با توجه به حدودا 134 سال گذشتن از عمررسانه ها در افغانستان به مفهوم مدرن ، به عنوان رکن چهارم دموکراسي ودر نقش اطلاع رساني وبيان عقايد شهروندان يك جامعه،رسانه ها تاكنون فراز ونشيب هاي بي شماري را طي كرده اند . با وجود محدوديت آزادي بيان واعمال فشار حکومت ها، رسالت اطلاع رساني روز نامه نگاران واصحاب مطبوعات با توجه به نقش رسانه ها (چاپي ، ديداري ، شنيداري) در ايجاد هنجارها و ارزش هاي تازه اجتماعي و تغيير در شيوه رفتار افراد جامعه ، فراموش نشده است. ونيز سير تصاعدي پديده هايي تحت عنوان تحرک رواني و يگانگي عاطفي که هر دو زمينه ساز نوسازي وتغيير در جوامع بشري مي گردند ومهمتراينكه ،نقش رهبري کننده وسايل ارتباطي جمعي و تاثير آنها در بيداري و جهت دهي افکار عمومي خصوصا درنفي استبداد و نهادينه ساختن دموکراسي ، امروزه قابل ترديد نيست ، از اهميت روز افزوني برخوردار شده ومؤثر بر قدرتهاي سياسي موجود مي گردند.كه خود به حيث چهارمين ركن قدرت در تطبيق دموكراسي وبيان خواسته ها وضروريات جوامع مدني وشهروندان آن به شمار ميرود.
نقش واهميت آزادي مطبوعات ، نه در شكل فيزيكي بلكه در انعكاس حقايق موجود در جامعه وتاثير آن در بهبود امور وتأمين عدالت وقانونمندي است. . آزادي بيان در رسانه ها بر سياست و عملکرد زمامداران حكومت تاثير مي نمايد. دولت را مكلف به اهميت قائل شدن به انتقاد مطبوعات و رسانه ها نموده و با آنچه که در رسانه ها انعکاس مي يابد با جديت انرا بيگيري وبراي رفع نواقص به ان مبادرت ميورزد ، با ديد مثبت به آن نگريسته وبرخورد مي نمايد.كه متاسفانه افغانستان و بخصوص باميان باستان با وجود ذخاير مادي ومعنوي، از اين امر مستثني است.در حاليكه آزادي بيان يكي از دستاوردهاي دولت افغانستان است، آزادي بيان به معناي واقعي وجود نداشته وتنها بيان مسايل سطحي و کلي آزاد است ،نه مسايل عميق اساسي. خودسانسوري هنوز بطور گسترده اي وجود داشته واصحاب رسانه بسياري از واقعيت هاي موجود در جامعه و برداشت هاي فكري خويش را نمي توانند بيان کنند.همچنين مؤثريت فعاليتهاي رسانه ها ومطبوعات را دلايلي چون وابستگي مالي ،نبود مطبوعات وعدم برخورداري از امنيت شغلي به چالش مي كشد.
وجود آزادي بيان را بايد در سياستها وعملكرد حاكمان محلي و دولت افغانستان در مقابل رسانه ها وتأثيرات آنها بر سياست دولت جستجوكرد.چرا كه آزادي مطبوعات ،موجوديت آن وتأثير اين آزادي بر عملكرد دولت محلي ودولت افغانستان از ضروريات اين امر مي باشد.متأسفانه نقش رسانه ها ومطبوعات در مؤثريت بر اعمال دولت مردان نديده گرفته شده وبه عبارت بهتر: مطبوعات ورسانه ها در بيان مطالب آزادند ودست اندر كاران قدرت نيز در انجام هر گونه عملي يدي طولا دارند.به همين دليل رسانه ها ومطبوعات يا موجوديت ندارند واگر هم داشته باشند به نحوي از بيان مطالب و واقعيات يك جامعه برخلاف ميل وخواسته دولتمردان معذورند.
در صورتي كه مطبوعات زبان گويا وپوياي يك جامعه است كه مي تواند نقش بس مهم در شكل گيري وتاثيرپذيري سير تحولات جامعه داشته باشد.روابظ سياسي واجتماعي شهروندان يك جامعه با دولت مردان توسط مطبوعات تامين مي شود و نبود اين تامين كننده ،مردمي بودن حكومت محلي ودولت را خدشه دار ساخته وگوياي رابطه ضعيف حكومت بامردم وچه بسا نفي مطلق چنين رابطه اي مي باشد.در چنين وضعيتي هر دو جانب وبييشتر از همه حكومت محلي ودولت ،از گزند استبداد،آفتهاي سياسي و اجتماعي در امان نخواهند بود و پويايي وانكشاف اينگونه جوامع در ظلمتي خواسته يا ناخواسته غرق خواهد شد.قلمهاي بي رنگ ، زبانهاي در كام فرورفته وانديشه هاي مدفون درچنين جوامع غير مردمي، بر رشد نابسامانيها وهنجارهاي ناپسند تأكيد خواهدكرد وجامعه اي صم وبكم و جمود، راه را براستبداد هر چه بيشتر سردمداران هموار خواهد ساخت. وسر انجامي بجز نابودي وفنا نخواهد داشت.
تا مطبوعات منحيث موضع گيرنده افكار عامه موجوديت نداشته باشد انتقادي براعمال دولت صورت نمي گيرد واستبداد وديكتاتوري مطابق با خواسته ديكتاتوران رونق خواهد گرفت. انديشه هاي منتقدين سركوب شده وحركتهاي سياسي سياستمداران سمت وسويي آشكار مي يابد.
چنين معضلي با توجه به وضعيت امنيتي مطلوب در ولايت فراموش شده باميان حادتر است ،چرا كه حداقل با وجود بيش از 500 رسانه چاپي در كابل و يا ديگر ولايات امن افغانستان ، فقط اراكن دولتي ومؤسسات نيمه دولتي باميان از اين مزايا برخوردار بوده وعامه مردم از اين نعمت محروم اند.نبود مطبعه ، بي توجهي يا كم توجهي نهادهاي مدني ودولت محلي در اين مورد باعث كمرنگ شدن نقش سياسي مردم شده ومردم، اخصا قشر عظيمي ازجوانان اين مرز وبوم در بي خبري مطلق بسر مي برند.
گرچه دلايلي چون غير مسلكي بودن كادر،كمبود امكانات مالي، غير استندرد بودن ، عدم مسئوليت پذيري،عدم رعايت قوانين رسانه ها ؛ سْواستفاده ازموقف رسانه براي تحقق اغراض ومقاصد شخصي ؛ گروهي يا قومي ؛ نفوذ عناصر و فرهنگهاي بيگانه برموقف رسانه ؛ ترويج افکار وعقايد سوء مغرضين ، عدم رعايت اصل بي طرفي، عدم درج ارقام صحيح ؛ مغشوش ساختن افکارعمومي بابيان افوات وشايعات مطبوعات را آسيب پذير ساخته است ،اما چنين دلايلي نبايد سد راه تامين حق برخورداري شهروندان يك جامعه از مطبوعات شود .رسانه ومطبوعات با تحت پوشش قرار دادن طيف عظيمي از اقشار مختلف جامعه مي تواند ابزار مفيدي جهت انتقال آگاهي هاي مختلف به ذهن وخاطر مردم وترميم وتصحيح روابط وضوابط موجود در جامعه باشند.علاوه براين نشرات رسانه ها ،بخصوص مطالعه رسانه هاي چاپي وجريده ها نشانه درك عميق وبالا بودن شعور سياسي واجتماعي افراد يك جامعه است.
----------------------------------------------------------پ.ن.ن: گرچه مطلع شديم يكي از پروژه هاي ASGP در آينده اي شايد نزديك ساخت يك مطبعه در ولايت باميان است .اما شنيدن كي بود مانند ديدن ، وما بايد همچنان چشم انتظار بمانيم تا...؟!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر