از: دوشنبه ها
در فلم فرانسوی «مردی که زنان را دوست داشت» (فرانسوا تروفو، 1977) قهرمان فلم به خاطر شیفتگی شریرانه اش به پاهای برهنه ی زنان جان میدهد. بدتر از او، پیرمرد فلم «خاطرات یک مستخدمه» (لوییس بونویل،1964) است که به خاطر دلبستگی جنون آمیزش به یک جفت بوت چرمی زنانه می میرد. فتیشیزم میراث مارکس است، اما این اصطلاح در روانکاوی فروید معنای دیگری یافت. آنچه در این دو فلم جریان دارد، یک قرائت مارکسی – فرویدی از فتیشیزم است.
عنوان یکی از مقالات اسلاوی ژیژک که در مجله ی «لندن ریویو آف بوکز» چاپ شده است این است:«فروید زنده است!»؛ حق با اوست، البته نه تنها فروید بلکه تمام حرامزاده های بزرگ تاریخ «زنده» هستند: از مارکس و فروید و نیچه گرفته تا بونویل و هیچکاک و مارکی دو ساد، و تمامی آن دیگر جانوران جادوگری که در هر عصری وجود دارند. محمد و مسیح نیز زنده اند، حتا خدایی که سالهاست آوازه ی مرگش بلند است زنده تر از هر زمان دیگری است. این عصر، عصر مرگ پدیده های کهنه و کلاسیک نیست، عصر زنده شدن تمام آن چیزهایی است که شاید قرنها قبل مرده بودند. اکنون در این عصر، تمام مرده ها از گور خود برخاسته اند – برهنه و خندان.
فتیشیزم روانکاوانه ی فروید را و فتیشیزم کاپیتالیستی مارکس را میتوان در هر دوی این فلمهای مورد بحث یافت – همچنانکه در صدها فلم دیگری که امروزه در جهان تولید می شوند. برتراند در «مردی که زنان را دوست داشت»، میگوید: «برای من هیچ چیز زیباتر از زنی نیست که راه می رود و دامنش با ریتم قدم هایش حرکت میکند». او مثل یک سگ سرگردان، در خیابانهای نورماندی میگردد و چشم از پاهای برهنه و خوش تراش زنان برنمی دارد؛ زنانی که خیابانهای سنگفرش شهر را با صدای ریتمیک بوت ها، حرکت هوس انگیز پاها و عطر پیراهنهای نازک شان پر کرده اند. فرانسوا تروفو کارگردان نامدار فرانسوی، با روایتی سرخوش و مفرح، داستان این دلداده گی ناهنجار را بازگو میکند.
ادامه ی این نوشته را در دوشنبه ها بخوانید.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر