۴ هفته قبل
یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۷
مدارس؛ پاسدار جغرافیای ایدیولوژیک پاکستان
بهرام آذری آمونیایی
17 حوت سال 1387 خورشیدی
پس از آغاز به اصطلاح جنگ سرد و یورش سوسیال امپریالیسم روس به افغانستان، کشور های غربی به ویژه ایالات متحده امریکا به یاری تیوریسین های سرمایه داری به فکر تدارک و راه اندازی جنگ بزرگ و گسترده استراتژیک با مضمون نظامی، سیاسی، اقتصادی و ایدیولوژیک در دو رویکرد گرم و سرد با اتحاد جماهیر شوروی شدند. بویژه پس از تجاوز شوروی به افغانستان این برنامه بیشترین شدت خود را یافت.
افغانستان در آن روزگار حداقل نسبت به پاکستان از پرستیژ بیشتر سیاسی و نظامی در منطقه برخوردار بود و دولت مرکزی قوی و اردوی منسجم و کارا داشت.
در سال 1949 افغانستان معاهده دیورند را ملغا اعلان کرد و دولت وقت در سیاست خارجی خود مسئله یی را بنام پشتونستان گنجانید.
پاکستان که دو سال از عمر آن میگذشت، خود را با دو دشمن شرقی و غربی(هندوستان و افغانستان) روبرو دید؛ با هوشیاری تمام نخست خود را زیر چتر ایالات متحده امریکا قرار داد و سپس با تجهیز سازمان استخباراتی خود به این سازمان وظیفه داد تا از هر فرصت بدست آمده در برابر دو کشور افغانستان و هندوستان استفاده کند. آی. اس.آی با استفاده از ترفند های پخته استراتژیک برای به زانو در آوردن این دو کشور، یکی از اساسی ترین و کلیدی ترین شیوه ها را که ایجاد، تمویل و تسلیح بنیادگرایی اسلامی بود، بکار گرفت. این سازمان در میان مناطق قبایلی با جمع آوری و تمویل ملایان، آخوندها و رهبران مذهبی که در میان قبایل از نفوذ و اعتباری خاصی برخوردار بودند به تبلیغ این ایده ها پرداخت که پاکستان کشور اسلامی است، اسلام دین همه مسلمانان جهان بوده، مرز نمیشناسد و از همه علایق و خواستهای قومی و عشیره یی آزاد است. برای گسترش دین اسلام باید با کفار مبارزه کرد. چون اکثر مردم هندوستان پیرو دین هندوییزم هستند پس جهاد با این کشور فرض است و آزادی کشمیر که مردم آن مسلمان اند وظیفه اسلامی هر مسلمان است.
آی اس آی با این کار به دو هدف اساسی رسید. نخست تبلیغ ملایان دینی و گسترش تعلیمات دینی باعث شد تا داعیه "پشتونستان آزاد" ناسیونالیستهای پشتون کمرنگ و خنثا شود و از سوی دیگر مانع رشد و پیشرفت مناطق قبایلی گردد. بدین ترتیب دولت پاکستان به دو هدف مهم خود رسید. از یک سو مانع عصری شدن و پیشرفت این مناطق گردید و از سوی دیگر باعث کمرنگ کردن ناسیونالیسم پشتون شد.
تجاوز شوروی به افغانستان چانس طلایی دیگری بود که دولتمردان پاکستانی و سازمان استخباراتی پاکستان در آرزوی رسیدن به آن بودند. سردمداران اتحاد شوروی وقت که خواب رسیدن به آبهای گرم را میدیدند، به افغانستان یورش بردند و شعار کمونیزم و سوسیالیزم سردادند. اینکه این ادعا چقدر کذایی و عوام فریبانه بود بحث دیگری است.
ایالات متحده امریکا که در انتظار چنین روزی بود و گرفتن انتقام ویتنام و پیروزی نهایی بر شوروی را در تیتر اول برنامه جهان گشایی خود قرار داده بود، به یاری عربستان سعودی و انگلستان، تربیه و تمویل بنیادگرایی اسلامی را در برابر اتحاد شوروی، یگانه اهرم کارا تشخیص داد. چون پاکستان از یک سو با کشور افغانستان مرز درازی داشت و از نظر ژیوپولیتیک و ژیو استراتژیک اهمیتی خاصی را دارا بود، از سویی هم پاکستان درین نبرد با کشور های غربی بیشتر همنوا بود زیرا پرونده ارضی افغانستان با پاکستان به شدت خود ادامه داشت و افغانستان و پاکستان برای چیرگی بر یکدیگر در یک معادله نا برابر جغرافیایی مبارزه میکردند؛ ایالات متحده امریکا و انگلستان این کشور را بهترین گزینه برای نفوذ در افغانستان و رویارویی با اتحاد شوروی انتخاب کردند.
پاکستان که از هر موقع برای غلبه بر کشور ما استفاده میکرد، با سینه باز به این در خواست لبیک گفت.
دولت پاکستان با ایجاد هزار ها مدرسه دینی در پاکستان به خصوص در مناطق قبایلی در ایجاد و راه اندازی بنیادگرایی اسلامی سهم کلیدی اش را ادا کرد. گرچه ایران نیز درین میان با ایجاد ده ها تنظیم این و آنی در افغانستان کوشید تا ماهی مرادش را شکار کند، اما بیشترین تمرکز کاری این مدارس در پاکستان بود و این کشور به پایگاه های امن جهادی ها، شورشیان ناراضی، اسلامگرایان تندرو، وهابیان، سلفیان و غیره تبدیل شد. کار اساسی این مدارس در ظاهر امر داعیه جهاد فی سبیل الله و مقاومت در برابر به اصطلاح نفوذ کمونیزم بود، ولی در نهان این سازمان ها و مدارس ابزار جنگی ایالات متحده امریکا و انگلستان در نبرد بزرگ دو امپراتوری دنیا بودند که جنگ افغانستان آغاز اساسی آن به حساب می آمد. درین هنگام که افغانستان به گرهگاه اصلی تضاد دو امپریالیسم مبدل شد، مدارس دینی کارا ترین اهرم پیروزی غرب بر اتحاد شوروی وقت بودند. تعداد مدارس دینی در پاکستان معلوم نیست اما گفته میشود که 20 هزار مدرسه در پاکستان وجود دارد. در آن زمان این نیرو ها برای تخریب و سوزاندن مکاتب، از بین بردن پلها، کشتار مردم بی گناه به اتهام کمک به نیروهای روسی، قتل شخصیت های ملی، روشنفکران، کشتار داکتران و تخریب کلینیک های صحی و قتل صاحب رسوخان قومی، در پاکستان تربیه و به افغانستان گسیل میشدند. آی اس آی با ایجاد هفت تنظیم اسلامی افغان در پاکستان به مبارزه با نیروهای اشغالگر روسی و دولت دست نشانده کابل، سمت و سوی جدی داد. این تنظیم ها پیش ازآنکه به قدرت برسند، در جنگ های قومی در گیر شده، مقاومت ملی مردم افغانستان را قربانی خواستهای تنظیمی و حزبی شان کردند. پاکستان بدین وسیله کمک های هنگفت ایالات متحده امریکا، عربستان، انگلستان، فرانسه، امارات متحده عربی،آلمان، چین و غیره کشور ها را دریافت کرد و بدین وسیله اقتصاد ناتوانش را ترمیم و دارنده اردوی مجهز به سلاح هسته یی شد اما افغانستان تقریباً همه هستی و دار و ندار نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اش را از دست داد.
پس از فروپاشی شوروی هم این سازمانها و تنظیم های بنیادگرای اسلامی ساخته و پرداخته پاکستان بودند که کابل را به حمام خون مبدل ساختند و تحفه ی جز دربدری، نابودی زیربناهای اقتصادی و فرهنگی، تجزیه اردو، ازبین رفتن تأسیسات دولتی و تخریب منازل، کشتار 65 هزار کابلی، تجاوز بر دختران و زنان و نابودی 70 درصدی شهر کابل را به ارمغان نیاوردند. آنچه پاکستان ازین همه سود برد، از بین رفتن اردوی افغانستان و تجزیه دولت مرکزی به قدرت های قومی و ملوک الطوایفی بود که با روی کار آمدن گروه طالبان، آرزوهای سازمان استخبارات و دولت پاکستان تا حدی به ثمر رسید و کشور ما به وابستگی 90 در صدی این کشور در آمد.
اما حادثه یازدهم سپتامبر نشان داد که پاکستان کور خوانده است. بنیادگرایی اسلامی که پاکستان و امریکا آنرا برای نیل به اهداف دراز مدت شان آفریده بودند، بلای جان خودشان شد و این فرزند ناخلف بدون اینکه از آفریدگار خود سپاسگذاری کند به او حمله کرد.
حال این مدارس نه تنها افغانستان و پاکستان را بلکه تمام دنیا را به چالش فرا خوانده اند.
گرچه پاکستان ظاهراً در مبارزه با تروریزم جانب امریکا را گرفت و برای مبارزه با این مدارس خواست تا وجود شان را قانونی و محدود کند اما درین کار موفق نشد زیرا این مدارس ریشه هایشان را در تار و پود جامعه پاکستانی دوانده و با مافیای بزرگ تروریزم جهانی پیوند پیدا کرده بودند که دیگر یک کشور توان مقابله با آن را نداشت. با آنهم گفته میشود که این رشته سر درازی دارد و کشور های معینی به شمول پاکستان هنوز هم ازین مدارس حمایت می کنند. آنچه روشن است اینکه پاکستان در مبارزه علیه تروریزم جهانی صادق نبوده است. پس از گذشت یک سال از استقرار دولت آقای کرزی، طالبان دوباره زنده شده و به مبارزه علیه دولت جدید افغانستان و نیروهای خارجی دست بکار شدند و حملات انتحاری تروریستی را که تا پیش از یازدهم سپتامبر در تاریخ افغانستان سابقه نداشت، سازماندهی و اجرا کردند.
آی اس آی پاکستان در حادثه 11 سپتامبر نقش برجسته ی داشت. درست چند روز بعد از 11 سپتامبر چندین رسانه معتبر خبری از ارتباط مستقیم آی اس آی با "تروریستان" حملات 11 سپتامبر خبر دادند. وال ستریت ژورنال، به تاریخ 10 اکتوبر 2001 نوشت که " جنرال محمود احمد رئیس آی اس آی، ارتباط مستقیم با سعید شیخ مسوول مالی حملات 11 سپتامبر داشت و طبق هدایت جنرال محمود، سعید شیخ مبلغ صد هزار دالر امریکایی به محمد عطا ارسال داشته است. بنابر فشار دولت امریکا جنرال محمود از وظیفه اش برکنار شده است."
به اساس بررسی یک ژورنالیست فرانسوی توسعه مدارس دینی در صوبه سرحد پس از یازدهم سپتامبر 28 مرتبه نسبت به پیش از آن افزایش یافته و در سال 2005 به 6870 باب رسیده بود. پس در صوبه سرحد ده ها هزار مدرسه وجود دارد که به شست و شویی مغزی مردم پرداخته، جوانان را آماده حمله انتحاری به افغانستان و هندوستان میکنند.
عامل اصلی جلب و جذب جوانان به انتحار و شهادت در راه خدا، تبلیغ بی حد و حصر اسلام گرایان تند رو و نفوذ گسترده ی بنیادگرایی اسلامی در مدارس پاکستان بویژه در صوبه سرحد است اما افزون برین ها مشکلات اقتصادی، سطح نازل سواد، جذبه های دینی، عقب ماندگی اجتماعی و ساختار قبایلی نیز کمک میکنند تا جوانان بیشتر ترغیب به انتحار گردند.
زمانیکه افغانستان زیر اشغال روسها قرار داشت این مدارس جوانان را به جهاد علیه شوروی ها تشویق مینمودند. بیشترین منابع تغذیه این مدارس کمپ های مهاجر نشین افغانی بود و این کمپ ها به منبع سربازگیری این مدارس تبدیل شده بود. حال این مدارس جوانان را به جهاد علیه نیروهای امریکایی و شهادت در راه خدا شست و شوی مغزی میکنند. درین مدرسه ها پروسه آموزش به گونه اییست که دانش آموزان بیشتر از پیش به خوی و عادت تند روی و خشونت عادت میکنند. درین مدارس بجای مراعات و تطبیق شالوده های روان شناسانه آموزش به لت و کوب شاگردان پرداخته آنانرا به پذیرش دگماتیک اصول دینی فرا میخوانند.
درین مدرسه ها شاگردان به گونه ی پرورش می یابند که گویی جهان یک کوره ده عقب مانده است و تمدن بشری به عمامه، نماز خواندن، سر بریدن، جهاد، شهادت در راه خدا، پیراهن تنبان، تسبیح، ریش، نصوار، انتحار، دره زدن، مکتب سوزی، تخریب پل، کشتن معلمان و شاگردان، تیزاب پاشیدن به روی دختران و زنان و زندانی کردن آنان در گوشه چهار دیواری خانه فشرده میشود. به اینان گفته میشود که در افغانستان به جهاد شان ادامه دهند اما در پاکستان کاری ندارند که چه جریان دارد.
به گزارش يک روزنامه پاکستانی ملاعمر در فرمانی به نيروهای تحت امرش گفته بود که نيروهای امنيتی پاکستان، برادران مسلمان آنان اند و آنان بايد برای جهاد به افغانستان بروند. یعنی پاکستان کشور اسلامی است اما افغانستان هنوز کافرستان است.
کشوری که به افغانستان تروریزم، بم، انتحاری، لنگی، پیراهن تنبان و نصوار صادر میکند، در شهرهای لاهور و پشاور و ده ها شهر دیگر آن فحشا بیش از هر چیزی معمول است؛ در هیره مندوی لاهور، فحشا به گونه علنی رایج است؛ لاهور، کراچی و پشاور شاهد کنسرتها و محافلی اند که آواز خوانان زن بدون حجاب شرعی در صحنه حاضر شده آواز میخوانند و هیچ قید و بندی دینی و اسلامی در آنجا وجود ندارد؛ از احزاب کمونیستی گرفته تا گروهک های تروریستی و باند های مافیا درین کشور آزادانه فعالیت میکنند؛ زنان بدون حجاب شرعی در محضر عام و شهر ها گشت و گذار میکنند؛ کلیسا وجود دارد؛ سینما و رادیو و تلویزیون فعال اند. اما این کشور به ایجاد، تجهیز و تمویل سازمانها و گروهک های تروریستی پرداخته و می پردازد که هیچ یک ازین ارزشها را نمیپذیرند. عملکرد گروه طالبان را که توسط سازمان استخبارات پاکستان، ایالات متحده امریکا، انگلستان و عربستان بوجود آمده بود، در افغانستان دیدیم و از هیچ کس پوشیده نبود. آنان کوچکترین روزنه تمدن و انسانیت قرن بیست و یکم را بر روی مردم بسته بودند و این رژیم توسط پاکستان و سازمان استخبارات آن کشور تا آخرین لحظات رویداد یازدهم سپتامبر علنی و آشکار حمایت میشد.
داکتر ممتاز علی میمون، معاون امیر جماعت اسلامی در ولایت سند پاکستان در اخطاریه ی به آصف علی زرداری گفته بود که مدارس پاسداران سرحدات عقیدوی پاکستان محسوب میگردند. سکرتر جنرال وفاق المدارس العربیه، قاری محمد حنیف جلندری نیز حین اشتراک در یک بحث پارلمانی در مورد مدارس، اظهار داشت که محصلان (طالبان) مدارس و علما هر دو مسوول ایفای نقش در دفاع از سرحدات عقیدوی و جغرافیائی پاکستان هستند. صدر اعظم اسبق پاکستان، چودهری شجاعت حسین نیز گفته بود که:"مدارس اردوگاه های نظامی عقیدوی پاکستان هستند. هیچ نوع از افراط گرائی و ارعابگری در مدارس تدریس نمی شود."
بنابرین پاکستان، یگانه شرط موجودیت جغرافیایی خود را در وجود این مدارس می بیند و میکوشد به هر نوعی که شود این مدارس را حفظ کند. سردمداران پاکستان در ظاهر از مبارزه صادقانه با تروریزم دم میزند اما در نهان به این مدارس کمک می کند تا حملات دهشت افگنانه شان را در افغانستان و هند گسترش دهند تا اینکه پاکستان بتواند از یک سو این کشور ها را نا امن نگهدارد تا نتوانند داعیه های ارضی شان را با این کشور در میان بگذارند و از سوی دیگر نفوذش را از طریق سازمانهای تروریستی و مدارس بر کشور های مزبور بیشتر و گسترده تر کند.
منابع:
لوموند دیپلوماتیک، مارچ 2006
پاکستان، تروریزم و اهرم های مخفی قدرت، حکیم نعیم، دسامبر 2007
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر