بار دیگر ملت افغان ، تاوان انرا باید بپردازد.

متهم شدن ایران از سوی رهبران افغانستان و عراق به مداخله در امور داخلی کشورشان چراغ سبز این دوکشور به امریکا، برای عملیاتی کردن تاکتیک زور علیه ایران است.

اگر چه پس از مانورهای نظامی ایران و ایالات متحده امریکا تب تند تهدیدهای اخیر از سوی هر طرف را کمتر کرده اما وقوع چنین حادثه ای دور از واقعیت نیست.

از طرف دیگر پاکستان که در حمایت از گروه طالبان و طالبسازی نسبت به چند ماهه اخیر در وضعیت دشواری قرار گرفته و سیاست مخفی و زیرزمینی این کشور در قبال افغانستان رو نما شده است ، تغییر سیاست و نزدیکی به ایران، دشمن دیرینه امریکا در منطقه را در دستور کار خودش قرار داده است.

دستگیری و تحویل عبد الحمید ریگی برادر عبد المالک ریگی یکی از مخافان ایران به این کشور ، همسوئی پاکستان و ایران در مقابل امریکا را نشان میدهد.

پاکستان که خودش را در وضعیت باخت برد میبیند ، برای خروج از بحران و به خاک رساندن پشت حریف دیرینه اش و مسکوت گذاشتن ادعاهای کهنه زمامداران افغان در مورد خط دیورند، از فرصت طلائی پیش آمده به نفع خودش سود خواهد برد.

بنابراین بیطرفی و دوری افغانستان از این جنگ احتمالی ، انتظاری است که ملت ما از رئیس جمهور و تیم همراهش دارد.

جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۷

بیدل، صدای آن سوتر از فهم

نویسنده: جاوید فرهاد

" بیدل آهنگت شنیدیم و تو را نشناختیم
ای زفهم آن سو! به گوش ما صدایی می رسی"

بیدل شاعریست حسی نگر.این حسی نگری رویکردیست که از ایجاد رابطه ی شاعر با اشیا و پدیده ها آغاز می شود و سپس در فرآیند آفرینش ، شکل می یابد. رابطه ی حسی بیدل با پدیده ها و حوادثی که از آن بارور می شود، رابطه ی بسیار متعارف و درکی نیست که از آن بتوان یک جغرافیای مفهومی را در چارچوب تعبیرات محدود رسم کرد، بل این جغرافیای مفاهیم متعدد و گوناگون است که در ذهن ما از شعراو ترسیم می شود و بیشتر این مفاهیم- به دلیل رابطه ی حسی شاعر با پدیده ها- جایش را به حسی نگری می دهد و در بسیاری از موارد، گرد فهم متعارف از دامن شعرش می زداید.

پیش از ورود به بحث اصلی ( بیدل، صدای آن سوتر از فهم) بهتر است توجیه خود را درباره ی "حس نگری بیدل" و " فهم متعارف از شعر بیدل" بنویسم تا در جریان این نبشتار، خواننده دچار ابهام نشود:
حسی نگری بیدل:
باتوجه به توجیه فرضی که درباره ی حسی نگری بیدل و رابطه ی حسی وی با پدیده ها درپاره ی نخست این نوشتار آمد، نگرش و برخورد بیدل در بسیاری جاها در شعر، حسی است؛ یعنی شاعر نخست با پدیده های شعرساز و حوادثی که از آن متأثر می شود، رابطه ی حسی برقرار می کند.پدیده ها را پس از مرحله ی درک، حس می کند و به دور از فهم متعارف و تعبیرات پیش پا افتاده، آن ها را مطرح می سازد:

" خیال جلوه زار نیستی هم عالمی دارد
ز نقش پاسری باید کشیدن، گاه گاه آنجا"

عمده ترین مشکل مخاطبان شعر بیدل از همین مسأله ی عدم توجه به حسی نگری بیدل ناشی می شود؛ زیرا بیشتر این گونه مخاطبان، چشمداشت متعارف فهمی از شعر دارند و به رویکرد حسی نگری در شعر، توجهی نمی کنند.
فهم متعارف از شعر بیدل:

فهم متعارف از شعر بیدل؛ یعنی برداشت های معمولی که در محدوده ی آگاهی های روزمره و بسته ذهن شکل می گیرد. فهم متعارف، افزون بر این که تضاد کامل در برابر حسی نگری در شعر است،از سوی دیگر مخاطب را عادت به سطحی نگری می دهد و همین آسیب، سبب می شود که به ویژه گی حسی نگری دست نیابد.

بیدل نیز،همان سان که گفته شد، از شاعرانیست که با توجه به ویژه گی حسی نگری درشعر، اندیشه اش تاحدی،از فهم متعارف و معمولی به دوراست؛ اما تأکید براین مسأله،هرگز به معنی درنظرنگرفتن ارزش های فهمی و کلامی بیدل نیست،بل دوربودن شعر بیدل از حوزه ی فهم متعارف با وجود ارزش حسی نگری درشعر است.
بی تردید بیدل( چنانچه گفته شد) در فرایند باروری ذهن و آفرینش، نسخت به رابطه ی مفهومی اشیا می رسد و سپس به دریافت حسی آن؛ اما ویژه گی شعرش این است که در محدوده ی این رابطه و دال و مدلول های مفهومی گیر نمی ماند و برعکس پس از مرحله ی درک، با اشیا و پدیده ها، پیوند حسی ایجاد می نماید:

" نقد گردون نیست غیراز اعتبارات خیال
چون حباب این کاسه ی وهم از هوا بالیده است"

" اعتبارات خیال" از دید بیدل چیزی جز وهم" انسان نیست و هستی آدمی در پیوند با این اعتبارات خیال انگیز وهم مانند، حبابیست که از هوا( اشاره به هوای نفس) پر است و هر لحظه امکان ترکیدن آن است؛ یعنی اشاره یی است به پوچی حیات مادی و آن چه که انسان از فرط نخوت و بی خبری به آن می بالد.

بیدل، صدایی آن سوتر از فهم:
با توجه به چشمداشت از" فهم متعارف" است که شعر بیدل برای مخاطبان غیرحسی آن،در هاله ای از توهم و ابهام باقی می ماند و در فرایند رابطه ی حسی، به تعبیرخودش: چیزی " جز صدای آن سو از فهم" نیست:

" بیدل آهنگت شنیدیم و تو را نشناختیم
ای زفهم آن سو! به گوش من صدایی می رسی"

اما با توجه به نگرش حسی بیدل درشعر، من به این باورم که برخی ازشعرهای دشوار بیدل به لحاظ درکی آن سوازفهم نه، بلکه آن سوتر از فهم است و مثل یک صدای ملکوتی به گوش می رسد؛ اما هرگزبا قوه ی فهم لمس نمی شود؛ ولی بر عکس حس می شود. صدایش شفاف شنیده می شود؛ اما این صدا آن سوتر از فهم ایستاده است و هرگز تصویرش در آیینه ی ذهن متعارف و فهم معمول، نقش نمی بندد:

" یاران نرسیدند به داد سخن من
نظمم چه فسون خواند، که گوش همه کر شد"

پس، هنگامی که بیدل صدای آن سوتر از فهم است، این گونه صدا نه در چارچوب توجیهات و تفسیرهای متعارف می گنجد و نه با رابطه های علت و معلولی- به لحاظ متعارف- تعبیر می شود. صدا چیزیست غیرتجربی و غیرقابل لمس، بدون موجودیت فیزیکی که فقط از شمار مقوله های محسوس می تواند باشد. پس بیدل در بسیاری از موارد- به ویژه هنگام بیان اندیشه های فراتر از فهم، صدایی است محسوس که باید حس شود و تا حدی از چشمداشت درکی برای فهم متعارف از شعرش، کاسته گردد.

برخورد با شعر بیدل و برخورداری از اندیشه ی جاری وی، برابر به دشواری دریافت حسی از شعر بیدل است؛ یعنی همان گونه که فهم ما در پیدایی اندیشه های ناب این شاعر بزرگ با دشواری های فراوان مواجه است، برخورد با بیدل و برخورداری از شعرش نیزدشوار است؛ زیرا داشتن دیدگاه های گوناگون، استعارات غیرمتعارف، تشبیهات حسی، گسترش جهان بینی، توجه به هویت شاعرانه ی واژه ها و اصطلاحات و ... ازمواردیست که برداشت ما را از شعر بیدل دشوار وبه دور از فهم متعارف ساخته و جایش را به فهم حسی می دهد و آن گاه ما به این پنداشت می رسیم که:

" بیدل از فهم کلامت، عالمی دیوانه شد
ای جنون انشا، دگر فکر چه مضمون می کنی
"

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۷

صدایم کن صدایت چون ترانه است

صدایم کن صدایت چون ترانه است
تمام قصه هایت عاشقانه است
بصیر سیرت

در باره « پي جويي و ريشه چند لغت در شاهنامه»

که استاد داریوش آشوری در میان انداخته است

از ديرگاه به اين سو آثار و ترجمه هاي استاد فرزانه را مي خوانم، خوشبختانه نيچه را هم با ترجمه هاي استاد شناختم.
در اين موقع ها نويشته و مصاحبه هاي استاد را در باره زبان و فرهنگ باز و جامعه باز خواندم خيلي به من اثر گذار تمام شد حتا نگرشم را در رابطه به زبان و فرهنگ و جامعه بروز كرد.
چند ماه قبل در سايت واژه به عنوان مقاله « پي جويي معنا و ريشه چند لغت در شاهنامه » برخوردم كه از نويشته هاي پر مايه استاد بود، اين مقاله را بعد ها در سايت جستار كه سايت خود استاد است پي گرفتم.
به راستي دقت استاد سبب تعجبم شد زيرا به موردي خيلي هم ريز – كه ديگران به سادگي ازش گذشته اند– توجه كرده بود.
پس از خواندن اين مقاله ( اكنون بخشش چارمش را هم استاد در جستار و واژه نشر كرده است) تاملي براي من ايجاد كرد، و اين تامل را واژه ريشه شناسي زنده لهجه‌اي، قوت بخشيد.
بنابراين بي مقدمه چيني و حاشيه نگاري، به اشاره اصل موضوع پرداخته مي شود:
استاد به بازبيني معناي دو واژه «اخته زهار» و «آهخته آهار» اشاره كرده و ابراز داشته كه آنچه در لغت نامه و فرهنگ هاي پارسي از معناي اين دو واژه اراده شده است، به درستي معناي اين دو واژه را افاده نمي كند.

اين دو واژه در اين بيت ها آنهم در قافيه ابيات آمده است بنابراين توجه بيشتر مي خواهد، آن ابيات اينها است:

به كردار گرگان به روز شكار
بران باد پايان اخته زهار

سواران چو شيران اخته زهار
كه باشند پرخشم روز شكار

گزيد از سواران برون از هزار
بران باد پايان آهخته هار

به كردار شيران به روز شكار
بران باد پايان آهخته هار
ادامه این موضوع را در وبلاگ یعقوب یسنا بخوانید

عطر بدن زن

عطر بدن زن
در زنده گي مردان يك لحظه ي تكرار ناشدني وجود دارد كه زنده گي او را به قبل و بعد از خود تقسيم ميكند: لحظه يي كه براي اولين بار يك زن خود را در برابر چشمانش برهنه ميكند. اين لحظه فقط يك بار اتفاق مي افتد. در آن لحظه هر دو زن مرد خلع سلاح ميشوند؛ برهنگي خيره كننده ي تن زن، مرد را از پا مي اندازد و از كف دادن جامه يي كه زن همواره تن جادويي اش را در پس آن پنهان ميكرد زن را. زن در آن لحظه شبيه شعبده بازي است كه حقه اش آشكار شده باشد. تن زن فقط حجم ساختارمندي از گوشت و خون استخوان و حركت نيست، بلكه يك «واقعيت» هستي شناسانه يي است كه بيشتر در وهم و خيال انسان هستي مي يابد. بدن زن بيشتر يك هستي دروني است تا واقعيتي بيروني. سينما به بدن زن خيانت كرد، سينما چونان خنجري برنده، پرده يي را دريد كه زن قرنها از پس آن افسونگري ميكرد. بدن زن، هاله ي رازآميزي را كه به آن تقدسي آسماني بخشيده بود از دست داد. سينما زن را عريان و برهنه در برابر چشمانمان خواباند. فلم آلماني «عطر: داستان يك قاتل» (2006، تام تايكور) جنبه ي ديگري از بدن زن را آشكار ميكند كه پيش از اين به نظر مي رسيد از توان سينما خارج است: عطر بدن زن.

سينما بدن زن را «عمومي» كرد، بشر در «عصر تصوير» با تصوير خود هستي مي يابد. فقط آنكه تصوير دارد، هستي دارد. دقيقاً همان چيزي كه در فلم «عطر» مي بينيم: فقط آناني هستي دارند كه بشود از بدنشان عطر ساخت. سينما دو كار را در عين زمان انجام داده است، اول با عريان كردن تن زن، افسون اثيري بدن او را ستانده است و از سوي ديگر با بازنمايي اسطوره يي تن زن، يك افسانه ي فراطبيعي از بدن زن ساخته است. يك نوع افسونگرايي و افسون زدايي در عين زمان.
ادامه ی این نوشته را در دوشنبه ها بخوانید....

جمعه، تیر ۲۱، ۱۳۸۷

تجمع و تظاهرات در ١٥ ولایت افغانستان برای رسیدگی فوری به وضعیت پرویز کامبخش

گزارشگران بدون مرز

سه‌شنبه ١٨سرطان صدها نفر از نویسنده و روزنامه‌نگار و مردم در ١٥ ولایت افغانستان با امضای بیانیه ای مشترک خواهان رسیدگی فوری به پرونده سید پرویز کامبخش شدند. این کارزار نمونه در هنگامی برگزار شد که محکمۀ استيناف ( تجدید نظر ) این روزنامه‌نگار جوان به تاخیر افتاده و هنوز تاریخی برای ادامه دادگاه تعیین نشده است.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام می کند " دستگاه قضایی پیش از این می‌بایست محکومیت به مرگ این جوان روزنامه‌نگار را با توجه به آنکه طب عدلی تائید کرده است که او بدست مقامات امنیتی شکنجه شده است، لغو می کرد. اما هیج اقدامی از سوی مقامات مسئول افغانستان برای آزادی پرویز کامبخش انجام نشد. کارزار به راه افتاده از سوی روزنامه نگاران و نویسندگان افغانی برای ممانعت از سخت‌گیری بنیادگرایان و بخشی از حاکمیت افغانستان در پرونده سید پرویز کامبخش دارای اهمیت است."

سه‌شنبه ١٨سرطان تجمعات و تظاهرات در حمایت از پرويز کامبخش در ١٥ ولایت افغانستان برگزار شد. روشنفکران، نویسندگان و روزنامه‌نگاران افغانی و بسیاری از مردم با امضای بیانیه‌ای خواهان " تامین عدالت و رسیده گی فوری به دوسیه ی سید پرویز کامبخش " و آزادی وی شدند.

بنا به گفته روزنامه‌نگار يعقوب ابراهيمي برادر وی " گردهمایی نویسنده گان و روزنامه نگاران در ولایات، هرات، جلال آباد، بامیان و بلخ گستردگی چشمگیری داشت که در این ولایات بیش از صدها تن اعلامیه را امضا کردند."

علیرغم قول‌های مساعد دولت افغانستان محکمۀ استيناف ( تجدید نظر ) پرويز کامبخش به کندی به‌پیش می‌رود. در حال حاضر دادگاه باید اظهارات برخی از شاکیان، دانشجویان و یک استاد دانشگاه را بشنود که در مزار شریف هستند و هنوز به کابل دعوت نشده‌اند. قضات دادگاه می‌خواهند از شاکیان در باره مباحثی که دریک محیط علمی در باره حقوق و جایگاه زنان در اسلام صورت گرفته پرس و جو کنند. "ما می‌پرسیم آیا طرح این سوالات و گفتگو در این باره جنایت است؟" در تاریخ ١١ جوزا گزارش طب عدلی تائید کرد که پرويز کامبخش تحت شکنجه قرار گرفته است.

سید پرویز کامبخش در مصاحبه ای با روزنامه ایتالیایی کوریا دلا سرا در باره اتهام خود گفته است " من یک زندانی سیاسی هستم. اتهامات علیه من ناموجه و سطحی هستند." در باره وضعیت خود در زندان گفته است" در سلول من با تعدادی سارق همبند هستم که مرا اذیت نمی کنند. ولی در میان آنها قاتل نیست اما از ترس آنکه مثل زندان مزارشریف یکی از طرفداران طالبان به من حمله کند و مرا بکشد، من از سلول خارج نمی شوم ."

يادآوری

سيد پرويز کامبخش که از تاريخ ٥ عقرب ١٣٨٦ در بازداشت بسر مي برد، از سوی دادستان (سارنوالی) متهم به " در اختيار داشتن و انتشار مقاله ای کفر آميز " شده است. روزنامه نگار جهان نو و دانشجوي رشته روزنامه نگاری دانشگاه مزار شريف در تاريخ ٢ دلو ١٣٨٦ از سوی شعبه امنيت عامه دادگاه ابتدايي ولايت بلخ، به شکل غير علني در ساعات غیر اداری و بدون حضور وکيل مدافع به اتهام " اهانت به دين اسلام و پخش مقاله ای کفرآميز" به اعدام محکوم شد. این موارد همه عدول از قوانین افغانستان و نشان از غیر قانونی بودن دادگاه مزار شریف است. پرویز کامبخش در تاريخ پنجشنبه ٩ حمل ١٣٨٧ وی به زندان پل چرخي در حومه کابل انتقال يافت. از تاریخ ٢٩ ثور (فروردین) محکمۀ استيناف ( تجدید نظر ) وی در کابل آغاز به کار کرده است.

برای لغو حکم اعدام و آزادی پرويز کامبخش طومارگزارشگران بدون مرز را امضا کنيد

طومارگزارشگران بدون مرز- متن فارسي

طومارگزارشگران بدون مرز- متن فرانسه

طومار روزنامه انديپندنت

دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۷

قمار هستی؛«زنده باد مرگ»

از: دوشنبه ها

قمار هستی؛
«زنده باد مرگ»
داستايفسكي زماني گفته بود:«اگر خدا مرده است، همه چيز جايز است». اين حرف همان قدر صادق است كه نقيض آن:«اگر خدا زنده است، همه چيز جايز است». تروريسم نيهيليستي محصول قرن بيستم است. در آن زمان اما، رد اين ويرانگري پوچگرايانه را فقط در كتابهاي سياه داستايفسكي و نيچه و كافكا مي توانستي بيابي، اما امروز اين شبح فراگير از بين صفحات كتابهاي قديمي به سطح خيابانهاي شهر رسيده است، و همه ي ما آن را زنده گي ميكنيم؛ وحشت (ترور) بخشي از زنده گي هر روزه ي ماست: اگر در كابل و بغداد و لندن هستيم، و يا نيويورك و مسكو و مادريد. در فلم «روز شب روز شب» دختر جواني به نيويورك مي رود تا خودش را انفجار دهد. او هم يك تروريست نيهيليست است. اما نميداند كه خدايش زنده است يا مرده.

«روز شب روز شب» يك فلم وحشتناك است. در آن اما، نه گردني بريده ميشود نه شكمي دريده ميشود، نه زني در بين خون و خنجر دست و پا ميزند، نه طفلي در تاريكي جنگل فرياد ميكشد، نه از «هيولا» خبري هست و نه از «خون آشام» اثري. قصه ي آرام و بي سر وصداي دختر جوان و زيبايي است كه قصد دارد خود را در وسط شهر نيويورك منفجر كند. او خوشگل ترين تروريستي است كه تا هنوز من ديده ام……
ادامه ی این مطلب را در دوشنبه ها بخوانید...

شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۷

بوش: نیروی بیشتری به افغانستان اعزام می شود

B.B.C

سربازان آمریکایی در افغانستان
نیروهای خارجی در جنگی سخت با شورشیان وابسته به طالبان درگیر هستن
جورج بوش، رییس جمهور آمریکا می گوید تا سال آینده، تعداد بیشتری از سربازان آمریکایی را به افغانستان اعزام می کند.

آقای بوش همچنین ماه جون امسال را، که پر تلفات ترین ماه برای نیروهای خارجی از زمان فروپاشی رژیم طالبان در اواخر سال 2001 بوده، "ماه دشواری" برای نیروهای خارجی در افغانستان توصیف کرده است.

آمار رسمی نشان می دهد که در این ماه حداقل چهل و پنج سرباز خارجی در افغانستان در جریان درگیری نظامی و یا حوادث دیگری جان خود را از دست دادند.

این سربازان در چارچوب نیروهای بین المللی یاری امنیتی (آیساف) و نیروهای بین المللی تحت فرمان آمریکا وظیفه اجرا می کردند.

هم اکنون حدود شصت هزار نظامی خارجی در افغانستان مستقر اند که بیشتر آنان تحت فرماندهی ناتو فعالیت می کنند.

نیروهای خارجی مستقر در افغانستان از حدود سی و سه هزار نظمی آمریکایی و بیست و هشت هزار نظامی از چهل کشور دیگر تشکیل یافته است.

آقای بوش به خبرنگاران در واشنگتن گفت "ما در حال بررسی تعداد سربازان و نیاز برای سربازان بیشتر هستیم. ما در میانه 2008 قرار داریم و در نظر است تعداد سربازان را تا سال 2009 افزایش دهیم."

رئیس جمهور آمریکا افزود: "با این حال می خواهم یک موضوع را بدانید که ما تعداد سربازان خو در افغانستان را دو برابر کرده ایم - تعداد نیروهای ائتلاف در افغانستان از دو سال پیش به این سو، دو برابر افزایش یافته است."

'ماه دشوار'

آقای بوش پذیرفت که ماه جون، "ماه دشواری" برای نیروهای خارجی در افغانستان بوده است.

'دشمن سرسخت'
جورج بوش
یک دلیل اینکه تعداد تلفات ما بیشتر بود، این است که سربازان ما در حال نبرد با یک دشمن سرسخت هستند، دشمنانی که حضور ما را در آنجا (افغانستان) دوست ندارند چون نمی خواهند آمریکا پناهگاه های امن شان را مورد حمله قرار دهد
بوش

در تلفات نظامی خارجی در افغانستان در ماه جون امسال، بیست هشت نفر آمریکایی بودند.

این بیشترین تعداد تلفات سربازان آمریکایی در یک ماه از زمان فروپاشی طالبان در افغانستان بوده است.

آقای بوش گفت: "اما (ماه جون) ماه دشواری برای طالبان نیز بود. یک دلیل اینکه تعداد تلفات ما بیشتر بود، این است که سربازان ما در حال نبرد با یک دشمن سرسخت هستند، دشمنانی که حضور ما را در آنجا (افغانستان) دوست ندارند چون نمی خواهند آمریکا پناهگاه های امن شان را مورد حمله قرار دهد."

روز سه شنبه گوردن براون، نخست وزیر بریتانیا، از همه کشورهای عضو ناتو که در جنگ افغانستان شرکت دارند مصرانه خواستار "بیشترین مشارکت ممکن" در این جنگ شد.

براساس آمار رسمی منتشر شده در سایت icasualties.org چهل درصد از 122 سرباز خارجی که در سال 2008 در افغانستان کشته شدند، مربوط به ماه جون می شود.

بیشتر این سربازان در اثر انفجارهای کنار جاده ای و هدف قرار گرفتن کاروان های نظامی به قتل رسیدند.

ناتو می گوید تلفات سربازان خارجی در افغانستان به این دلیل بیشتر شده که تعداد نفرات نیروهای بین المللی در جنگ با طالبان در این کشور افزایش یافته است.

در عین حال، براساس آمارها، در ماه جون امسال، سی و یک سرباز خارجی به شمول 29 سرباز آمریکایی در عراق کشته شدند، در حالی که تعداد سربازان خارجی مستقر در عراق دو برابر تعداد سربازان خارجی در افغانستان است.

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۷

کمیسیون خدمتگاران مردم سی هزار متر مکعب کثافات کابل را پاک میکنند

نویسنده: انتظار
دیروز جمعی تحت نام " کمیسیون خدمتگاران شهر کابل " طی یک کنفرانس مطبوعاتی با اهالی رسانه ها تمام شهروندان کابل را به روز جمعه ( 4 اسد ) جهت پاک کاری شهر کابل از وجود کثافات فراخواند که بنده نیز دعوت شده بودم.

انجینیر حبیب الرحمن "حبیب " که به نمایندگی از این کمیسیون صحبت میکرد اعلام نمود که این یک حرکت کاملا داوطلبانه بوده و غیر سیاسی وفارغ از اغراض دیگر بوده و که در آن افراد علاقمند شهروند کابل از اقشار مختلف حضور دارند। وی افزود که یک تیم از اعضای کمیسیون روی پلان دقیق این "حشر " یک روزه کار میکنند و بزودی این جزییات آن از طریق رسانه های جمعی ، مساجد ، مکاتب و دانشگاه ها و شوراهای محل در هر ناحیه شهر کابل اعلام و در اختیار مردم قرار خواهند گرفت.

این برنامه طوری تنظیم شده است که در یک روز تمام نواحی هجده گانه شهر کابل هرکدام کثافات را در نقاط مختلف نواحی خود جمع آوری و سپس توسط موتر ها و تیم های مخصوص این کثافات در بیرون از شهر به شکل حرفوی آن دفن ، باز استفاده و از بین برده میشود. راستی یک شرکت نیز پیدا شده است که تمام شیشه ها را ذوب میکند و ما را از شر آن بی غم.
راستی یادم رفت که تلویزیون های آیینه ، تمدن ، راه فردا ، نور، نگاه ( تلویزیون آقای خلیلی ) ...

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۷

اعتياد: جنگ تازه در افغانستان تا مرگ

من شاهد مرگ جوانی بودم که از اثر استفاده موادمخدر در خانه فرهنگ روسیه ....ادامه بصیرسیرت

نترسید قیامت نمی شود

نویسنده: یونس بخشی

در نیمه ماه جولای در مرز فرانسه و سویس یک سیاه چاله بوجود می آید که اول اروپا و سپس سیاره زمین را بطور کامل می بلعد و از بین می برد. این پیش گوئی قیامت گونه سه هفته قبل از آغاز کار دستگاه سقوط دهنده بزرگ (
Large Hadron Collider) در نشریه آژانس خبری ریا نوستی روسیه منتشر شد.

این پروژه بلند پروازانه تحقیقاتی که با مشارکت چند کشور بشمول روسیه با هدف بررسی هدایت یا رسانایی شدید انجام می شود، خدا می داند که پایان آن چه می باشد؟ اما بحث و نگرانی عمده این است که این دستگاه باعث ایجاد یک سیاه چاله می شود.


یک مسئله دیگر اینکه قویترین منابع تشعشعات یا پرتو افشانی در فضا آنهای نیستند که از عکس العمل حرارت وابسته به گرمای هسته ای یا پروسه نابودی بیرون می شوند، بلکه از اجرام بسیار متراکم و قوی بنام سیاه چاله ها یا ستاره های نیترونی بروز می کنند.


قوه جاذبه در اطراف این اجرام بسیار عظیم و مهیب است و هر جرمی را که به آن نزدیک می شود با سرعت بی نهایت زیاد به سوی خود می کشاند، اما ماده ای که با سطح یک ستاره نترونی بر خورد می کند، با نیم سرعت نور به گردش می افتد. ولی میزان کافی برای آزاد شدن انرژی از این اجرام ده ها بار بیشتر از عکس العمل هسته ای یا وابسته به گرمای هسته ای می باشد.


در نظریه عمومی نسبت انشتین گفته شده، زمانیکه ماده حتی از یک ستاره نترونی کرده هم فشرده تر شود، سیاه چاله ای به مثابه یک میدان گرانشی قوی بوجود می آید و هیچ جرم و یا تابش (بشمول نور) نمی تواند از دام آن فرار کند. به همین دلیل سیاه چاله ها قابل دید نمی باشند و فقط بصورت غیر مستقیم با نظارت بر ماده ای که از ستاره مجاور به سوی سیاه چاله مکیده می شود، می توان وجود آن را اثبات نمود.


بگونه مثال، گازی که از یک ستاره جاری می شود، بصورت یکبار داخل سیاه چاله نمی ریزد. اول، شکلی را بنام " قرص برافزایشی" یا Accretion Disk)) به خود می گیرد. یعنی در اثر کشش، ماده در لبه یا مرز سیاه چاله با تراکم زیاد می چرخد و روی هم انباشته می شود که به آن قرص یا صفحه بر افزایشی می گویند و ماده که محکوم به نابودی شده با سرعت نور به درون سیاه چاله می ریزد و در عوض انرژی زیادی بصورت اشعه اکس به بیرون ساتع می شود که توسط ابزار نصب شده در فضا قابل اندازه گیری می باشد.


اما آیا در شتاب دهنده زمینی که قرار است در کوه های آلپ نصب شود، امکان بروز این پدیده که تا هنوز فقط بصورت تئوری پیش بینی شده، وجود دارد یا خیر؟

این دستگاه مرکب از یک سلسله شتاب دهنده است که بخاطر سقوط دادن ذرات بار دار (چارچ دار) روی هم با سرعت بی نهایت زیاد طراحی شده است. زمانیکه این دستگاه به گردش می آید، بش از یک میلیارد سقوط ذره در یک ثانیه رخ می دهد. محیط بزرگ سقوط دهنده (26.5 کیلومتر) به او امکان می دهد تا ذرات را تقریبأ با سرعت نور به گردش بیاورد و باعث سقوط انرژی بسیار بالا گردد.

انتظار میرود تا دستگاه، سقوط بسته های از پروتون ( زیرا در چرخش مداوم دایره ای ذرات در داخل دستگاه بصورت دسته یا گروه با هم یکجا می شوند) را با انرژی بالاتر از 7 تیرا الکترون ولت باعث شود.


بسته های الکترون – پروتون با انرژی بالاتر از 1.5 تیرا الکترون ولت سقوط خواهند کرد و بسته های از آیون سنگین مانند سرب با انرژی بیش از 1.250 تیرا الکترون ولت روی هم سقوط کنند. البته این یک پدیده تازه در فیزیک شمرده نمی شود، بلکه می تواند به نحوی این تئوری را تائید کند، که تیرا الکترون انرژی و جاذبه مترادف می تواند باعث بوجود آمدن سیاه چاله گردد.

بعضی از نظریه پردازان و افراد عادی نگرانی خویش را در خصوص این پروژه ابراز نموده و گفته اند که طرح ریزی این گونه آزمایش به مثابه آزمایش خطرناک سقوط ماده است که می تواند باعث بروز یک سلسله عکس العمل های گردد که توانائی نابودی سیاره ما در آنها نهفته است. بیشترین نگرانی این است که ممکن سیاه چاله های بی نهایت کوچکی بوجود بیایند و به بلعیدن مواد پیرامون خویش را آغاز کنند.


بعضی ها این خطر را بسیار جدی گرفته اند. در ماه مارچ امسال یک دادگاه محلی در هاوائی، سیرن – سازمان اروپائی برای تحقیقات هسته ای را که می خواست یک شتاب دهنده بسازد، به قصد ایجاد قیامت متهم نموده و خواهان منع ساخت شتاب دهنده گردید.

چند سال قبل، کشف گردید که سیاه چاله ها " تبخیر می شوند" که در آن زمان کشف مهمی برای درک ساختار فیزیکی سیاه چاله ها بود. سیاه چاله های بزرگ، این کار را به آهستگی و طی میلیارد ها سال انجام می دهند، اما سیاه چاله های کوچک بسیار سریع و تقریبأ طی 10 تا 17 ثانیه ناپدید می شوند. بصورت طبیعی این گونه سیاه چاله ها وقت ندارند تا هر گونه ماده قابل اندازه را ببلعند.

بعضی از پژوهشگران باور دارند، زمانیکه اتموسفر زمین، سطح مهتاب و سطح سیاره ما بوسیله اشعه فضایی با انرژی زیاد بمباردمان می شود، سیاه چاله ها بوجود می آیند. اما بخاطر کوتاه و سریع بودن این پروسه، امکان دیدن آن وجود ندارد.


احتمال بوجود آمدن یا ( بروز آنها ) در دستگاه بزرگ سقوط دهنده، هر ثانیه ممکن است و زمانیکه این سیاه چاله ها ناپدید می شوند، رد یا دنباله ای از اشعه از خود باقی می گذارند که توسط دستگاه های نظارت کننده شتاب دهنده ثبت می شوند

این گونه چاله ها حتی بر اساس تئوری هم خطری را ایجاد نمی کنند. اما از سوی دیگر، می توانند درک ما را از رابطه میان میکانیزم های کوانتومی و جاذبه اصلاح نماید، زیرا ناپدید یا تبخیر شدن سیاه چاله ها یک جریان میکانیک کوانتومی می باشد.

بنظر میرسد که برای ثبت اطلاعات در این پروسه از 20 میلیون سی دی و برای پرادزش یا جریان آن از 70 هزار دستگاه کمپیوتر یا پردازنده مرکزی استفاده شود. اما تنها حجم اطلاعاتی که دانشمندان از این پروسه بدست می آورند، مهم نیست

.

شتاب دهنده بزرگ، با پرتو افشانی بر پیدایش سیاه چاله ها، شرایطی را که در یک میلیاردم یک ثانیه در انفجار بزرگ یا بیگ بنگ اتفاق افتاد، بازسازی می کند. این مسئله دانشمندان را به یافتن پاسخ به پرسش های زیادی که جهان ما چگونه بوجود آمد، امیدوار ساخته و این یکی از مسائلی است که تا هنوز از نظر تئوری مورد بحث می باشد.

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۷

تصمیم

شعر از زینت نور

خواستم ببرم از همه عالم بیتو
از نسل غزل پیشه ی آدم بیتو

از نسل غزل پیشه ی واژه به دوش
از چشم تر قافیه در نم بیتو

خواستم که سیه پیرهن شعر ترا
چاهیی بکنم ، گور کنم غم بیتو

خواستم که خالی شوم از بغض غزل
غمهای ترا گریه کنم کم بیتو

غمهای ترا گریه کنم در دل خود
تا راست بمانم نشوم خم بیتو

بیتو بروم شهر ترا ترک کنم
تو شاد بمانی من و ماتم بیتو