جنجال برخاسته در بارهء زبان، در این اواخر نشان داد که نسبت انسان و زبان و سیاست، فوقالعاده مبهم و در عین حال، بسیار حساس است. آدمی پیش از آنکه از علم، فلسفه، حقوق بشر، و علوم زبانی جدید مدد بگیرد، به صرافت طبع میداند که بشر به زبان نیاز دارد؛ و نه تنها نیاز دارد که قوام ذات بشر به زبان است. امروز اگر بشر بیبرگ و نوا شده است، قسمآ از آن روست که ناهمزبان شده و با گفتار و کلام بیگانه گشته است. به وفور میبینیم که این بیگانگی با زبان را با وراجی و پرگویی میپوشوانند.
علاوه بر میزگردهای که در تلویزیونها برگزار شد که من ندیدم و چیزی نمیدانم، دو دوست گرامی: اسماعیل اکبر و خالد خسرو دست به یک جدال قلمی در باره زبان نیز زدند. جدال این لیبرال جوان و آن سوسیالیست پیر، نشانی از رویارویی نسل نو و کهنهء جامعهء ما نیز باشد، اما چیزی امیدوارکنندهء در آن وجود ندارد. این جدل هیچ چیزی مرا راجع به مسئله اکنون ما، یعنی پیوند "زبان و سیاست" روشن نمیکرد. اما، در عوض برای دو طرف مجال پرگویی و اظهار فضل میداد. مخصوصا آقای خسرو با نقد فاضلانهء خود بیشتر خشم و خروش، هیجان، احساسات و معلومات ابراز کرده است. آقای اکبر از زبان شناسی مدد میگیرد تا چیزی بنام ترمنولوژی ملی درست کند و خالد خسرو از جامعه شناسی، ادبیات و فلسفه طرفه معجونی درست میکند که پیش از آنکه در پی روشن کردن چیزی برای خواننده باشد، در صدد محور و میخکوب کردن حریف است. ادامه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر