Ads 468x60px

جمعه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۹

وضعيت رسانه ها در باميان

با توجه به حدودا 134 سال گذشتن از عمررسانه ها در افغانستان به مفهوم مدرن ، به عنوان رکن چهارم دموکراسي ودر نقش اطلاع رساني وبيان عقايد شهروندان يك جامعه،رسانه ها تاكنون فراز ونشيب هاي بي شماري را طي كرده اند . با وجود محدوديت آزادي بيان واعمال فشار حکومت ها، رسالت اطلاع رساني روز نامه نگاران واصحاب مطبوعات با توجه به نقش رسانه ها (چاپي ، ديداري ، شنيداري) در ايجاد هنجارها و ارزش هاي تازه اجتماعي و تغيير در شيوه رفتار افراد جامعه ، فراموش نشده است. ونيز سير تصاعدي پديده هايي تحت عنوان تحرک رواني و يگانگي عاطفي که هر دو زمينه ساز نوسازي وتغيير در جوامع بشري مي گردند ومهمتراينكه ،نقش رهبري کننده وسايل ارتباطي جمعي و تاثير آنها در بيداري و جهت دهي افکار عمومي خصوصا درنفي استبداد و نهادينه ساختن دموکراسي ، امروزه قابل ترديد نيست ، از اهميت روز افزوني برخوردار شده ومؤثر بر قدرتهاي سياسي موجود مي گردند.كه خود به حيث چهارمين ركن قدرت در تطبيق دموكراسي وبيان خواسته ها وضروريات جوامع مدني وشهروندان آن به شمار ميرود.

نقش واهميت آزادي مطبوعات ، نه در شكل فيزيكي بلكه در انعكاس حقايق موجود در جامعه وتاثير آن در بهبود امور وتأمين عدالت وقانونمندي است. . آزادي بيان در رسانه ها ‏بر سياست و عملکرد زمامداران حكومت تاثير مي نمايد. دولت را مكلف به اهميت قائل شدن به انتقاد ‏مطبوعات و رسانه ها نموده و با آنچه که در رسانه ها انعکاس مي يابد با جديت انرا ‏بيگيري وبراي رفع نواقص به ان مبادرت ميورزد ، با ديد مثبت به آن نگريسته وبرخورد مي نمايد.كه متاسفانه افغانستان و بخصوص باميان باستان با وجود ذخاير مادي ومعنوي، از اين امر مستثني است.در حاليكه آزادي بيان يكي از دستاوردهاي دولت افغانستان است، آزادي بيان به معناي واقعي وجود نداشته وتنها بيان مسايل سطحي و کلي آزاد است ،نه مسايل عميق اساسي. خودسانسوري هنوز بطور گسترده اي وجود داشته واصحاب رسانه بسياري از واقعيت هاي موجود در جامعه و برداشت هاي فكري خويش را نمي توانند بيان کنند.همچنين مؤثريت فعاليتهاي رسانه ها ومطبوعات را دلايلي چون وابستگي مالي ،نبود مطبوعات وعدم برخورداري از امنيت شغلي به چالش مي كشد.

وجود آزادي بيان را بايد در سياستها وعملكرد حاكمان محلي و دولت افغانستان در مقابل رسانه ها وتأثيرات آنها بر سياست دولت جستجوكرد.چرا كه آزادي مطبوعات ،موجوديت آن وتأثير اين آزادي بر عملكرد دولت محلي ودولت افغانستان از ضروريات اين امر مي باشد.متأسفانه نقش رسانه ها ومطبوعات در مؤثريت بر اعمال دولت مردان نديده گرفته شده وبه عبارت بهتر: مطبوعات ورسانه ها در بيان مطالب آزادند ودست اندر كاران قدرت نيز در انجام هر گونه عملي يدي طولا دارند.به همين دليل رسانه ها ومطبوعات يا موجوديت ندارند واگر هم داشته باشند به نحوي از بيان مطالب و واقعيات يك جامعه برخلاف ميل وخواسته دولتمردان معذورند.

در صورتي كه مطبوعات زبان گويا وپوياي يك جامعه است كه مي تواند نقش بس مهم در شكل گيري وتاثيرپذيري سير تحولات جامعه داشته باشد.روابظ سياسي واجتماعي شهروندان يك جامعه با دولت مردان توسط مطبوعات تامين مي شود و نبود اين تامين كننده ،مردمي بودن حكومت محلي ودولت را خدشه دار ساخته وگوياي رابطه ضعيف حكومت بامردم وچه بسا نفي مطلق چنين رابطه اي مي باشد.در چنين وضعيتي هر دو جانب وبييشتر از همه حكومت محلي ودولت ،از گزند استبداد،آفتهاي سياسي و اجتماعي در امان نخواهند بود و پويايي وانكشاف اينگونه جوامع در ظلمتي خواسته يا ناخواسته غرق خواهد شد.قلمهاي بي رنگ ، زبانهاي در كام فرورفته وانديشه هاي مدفون درچنين جوامع غير مردمي، بر رشد نابسامانيها وهنجارهاي ناپسند تأكيد خواهدكرد وجامعه اي صم وبكم و جمود، راه را براستبداد هر چه بيشتر سردمداران هموار خواهد ساخت. وسر انجامي بجز نابودي وفنا نخواهد داشت.

تا مطبوعات منحيث موضع گيرنده افكار عامه موجوديت نداشته باشد انتقادي براعمال دولت صورت نمي گيرد واستبداد وديكتاتوري مطابق با خواسته ديكتاتوران رونق خواهد گرفت. انديشه هاي منتقدين سركوب شده وحركتهاي سياسي سياستمداران سمت وسويي آشكار مي يابد.

چنين معضلي با توجه به وضعيت امنيتي مطلوب در ولايت فراموش شده باميان حادتر است ،چرا كه حداقل با وجود بيش از 500 رسانه چاپي در كابل و يا ديگر ولايات امن افغانستان ، فقط اراكن دولتي ومؤسسات نيمه دولتي باميان از اين مزايا برخوردار بوده وعامه مردم از اين نعمت محروم اند.نبود مطبعه ، بي توجهي يا كم توجهي نهادهاي مدني ودولت محلي در اين مورد باعث كمرنگ شدن نقش سياسي مردم شده ومردم، اخصا قشر عظيمي ازجوانان اين مرز وبوم در بي خبري مطلق بسر مي برند.

گرچه دلايلي چون غير مسلكي بودن كادر،كمبود امكانات مالي، غير استندرد بودن ، عدم مسئوليت پذيري،عدم رعايت قوانين رسانه ها ؛ سْواستفاده ازموقف رسانه براي تحقق اغراض ومقاصد شخصي ؛ گروهي يا قومي ؛ نفوذ عناصر و فرهنگهاي بيگانه برموقف رسانه ؛ ترويج افکار وعقايد سوء مغرضين ، عدم رعايت اصل بي طرفي، عدم درج ارقام صحيح ؛ مغشوش ساختن افکارعمومي بابيان افوات وشايعات مطبوعات را آسيب پذير ساخته است ،اما چنين دلايلي نبايد سد راه تامين حق برخورداري شهروندان يك جامعه از مطبوعات شود .رسانه ومطبوعات با تحت پوشش قرار دادن طيف عظيمي از اقشار مختلف جامعه مي تواند ابزار مفيدي جهت انتقال آگاهي هاي مختلف به ذهن وخاطر مردم وترميم وتصحيح روابط وضوابط موجود در جامعه باشند.علاوه براين نشرات رسانه ها ،بخصوص مطالعه رسانه هاي چاپي وجريده ها نشانه درك عميق وبالا بودن شعور سياسي واجتماعي افراد يك جامعه است.
----------------------------------------------------------
پ.ن.ن: گرچه مطلع شديم يكي از پرو‍ژه هاي ASGP در آينده اي شايد نزديك ساخت يك مطبعه در ولايت باميان است .اما شنيدن كي بود مانند ديدن ، وما بايد همچنان چشم انتظار بمانيم تا...؟!!

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹

پیشینه روابط افغانستان ومصر

منبع: سایت جمهوری اسلامی افغانستان در قاهره

هريک از افغانستان و كشور مصردر عمق زمان جاگرفته اند که عظمت وجودی آنها در دورای تاریخ درخشنده است ، و این دو کشور در بسیاری از دوره ها تاریخی شباهت یافته اند و به آسانی میتوان در یافت که عصر فرعونیان در مصر برابر با وجود کوشانیان در افغانستان است ، وبدین سان افغانستان نیز همانند مصر کشوری است دارای عمق تاریخی وآنگاه که به دوره های بعد از اسلام به این دو سر زمین چشم اندازی داشته باشیم پرواضح است همانگونه که مصر علم بردار رسانیدن پیام مبادئ اسلامی در شمال افریقا بوده افغانستان در این راستا نقش کمتری در این زمینه نداشته اند وتاریخ فتوحات امپراتوری غزنوی در سال 1008 میلادی را بسوی خراسان ، سرزمینهای هندوستان ، وکشمیر روشن به یاد دارد و روش افغانها که مملوء از عطوفت و انسان دوستی وپذیرش فرهنگهای مختلف میان گروه های دینی و فرهنگی بود خود سبب اساسی پذیرش مبادئی بود که افغانها آن را به سرزمینهای فتح چه به سوی جنوب وچه به سوی شمال در ماوراء النهر بود به ارمغان می برند .

نتنها این بلکه در روایتهای تاریخ است که مجموعۀ از مردم افغانستان در فتح اسلامی مصر سهم گرفته که از راه مشارکت آنان در ارتش عمرو بن عاص بود. بدون شک موقع جغرافیائی مهم دو کشور یکی از اسباب برازنده چشم دوخت فاتحان و یورش بران بر این دو کشور بوده زیرا مصر نقطه مرکز ملاقات قاره ها ی آسیا و آفریقا بوده و افغانستان در آسیای مرکزی به گفته تاریخ گویان در وازه قاره آسیا می باشد.

و در بررسی پیشینه روابط میان افغانستان و مصر میتوان گفت:

علی الرغم آنکه وسائل تماس و انتقال در گذشته چنان امروز نبوده باز هم دو کشور طی ادوار تاریخی از یکدیگر دور نبوده اند بسانی که از زمان شاهان کوشانی افغان در قرن های اول و دوم میلادی آنگاهی که بگرام پایتخت آنها بوده است ظرفها و شیشه ها نقاشی شده را داریم که بربعضی از آنها چهره های شاهان فرعونی ، ویا فنار اسکندریه رسم گردیده که بعنوان وجود روابط نیکو از سوی شاهان فرعونی به شاهان کوشانی اهداء شده است .

واز سوی دیگر مصر یان قدیم - فرعونیان – عشق بی پیانی به سنگهای زیبای لاجورد داشته که فقط از افغانستان به مصررسیده وزیب وزینت گردنهای زیبا وبلند و معصم های بانوان مصری و فرعونی بوده است ، ودیــدار کوتاه و تعجب آوری ازموزیم مصر در میـــدان - التحریر – قاهره و تمـــاشای گنجـینه های

- توت عنغ آمون - شاه جوان فرعونی مارا از سعی اثبات این مدعی بی نیاز می سازد که کلیه زیورات طلائی این - فرعون کوچک- با سنگهای لاجورد وزمرد افغانستان زینت یافته است .

و اندیشیدن در ظرفهای شیشه ای مصری که به شاهان افغانستان هدیه گردیده ودر مقابل آن هدایای با ارزش سنگهای لاجورد افغانستان به فرعونیان بوده مارا همچنانکه از عمق روابط میان دو کشور مطلع میکند ، در همان زمان بیانگر پیشرفت افغانستان در ساخت و ساز زیورات ارزشمند است ، و سپس این علائق در عصر های فاطمی در مصر گسترش یافته و روادید علمی و فرهنگی میان دو جانب با دیدار های متبادل دانشمندان تقویت شد که خود نمونۀ از جمع آئی فکری و روحی میان مصریان و افغانها است که بعنوان مثال دیدار و گفتگو و نقولات ناصر خسرو - کتاب سفر نامه او – در این راستا می باشد . و از آنکه نقش این افغان بزرگ و دانشمند در وصف مصر بسیار با اهمیت بود استاذ بزرگ ادبیات فارسی پوهاند دکتر یحیی الخشــب این کتـاب عظیم را به زبــان عـربی برگرداند ، وبرای ارج گزاری مصــریان از مقــــام

- قبادیانی – یکی از خیابانهای بزرگ شهرک نصر در قاهره را به نام او ثبت کرده اند .

این رابطه پیوسته ادامه داشت تا اینکه با رسیدن مصلح بزرگ شرق سید جمال الدین افغان ابعاد عمیق تر و گسترده تری را به خود گرفت. سید جمال الدین با نبوغ و فکر و سحر بیان خویش مصریان را در جهت بازگردانیدن عظمتهای شرق تشویق نمود و اصلاح مصر را زمینه اصلاح شرق دانست و در برابر آنگاه که سر زمین های شرق اسلامی برایش تنگی میکرد پهنای مصر وسینه فراخ مصر یان جایگاه اوشد ، ودولت خدیوی مصر برای رفع مشکل اقتصادی سید جمال الدین مبلغ ده لیره مصری را که در آن زمان پول مبلغ کلانی حساب می شد از خزانه دولت تخصیص داد واو هشت لیره آن را در اول ماه به قهوه خانه های بولاق و فیشاوی با مجموعه شاگردان و مخلصین خود پول چای و چلم و آبلیمو می پرداخت و امام محمد عبده شاگرد ارشد او همانند استادش چلم می کشید ، وخوردن غذای شور را همانند استادش دوست گرفت .

ودر صحبتهای شبانه قهوه خانه بولاق زعمای اصلاح مصر شاگردان سیدجمال الدین منجمله محمد عبده ، احمد عرابی وسعد زغلول میگفتند که ما هم همانند سید جمال الدین باید از چلم و نمک که او این دو را دوست دارد استفاده کنیم .

و این مطلب گفتنی است که مصر همزمان با رسیدن سید جمال الدین افغانی از اشغال بیگانه واز بدی وضع اقتصادی همانند افغانستان رنج میبرد و همان بود که علمای الازهر ومحصلین آن پیام جدید سید جمال الدین افغانی را به گوش جان شنیده و امام محمد عبده هم رکاب سیدجمال الدین گردید و در سفرش به اروپا نیز اورا همراهی کرد وبرای اینکه از شیوای صحبت سید جمال الدین بهره کامل بگیرد وازلذت زبان فارسی نیز مستفید شود زبان فارسی را از نزد سید بزرگ آموخت. واندیشه های سید جمال الدین را در کلمات ثبت شدهء عروه الوثقی در آورد زیرا خود میگفت همۀ آیدیا لوژی سید جمال الدین در کلمات عروه الوثقی در آمده است .

همچنانکه سید جمال الدین افغانی نخستین کسی بود که به تأسیس احزاب سیاسی در مصر دعوت داده و بر اساس آن (حزب ملت و حزب دموکرات ملی) تأسیس گردیده و جوانان حزبی از جمله زعیم مصطفی کامل از آموزه های سید جمال الدین به ضرورت جنبشی ووحدت فرمان گرفتند . و همان بود که لورد کرومر (کمیسار عالی انگلستان ) در مصر به خطر دعوت سید جمال الدین پی برد وامر تبعید وی را از مصر صادر نمود و حزب ملت را نیز ممنوع اعلام کرد.

ومردم مصر تا کنون مقام سید جمال الدین استاذ اعظم مدرسه آزادیخواهی ، ووحدت گرامی داشته وبسیاری از مؤسسات اجتماعی و مساجد و کانونهای فرهنگی را به نام او ثبت میکنند از جمله مرکز خیریه ، شفاخانه ومسجد جامع سید جمال الدین افغانی در منطقه مصر جدیده قاهره .

و این روابط میان افغانستان ومصر با تأسیس شدن روابط سیاسی میان دو کشور در سال 1929 تحکیم یافت که زیر بنای حقیقی این روابط را امیر امان الله خان غازی مؤسس دولت نوین افغانستان بنیان گذاشت.

زیرا هنگامی که امیرامان الله غازی در سال 1928 از مصر دیدار کرد از تمدن مصر و داشته های فرهنگی آن بشگفت آمده و از نهضت آن متأثر گردید و خواهان داشتن روابط رسمی و سیاسی میان دو کشور شد هدفی که در سال 1929 با تأسیس نمایندگی متحقق گشت و در سال 1952 پس از انقلاب ژولای در مصر به درجه سفارت رسید. همچنانکه زعمای دوکشوردید و بازدید هائی را انجام داده و زعیم بزرگ مصر جمال عبد الناصر در سال 1955 از افغانستان دیدار نمود ومورداستقبال مقامات مسئول و مردم با شهامت افغانستان قرار گرفت و در سال 1960 اعلیحضرت مرحوم محمد ظاهر شاه از مصر دیدار نمود و در پوهنتون قاهره سخنرانی کرده وپس از آن بسیاری از اساتید پوهنتون ومفکران بخصوص در بخش زبان و ادبیات فارسی به تحقیق ویژوهش در مورد افغانستان پرداخته و پایان نامه های ماستری و دکتری را در این بخشهای به ثبت رسانیدند ، همچنان محمد انور السادات رئیس جمهوری سابق مصر هنگام ریاست وی از کنفرانس اسلامی از افغانستان دیدار کرده واز داشته های فرهنگی ، و آثار هنری افغانها ابراز قدر دانی و ستایش کرد وبمنظور تقویت این روابط افغانستان و مصر برچندین معاهده امضاء کرده اند که از سر آمد آنـــها :

  1. معاهده دوستی و عدم تجاوز بود که در سال 1929 به امضاء رسیده که از آنگاه تا کنون افغانستان و مصر دارای روابط سیاسی بسیار نیکو می باشد .

  2. موافقتنامه فرهنگی در سال 1955 به امضاء رسید و بر اساس آن بورسیه های تحصیلی و آموزشهای علمی در زمینه های مختلف تبادله می شود ونا گفته نیست که اثرات این توافق نامه در هر دو کشور هویدا است زیرا در نتیجه آن چهره مانده گاری در هر دو کشور اموزش و پرورش یافته اند که از آن جمله مرحوم محمد موسی شفیق وزیر امور خارجه و صدر اعظم اسبق کشور و مرحوم محمد موسی توانا استاذ بارز پوهنتون کابل را میتوان نام برد که از جمله دانشمندان میانه رو بودند و ترجیع اصل (زندگی) و بهره گیری از وسائل بهبود بخشیدن آن بوده اند.

  3. توافقنامه حمل و نقل هوائی و تجارتی که در سال 1960 بدست آمده وبر اساس آن مصر اموال تجارتی از نوع بادام ، کشمش ، پسته ، چهار مغز، وکلیه انواع میوه جات خشک و انواع پوست قره قل وقالینهای دست بافت افغانی را وارد کند ودر برابر آن افغانستان مواد خام صنعتی پلاستیک و فراورده های شیشه ، حروف طبع ، بافته های پنبه ای به اضافه دواء وورق را وارد کند.

ودر پهنه سیاستهای مشترک بین المللی افغانستان و مصر همیشه مواضع مشترک داشته و از قضیه فلسطین پشتیبانی کرده و به حق تعیین سرنوشت همه ملتها توافق دارد همچنانکه مبائ زندگی مسالمت آمیز ، و عدم دخالت در امور داخلی کشور ها و ملتها در سیاستهای اعلام شده دو کشور بوده از اعضای تأسیس کننده کشورهای غیر منسلک هستند .

و در پهنه مشترکات فرهنگی مؤسسه الازهر نقش بسیار حیاتی را در هسته فرهنگ افغانستان داشته و گاهی افغانها مصر را به اعتبار الازهر مصر می نامند.

و از سوی وی الازهر از اوان تأســیس آن سالن بزرگــی بنام افغانستان گذاشته که تا حال حاضر معروف به

( رواق افغانان ) است که محصلین افغانستان در آن رهایش می یافتند و آنچنانیکه اشاره رفت فارغ التحصیلان افغان از مؤسسه الازهر (در صورتیکه مراحل علمی و اکادمی آن را طی کرده باشد) از طبع خاص در قبول دیگر و پذیرش پندار های آنان بر خور دارند ، زیرا آنان در این مؤسسه طوری تربیت می یابند که از تعصب و خود رأیی کاملا دور بوده و حاکمیت مبدأ عقل بر آن تسلط دارد .

همچنانکه الازهر سالیانه شماری از اساتید ورزیدهء خودرا برای تدریس به پوهنتونهای افغانستان ارسال نموده ودر تحکیم روابط میان دو ملت افغانستان و مصر سهم می گرفته اند ، گذشته از آنکه نظام قضائی افغانستان تاحد زیادی از نظام قضائی مصر متأثر بوده و این کشور پیوسته کارشناسانی از محاکم مختلف مصر به منظور آموزش دادن اعضای محاکم و خارانوالی به افغانستان ارسال میدارد و از آنکه افغانها ملتی اند قدر شناس و پاس دار هنگامیکه مصر در سال 1956 – 1967 م مورد تجاوز قرار گرفت همه گان و یک صدا به نصرت و همیاری ملت مصر شتافته و از تقدیم انواع همکاری مادی و معنوی دریغ نورزیدند وآنگاهی که در سال 1973 مصر در برابر خصم خود پیروز گشت مردم افغانستان با مصریان در این سعادت شرکت نموده و شکرانه ان در شهر ها وقریه جات قربانیها کردند . نه تنها این خوشحالی در سطح جامعه بوده بلکه اداره های دولتی نیز در این روز حال و هوای دیگری داشت .

و در این چهار چوب زمانیکه که افغانستان مورد تهاجم اتحاد جماهیر شوری سابق قرار گرفت مصر در پهلوی ملت افغانستان قرار داشت و پشتیبانی مادی و معنوی خود را از مردم ما اعلام کرد و صدها قلم آزاده و اساتید پوهنتون در صدد توضیح مخالفت اتحاد شوروی با قانون بین المللی و قوانین انسانی شدند واین هم دردی نه تنها به گفته ها پایان یافت بلکه مردم و حکومت مصر هفت روز را زیر عنوان (هفته همدردی با مردم افغانستان ) نام گذاشتند که حزب دموکرات ملی حزب حاکم فعلی در آن سهم فراوان داشت .

و در این چهارچوب اعضای شوری محلی ولایت – الغربیه – و اعضای پارلمان مصر در سال 1981 یک ماه معاش خود را به مردم افغانستان تخصیص دادند.

و کانون دوستی مصر وافغانستان (جمعیة الصداقة المصرية الافغانية) وابسته به وزارت خارجه اين كشور از گذشته زمانها تا کنون در صدد تقویت روابط دو ملت افغان ومصر بوده و در پهلوی قدردانی و استقبال از دولت مردان افغان پیوسته سعی دارد تا عادات و رسوم و انواع فعالیتهای فکری وپیشرفتهای مادی در هردو کشور را به یکدیگر بشناساند که خود سهمی است فعال در راستای خیر و منفعت هر دو ملت آزاده و متمدن دارای روابط انسانی گسترده . و در این راستا سفارت افغانستان یکی از معروف ترین نمایندگیهای سیاسی در مصراست که از گذشته زمانها نه تنها دولت مردان بلکه خردمندان و دانشمندان به این نماینده گی شناخت و روابط بسیار نزدیک و دوستانه داشته اند وهمه اساتید و هنر دوستان از آن بعنوان کانون جمع آئی دوستی و معرفت پروری یاد میکنند در کمی از مجالس است که نامی از مرحوم استاد صلاح الدین سلجوقی سفیر کبیر افغانستان در مصر یادی نشود وپیروان فکر و اندیشه فلسفی او یاد او را از پایان نامه ماستری و یا دکتری در یکی از پوهنتون های مصر گرامی ندارد. و هیچ جمع فرهنگی وبزمی نیست که شبهای معرفی و هنری دیدارهای خانم ام کلثوم و استاد ادبیات مصر لطفی السید از سفارت افغانستان و ساختمان زیبای آن یادی نکنند و برگذشته های افتخار آفرین افغانستان درودی نفرستند واینک برای زنده کردن آن عظمت ها و نیک نامی ها سفارت افغانستان راه هزار میل را با این گام آغاز کرده است تا شاید نقطۀ ای باشد عطف بر آنچه یاد آمد و صفحه باز بر آنچه خواهد بود چنان باد.

سه‌شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۹

هلمندته دامريكايي چارواكوسفر


په افغانستان كي دامريكاسفيراوددې هيواددكانګرس څلورغړودهلمندوالي په ملتيادګرمسيرله قومي مشرانواوخلكوسره وكتل.


په افغانستان كي دامريكالوى سفيركارل آيكن بيري اوڅلوروامريكايي سناتورانودهلمندوالي محمدګلاب منګل په ملتيادګرمسيرولسوالۍ ته دخپل سفرپرمهال دقومي مشرانواوخلكوسره دكتني پرمهال دامنيت،بيارغوني،ښووني اوروزني په اړه خبري وګړې.

دغوامريكايي چارواكودګرمسيرله خلكوسره دكتني پرمهال وويل چي دولت اونړيوالي ټولني لخواپدې ولسوالۍ كي ډيرپرمختګونه سوي اوخلك له دولت سره نژدې سوي دي.

دګرمسيرخلكوپدې ولسوالۍ كي ددولت لخواوروستي پلي سوي پروګرامونه اوملكي خدمات ډيراغيزمن وبلل خودامريكايي چارواكوڅخه يې وغوښتل چي دګرمسير-لښكرګاه دسړك په جوړېدواودنورو دآډول پروژې په پلي كيدوكي ورسره مرسته وكړه چي له يوې خوابه خلكوته كارپيداسي اوله بلي خواخلك اسانتياووته لاسرسۍ ومومي.

امريكايي سناتورانوهم دخلكوسره دليدني وروسته دهلمندددولتي ادارې اوخلكوترمنځ دهمږغيتوب اولاسته راوړنوستاينه وكړه اوله قومي مشرانوسره يې دخپلومرستوپردوام ټينګاروكړ.

دامريكاسفيراودكانګرس غړودهلمندوالي اوقومي مشرانوپه ملتيادګرمسيرپه بازاركي دهتۍ والواوخلكوسره هم دهغودغوښتنوپه اورېدوپه موخه وكتل.


www.myhelmand.com


قوچ جنگی

( تا باورتان شود که جنگ هر موجود زنده ای در افغانستان برای مردم سرگرمی به حساب می آید)

یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

سردی "دی" ماه و"دلو" کابل پر برفوسوز




سردی "دی" ماه و"دلو" کابل پر برفوسوز
دل بسوزاند ز بی گرمای ناداران منم
ای خوشی ! کی باز گردی بر دیار پر زسوز؟
سوز دلسوزان کجا شد گرمی سردان منم



بقیه عکسها...

پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۹

پونه، شهری برای افغانهای محصل

چقدر زود سپری شد این چند روز. فرصتی بود تا دوستان،همکاران و تعدادی از محصلین افغانی مقیم شهر پونه هندوستان را ببینم، ازمصاحبت با آنها لذت ببرم و غرق در مهمان نوازیها و محبت آنان شوم. چقدر خوشحالم از اینکه این همه محصل افغانی در مقاطع لیسانس و ماستری تحصیل میکنند و این مرا برای آینده ی بهتر امیدوارترمیکند. پونه شهر محصلین خارجی و بخصوص افغانها است که با توجه به هزینه ی نسبتا کم تحصیلی و زندگی توجه افغانها را جلب کرده است، هرچند ایرانیهای فراری از محیط نظامی ایران حرف اول را میزنند.

احساس غرور توام با هراس بمن دست میدهد. غرور، وقتی می بینم تعداد زیادی افغانها با شایستگی تحصیل میکنند. کسانیکه نسل قدیم ترش تا دیروز در کارگاه های ایران و پاکستان مصروف کارگری بوده اند و حتی کسانیکه مدتی در ایران و پاکستان مهاجر بوده اند امروز با عبور از امتحان بورسیه های هندوستان ویا حتی بمصارف شخصی اش مقیم این شهراند و سرگرم تحصیل. خوشحال میشوم و به آنان میبالم.

شرمم می آید و غمگین میشوم وقتی میبینم آنها جنجالهای افغانستان را در پونه با خود آورده اند. احساس بدی برایم دست میدهد وقتی میبینم سر هیچ با همدگر گلاویز میشوند و از ارزشهای دفاع میکنند که سودی برای آنها نداشته است. از شیرهای کاغذی، از خیالات خام  و از چیزهای که بین افغانها وحشت و نکبت بار آورده است.متاسف میشوم از اینکه پولیس هند آنها را اخراج میکند به علت چیزهای که ربطی به تحصیل آنها ندارد. خشونت واژه ی ایست که در رفتارهای آنان با یگدگر گهگاهی معنی میشود و همان تصویری را به جامعه هند میدهد که رسانه ها سالهاست از افغانها در تمام دنیا ارائه میکنند.

ایکاش جوان و تحصیل کرده ای امروزی ما هیچ پیوندی با آنچنان گذشته نداشت و ایکاش ما دنباله رو این منابع دهشت و وحشت نبودیم و ایکاش... از تاریخ بهتر می آموختیم و از اتفاقات نامیمون آن عبرت. متحد میبودیم و مثل خمچه های به هم پیوسته در دست آن باغبان پیربودیم که به فرزندانش درس عبرت از گذشته را میداد. نشکن و متحد. ایکاش این مرحله را زودتر عبور میکردیم.

شنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۹

"آسمان، باران ببار..."

پرده را کنار می زنم، پنجره را باز می کنم و در دل تاریک شب، به گریۀ آسمان گوش می دهم. چه مهربان و چه صبور برای شستن اشتباهات آدم ها می گرید؛ شاید هم برای شستن خون های که در هفتۀ قبل ریخته شدند. در حیرتم که چقدر این آسمان بلد است دلم آدمها را بدست آورد! باران را دوست دارم، شاید بخاطر وسعت مهربانیش، شاید هم به دلیل دلتنگی گنگی که در لباس شادی نامحسوس به ارمغان می آورد.

وقتی دانه های باران روی دستم می ریزند، حس تازه گی می کنم، حس سرخوشی. یاد قدیم ها می افتم. یاد زمانهای که با آن که باران را دوست داشتم؛ نمی خواستمش. آنوقت ها، وقتی سیزده- چهارده سالم بود، باران که می بارید، دعا می کردم زودتر بایستد؛ اما این روزها، تا آسمان دلش می گیرد، خدا خدا می کنم بگرید. آن زمانها ترسم این بود که یک باره، وقتی خوابیم، وقتی آسمان از ته دلش می گیرید، سقف خانۀ مان که گل اندود بود، پایین بریزد و ما زیر خروارها خاک زنده بمانم و جیغ بکشم؛ اما کسی نشنود. تا هنوز هم از مرگ نه، از زنده بودن در زیر زمین می ترسم. برای همین از زلزله ترس بی پایانی دارم. امروز، از این که خاک و دود نفسم را می گیرد، می خواهم آسمان بگرید.

چوب ها نیز درون بخاری، از درد سوختن آواز می خوانند و گرمی بیرون می دهند، برای یک لحظه، شگفتی از سخاوت فروان آسمان و آتش، وجودم را فرا می گیرد. چه زیباست باران و چه خودگذر اند چوبها!

چوب های بخاری را جا به جا می کنم. وقتی آتش صورتم را داغ می کند یک بار دیگر یادها برمی گردند و من به پنج سال تاریک می روم. به زمانهای که مثل همین شب، دل شهر مان تنگ بود، دل نگهبانانش هم از سنگ. یاد فواره های آبی می افتم که باران برای اتاقهای مان هدیه کرده بود. آنروزها، آسمان که دلشکسته بود و همیشه می گیریست، از دلِ خسته گان شهر خبر نداشت. حتا خدا، خدای شان را هم نمی شنید.

در آن شبها، باران که می بارید، راهش را از کاه گل و چوب های سقف خانۀ مان باز می کرد و راه می کشید روی فرش و لحاف، روی دستگاه قالین بافی و حتا بشقابهای ما. آنگاه پدرم سقف خانه را با تکه های رنگارنگ مسطح می کرد و با تارهای که انتهای شان به سنگهای نسبتا بزرگی می رسیدند، جلو ریختن آب را در این جا و آنجای تنها اتاق گرم خانه می گرفت. اینطوری ما جا می یافتیم تا غذای همیشه گی مان را، کمی برنج با کچالوی، بخوریم، به خبرهای رادیو شریعت گوش بدهیم، به ترانه های آن بخندیم و از خبرها و اعلامیه های شان بلرزیم. گاهی گریه های آرامی نیز همراه مان می بود؛ زمانی هم فقط سکوت، برای اخطارهای که دل و روح مان را می فشرد.

***
به دخترک همسایه که روی بام پای می کوبد تا راه آب ببندد، خیره می شوم. این کوچه، این باران و این بامهای کاه گلی، چه روزها را که ندیده اند و چه دردهای را که شاهد نبوده اند. با خود فکر می کنم، چه سیزده- چهارده ساله گانی؛ چون آن زمان من، امروز برای نباریدن این باران که من از باریدنش سرخوشم، خدا خدا کرده اند؟ دستانم را که از گرمی گز گز می کنند، دوباره از پنجرۀ باز زیر باران می گیرم و از خدا تشکر می کنم برای این که زمان را گذر آفریده است.

مقامات امنیتی دست داشتن ایران در حمله بالای رزاق مامون را رد نمودند

مصاحبه با پدر رفیع، شخصی که برای دفاع از ناموسش بر روی رزاق مامون اسید پاشید



مقامات امنیتی دست داشتن ایران در حمله بالای رزاق مامون را رد نمودند

منبع: رادیو سلام وطندرا

آقای مامون خبرنگار و نویسنده ی افغان در لحظاتی بعد از پاشیدن تیزاب بالای صورتش، هفته گذشته ایران را متهم به دست داشتن در این حمله نمود.
به دنبال این حمله تکان دهنده، حامدکرزی رییس جمهور تیم تحقیقاتی را برای بازرسی این قضیه موظف ساخت، اما لطف الله مشعل سخنگوی ریاست امنیت ملی امروز در کنفرانس خبری در کابل گفت: بررسی های این اداره نشان می دهد که در حمله بالای آقای مامون ایران دست نداشته است.
آقای مشعل افزود این که ایران دراین قضیه دست داشته باشد تا اکنون کدام اسناد ومدارک قوی دراختیار ریاست عمومی امنیت ملی قرارندارد.
حشمت استانکزی سخنگوی قومندانی پولیس کابل می گوید که تحقیقات جریان دارد اما مدارک در مورد نقش ایران در دست داشتن در این حمله تا هنوز به دست نیامده است.

تیزاب پاشی بالای صورت آقای مامون در سه شنبه هفته گذشته حوالی ساعت 6 شام درمکروریان دوم در دهلیز منزل آقای مامون صورت گرفت .
حمله بالای آقای مامون خبرنگاراسبق بی بی سی، رادیو آزادی و نویسنده چند کتاب بحث بر انگیز در باره ی شخصیت های برجسته افغانستان، ژورنالیستان کشور را تکان داد.
آقای مامون پس از این حادثه ادعا کرد که این حمله با نشر کتاب وی بنام رد پای فرعون ارتباط دارد و جاسوس های ایرانی را در دست داشتن به این قضیه متهم ساخت.

پولیس کابل با درنظر داشت شهرت و ادعای آقای مامون و هدایت رییس جمهور بلافاصله برای پیگیری این قضیه دست به کار شد و به طور بی سابقه در ظرف 48 ساعت مظنونی را به نام خواجه رفیع الله از کارته نو کابل بازداشت نمود.
خواجه رفیع الله در یک مصاحبه با آژانس خبری پژواک، خود و خانمش را از دوستان صمیمی آقای مامون قلمداد کرد اما ادعا نمود که وی بعد از تهدید از سوی افراد ناشناس مجبور به این کار شده است.
مل پاسوال محمد ظاهر رییس تحقیقات جنایی پولیس کابل به سلام وطندار گفت: آقای خواجه رفیع الله اشخاص و کشورهای مختلف را به تحریک و تهدید متهم ساخته است، اما تا هنوز این اداره اسناد و مدارکی در مورد دست داشتن یک کشور خارجی در این قضیه به دست نیاورده است.

عبدالحمید مبارز رییس اتحادیه ملی ژورنالیستان افغانستان گفت قضیه تیزاب پاشی به صورت رزاق مامون را بعضی ها جنبه اخلاقی میدهند اما وی گفت این یک قضیه شخصی نیست.

آقای مامون در حال حاضر در هند تحت تداوی قرار دارد، یکی از همکاران آقای مامون به سلام وطندار گفت: به دلیل جراحی پلاستیکی آقای مامون نمی تواند تا 48 ساعت دیگر صحبت نماید.

منبع : رادیو سلام وطندا

چهارشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۹

رفيع، تاوان گناهان چه كسي را پس مي دهد؟؟؟

نویسنده: جهانشاه جاوید


باز هم عدالت قرباني مصلحت انديشي هاي سياسي دستگاه حاكم در افغانستان شد. حادثه تيزاب پاشي بر رزاق مامون نويسنده نام دار افغاني، يك بار ديگر بازگوي نوعي از تبعيض قائل شدن و پايمال شدن حقوق انساني اتباع جامعه توسط سردمداران قدرت است. هر چند بسياري از مطبوعات و رسانه ها از پرداختن به جزئيات اين حادثه سر باز زدند و از افشاي حقايق پشت پرده چشم پوشي كردند؛ اما غافل از اين كه ماه هيچگاه پشت ابرها، پنهان نمي ماند.
بسياري از مردم، همكاران، نزديكان،دوستان و آشنايان آقاي رزاق مامون به خوبي از نوع روابط ميان او و زهرا موسوي گوينده اخبار و مسئول برنامه هاي سياسي طلوع، آگاهي دارند؛ سابقه كاري اين دو، روابط نزديك، همراهي زهرا موسوي با رزاق مامون در تمامي برنامه ها، گشت و گذار، خريدهاي مشترك و مهماني هاي مشترك، همه حاكي از نزديكي اين دو فرد است، روابطي كه با آمدن زهرا موسوي از ايران به افغانستان از سال2001 تا قبل از حادثه تيزاب پاشي، جريان داشته است.

بحث بر سر روابط و دوستي زهرا موسوي و رزاق مامون از اين جهت حائز اهميت است كه خانم موسوي با وجود اين كه ازدواج كرده است، تن به رابطه اي نامشروع داد كه نتيجه اين رابطه، در يك جامعه اسلامي با مشخصه هاي فرهنگي اسلامي و ارزش هاي فرهنگي خاص، سبب چنين رخدادي شد؛ البته چنين مسائلي تنها مختص به افغانستان نيست؛ بلكه فساد اخلاقي افراد متاهل در همه جاي جهان، هميشه دردسر ساز بوده است و بر اين اساس در كشوري مانند افغانستان طبيعي است كه تخطي هاي اخلاقي، عواقبي بس بدتر و خطرناك تر از آن چه ما شاهد بوديم، داشته باشد.

اعترافات اوليه رفيع نام، همسر زهرا موسوي نشانگر دفاع از غيرت مردانه و پاسخي به هرزه بيني هاي اخلاقي رزاق مامون بود و در نهايت اين كار سبب رسوايي اخلاقي نويسنده نام دار كشور و زهرا موسوي كارمند تلويزيون طلوع شد؛ اما آن چه كه جاي نگراني است، برخورد نابخردانه جناب آقاي كرزي در واكنش نشان دادن به اين قضيه بود. اول اين كه جناب رئيس جمهور با واكنش نشان دادن نادرست در برابر قضيه، يك بار ديگر قانون و عدالت را زير پا كرد؛ زيرا از نظر همگان در كشوري كه قانون هيچگاه اجرا نشده و اشخاص خود مجبور به دفاع از حقوق انساني خود با استفاده از گرينه هاي ديگري مي شوند؛ مشخص شده است كه بي گناه، هميشه متهم خوانده مي شود، بي گناه مجازات مي شود و مجرم با خيال خوش و آسوده از بند رهايي مي يابد، تقديس مي شود، حرمت گذاري مي شود و نامش ورد زبان ها؛ اما بي گناه پشت ميز بازجويي، شكنجه، اعتراف گرفتن ها، پشت ميله هاي زندان و آخرش هم دچار مرگ ناشي از افسردگي مي شود.

جناب كرزي مخارج تداوي نويسنده نام دار كشور را به عهده مي گيرد؛ نويسنده اي كه با بي بند و باري هاي اخلاقي خود، چند خانواده را از هم پاشاند و اما همان فردي كه سال ها تحت شكنجه رواني و رفتاري جناب رزاق مامون قرار گرفته باز هم قرباني شد نه از يك سو كه هم از سوي آن نويسنده نام دار و هم از سوي حكومت كشورش؛ بر روي هر دو فرد تيزاب پاشيده اند؛ اما گناهكار براي تداوي راهي هندوستان شد و بي گناه و مظلوم با همان چهره تخريش شده و آسيب ديده چون جنازه اي در بازداشتگاه.

مساله بعدي اعترافاتي است كه از رفيع گرفته شده؛ اما اين اعترافات بيان گر عملكرد دستگاه قضايي كشور در قبال رخ داد است. رفيع در آغازين لحظه اعتراف به انگيزه دفاع از مسائل ناموسي اشاره كرده؛ سي دي هاي پخش شده از مكالمات تلفني خصوصي عاطفي از رزاق مامون و زهرا موسوي كه توسط خانواده رفيع به بيرون درز كرده، نشان آشكاري از رسوايي اخلاقي اين دو فرد است و سند محكم و قاطعي براي نهادهاي قضايي؛ اما تا هنوز حكمي براي دستگيري زهرا موسوي و رزاق مامون صادر نشده است. اگر بي بند و باري اخلاقي براي دختران ازدواج نكرده و يا زنان بيوه، كار را به زندان بادام باغ مي كشد، پس چرا براي اين دو فرد گناهكار و متاهل چنين نيست؛ آيا ارزش شهروندان افغانستان در مقابل قانون چنين است؟ آيا هر كس صاحب نام و رسمي بود؛ اما خائن و گناهكار بايد از نگاه قانون به دور باشد؟ آيا فقط قانون بايد تنها و تنها براي شهروندان درجه پايين كشور تطبيق شود؟ و هزاران سوال ديگر!

مساله بعدي متوجه نقش رسانه ها در بازتاب اين رويداد است. رسانه هاي افغانستان بسيار محافظه كارانه، غير اخلاقي و نامنصفانه با اين قضيه برخورد كردند. يكي از دلايل اين ادعا، عدم پوشش خبري درست از اين قضيه بود. حقايق ناگفته باقي ماندند. آن هم از سوي رسانه هايي كه از بدو تاسيس، همگي ادعاي خبر رساني صريح، شفاف، بدون غرض ورزي و صادقانه را دارند.

خانواده رفيع در حاليكه از قضاوت نهادهاي قضايي نگران و در عين حال دچار نوعي نااميدي هستند؛ اسناد در دست داشته را افشا و يك كاپي از آن را در اختيار تمام رسانه ها مي گذارند؛ اما هيچ رسانه اي حاضر به نشر سندي گويا و حقيقي نشد. روابط كاري مامون با رسانه ها، مصلحت نگري هاي رسانه اي ، مافياي رسانه اي و رسانه هاي سياسي و غير مستقل داخلي؛ البته منظور از جرايد و رسانه هاي سمعي – بصري در داخل كشور است، باعث شد تا اين قضيه مسكوت و سرپوشيده باقي بماند؛ همان طور كه قضيه قتل مشكوك حامد نوري، خبرنگار تلويزيون ملي چنين شد. حتي بعد از قتل حامد نوري با اين كه سرنخي از روابط نامشروع اين خبرنگار و انتقام گيري خانواده زني كه با او رابطه داشته، برملا گشت؛ اما رسانه ها از بازگويي و انتشار اين خبر سر باز زدند.

حال به چنين رسانه هايي چه نوع رسانه اي را مي شود، اطلاق كرد؟ و اين كه اگر قرار باشد بر سر اين مسائل به ظاهر كوچك، رسانه ها، اعتبار خود را زير سوال ببرند، پس مردم حق دارند كه فكر كنند در افغانستان هيچ رسانه مستقلي وجود ندارد و صاحبان رسانه ها به جاي اطلاع رساني دقيق در پي استفاده هاي سياسي- اقتصادي خود از مجراي ابزارهايي چون ابزارهاي رسانه اي هستند.

حادثه تيزاب پاشي بر رزاق مامون كار رفيع همسر زهرا موسوي است كه پس از ده سال ازدواج، تازه متوجه روابط نه ساله همسرش و رزاق مامون شده است؛ اما تيزاب پاشي بر رفيع جاي سوال بزرگي است؛ هر چند رفيع در اعترافات گفته است كه براي نجات جان خانواده و همسرش اين كار را تحت فشار دولت ايران، انجام داده است؛ اما اين اعترافات، زواياي ناپنهان ديگري داشته است. زهرا موسوي تحت حفاظت هاي شديد امنيتي كه از سوي دوست جديد اش، نحيب الله كابلي برايش اتخاذ شده، راهي مي يابد و همسرش رفيع را تهديد به اين مي كند كه اگر پاي مسائل ناموسي را به ميان بكشد و از روابط نامشروع او و مامون صحبت كند، جان خانواده اش؛ يعني پدر، مادر، خواهران و برادرانش در خطر است؛ از همين رو، رفيع به جاي اين كه اين بار خانواده اش را قرباني اين بلا، كند، تيزاب پاشي بر روي خود را بر عهده مي گيرد؛ در حاليكه تيزاب پاشي بر رفيع، كار همسرش و دوستانش بوده كه در انتقام به تيزاب پاشي بر مامون صورت گرفته است و حضور نجيب الله كابلي در اين قضيه و بردن نام ايران به عنوان عامل دخيل در قضيه، جاي بحث ديگري را مي طلبد.

صحبت هاي رفيع نشان مي داده كه رابطه خوبي ميان او و همسرش برقرار نيست، يك شبانه روز، زهرا موسوي در خانه نجيب الله كابلي مهمان بوده است، ميهماني يك زن شوهردار بدون اطلاع همسرش؛ چه چيزي را بازگو مي كند؟ و چه حالي به همسري دست مي دهد كه در خطرناك ترين مناطق به خاطر تامين و امرار معاش خانواده كار مي كند؛ اما با خيانت همسرش، مواجه مي شود؛ اما اكنون اين مرد بيمار با سرنوشتي نامعلوم، پشت ميله هاي زندان است. خانواده اش از هم پاشيده، پدر و مادرش در معرض تهديد به خاطر افشاي اسناد روابط عاطفي عروس شان به همراه نويسنده نام دار كشور، همسرش غرق در لذت شهوت و جسمي بيمار و رواني خسته از اين همه دروغ و ريا در پشت ميله هاي زندان.

گناهكار اصلي كيست؟ نويسنده اي كه با رسوايي اخلاقي اش، بنياد چند خانواده را از هم مي پاشد؟ زني كه تن به فساد اخلاقي مي دهد؟ رسانه هايي كه بر اين قضيه، سرپوش مي گذارند، حكومتي غير عادل؟ يا مردي رنجور كه به خاطر آبروي بر باد رفته اش، اقدام به انتقام گيري مي كند؟