Ads 468x60px

سه‌شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۹

بازشناسی نقش زنان افغانستان در مبارزات آزادیخواهی زنان

تجربه ها در شمار زیادی از کشورها نشان می دهند که جنبش زنان از کرکتر های متفاوت فکری و سیاسی تشکیل شده است. به بیان دیگر زنان صرف نظر از موقعیت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و نگره های فکری خویش در یک ائتلاف، جنبش های گسترده اجتماعی را به میان آورده اند و در راستای به دست آوردن حقوق برابر و برابری جنسیتی به نام یک گروه اجتماعی که منافع مشترک دارد، دغدغه های خویش را مطرح کرده و بی عدالتی ها را به چالش کشیده اند. زنان باید با درک این که دارای خواسته ها و منافع مشترکی اند که تنها با همبسته گی و درک شعوری از موقعیت فرودستانه شان در برابر سیاست ها و شیوه های فرادستانه جامعه پدرسالار به پیروزی و تحقق می رسند، جنبش زنان را سامان دهند. در این شکی نیست که زنان بنابر وابسته گی های طبقاتی و نژادی به گروه های مختلف با منافع متفاوت صنف بندی می گردند ولی با وجود همین تفاوت ها در جنبش های برابری خواهی، آرمان های مشترک می یابند و در نتیجه برای دریافت راه حل متحد می گردند. از آن جایی که زنان یک گروه اجتماعی اند نه طبقه، برخی پژوهشگران بر این باور اند که تعریف مشخصی از منافع و جایگاه آنها صرف با تعریف از جایگاه اجتماعی آنها که ناشی از ستم جنسیتی می شود، دشوار است. درحقیقت همین امر سبب پراگنده گی در ارائه دیدگاه منسجم و موجب دریافت متفاوت در راستای تعیین درجة تبعیض جنسیتی و ستم اجتماعی می گردد.

عامل تاریخی شی واره گی و شی انگاری زنان در حوزه اقتدار مردانه ریشه در استبداد تاریخی، خشونت سیستماتیک و ساختاری، انگاره های دینی و اسطورة تاریخی قدرت مردانه دارد. جنگ و فرهنگ جنگ، بی امنیتی، شقاوت های تاریخی، بنیادگرایی دینی، محدودیت های اجتماعی و تفکر سنتی مسلط مردانه، عواملی اند که بیشترین آسیب ها را بر زنان وارد می نمایند. در عین حال، دولت های پدرسالار و حوزه های قدرت که بیشتر با اشتراک مردان شکل گرفته اند، به زن و موقعیت او نگاه ابزاری دارند. جدا از سایر مولفه ها، حقوق زنان، سوژه به شدت سیاسی است و در نتیجه در تقابل با سیاست های پدرسالارانه جوامع قرار گرفته و در تقابل با قدرت و تفکر سیاسی حاکم و نهاد های بازتولید کننده آن عملا امکان تبارز نیرومند نمی یابند از این رو کسب حقوق زنان در یک فرایند برابری طلبانه صرفا می تواند در متن یک کارزار فراگیر سیاسی و اجتماعی معنا و مفهوم بیابد.

مبارزات و اندیشه های کسانی چون ماری ولستون کرافت، ویرجینیا ولف، کلارا زتکین، سیمون دوبوار، جولیا کریستوا و یا به سخن دیگر مبارزات برابری خواهی موج های سه گانه فمینستان در طول تاریخ موجب تغییرات بنیادین در زنده گی زنان غرب و سامان بخشی هنجارهای مبارزه گردیده است. در بیشتر کشورهای جهان مبارزات زنان با تظاهرات عمومی، راه اندازی گفتمان های اجتماعی در حوزه عمومی، تشکیل حزب ها و گروه ها از لایه های مختلف جامعه شکل گرفته است. تظاهرات زنان در امریکا در روز هشتم مارچ سال 1857 میلادی یا همین روز در سال 1917 میلادی برای به دست آوردن حقوق مدنی و سیاسی و برابری جنسیتی، و در فرجام به رسمیت شناختن روز همبسته گی زنان در سال 1977 میلادی از سوی سازمان ملل متحد نشانه های گویای این مدعا اند. تاریخ جنبش های زنان نشان می دهد که زنان روشنفکر دارای برخاستگاه های گوناگون اجتماعی با آفرینش تیوری های سیاسی جنبش های زنانه، در تعمیم تجارب مبارزاتی زنان نقش به سزایی داشته اند.

و یا پایه گذاری نهاد جدید "زنان سازمان ملل متحد" در سال 2010 میلادی نمادی از تاثیر گذاری نهاد های مدنی، جنبش های زنان و حمایت سیاست مداران زن از کشورهای مختلف و پذیرش نهادینه ساختن جنبش های برابری طلبانه زنان در ساحت جهانی می باشد.

همبسته گی زنان به معنای همسویی نگرش های متفاوت سیاسی- اجتماعی آنان نیست؛ بلکه بیشتر همصدایی آنها علی رغم تفاوت ها در ایجاد برابری و حقوق مساوی در ساختارهای جامعه و تبعیض ستیزی است. بدون شک روش های متفاوت و یافته های ناهمسان در متن یک جنبش وجود دارند. ولی این تفاوت ها در رویکرد ها و هنجارها کمتر می توانند مانع همصدایی زنان در جنبش های رهایی بخش گردند. در جنبش های زنان، استراتیژی های متفاوت با دورنمای مشابه تبارز می یابند و در آن، زنان سکولار، مذهبی، زنان مدرن و سنتی با وجود تعلقات سیاسی ناهمسان و نگره ها و دغدغه های متفاوت در کنار هم می ایستند و در برابر پیوسته گی مردانه و نهاد های تحکیم حاکمیت آنها که بیگمان غیرعادلانه است، قرار می گیرند.

ادامه مطلب در وبلاگ شهرنوش...

هیچ نظری موجود نیست: