با وجود جوانی، او یکی از محور ستون های ادبیات روسی و ادبیات جهانی است. در یکی از نوشته های پیشین گفته بودم، ویسوتسکی شاعر دوست داشتنی ام از عصر برونز ادبیات روسیه است. اما از عصر طلایی ادبیات روسیه، با همه احترامی که به پوشکین دارم، لرمانتف را دوست داشتنی تر یافته ام.
اینهم نمونه ی شعری از او با ترجمه ی من.
دلتنگی و اندوه
دلتنگی و اندوه... و کسی تا دستت را بگیرد، نیست
در لحظه های دشوار رنج ...
آرزوها! هوم، چه سودی از جاودان آرزو کردن؟...
که سالها درگذرند، زیباترین سالها!
عشق؟ به چه کسی؟ عشق گذرا که به هموار کردن راهش نمی ارزد
و عشق جاودانی- کیمیا بته است.
به خود نگاه می خواهی کرد؟ آنجا اثری از گذشته نیست
تنها شادی ها و اندوهان حقیر.
هیجان؟ یاوه!... چون دیر یا زود تب شیرین آن
در برابر خرد ناپدید خواهد شد
و زندگی- با یک نگاه خونسرد به چارسو
برهنه خواهد شد و در این عریانی
چه خواهی دید؟
- تهی پایان ناپذیر، شوخی ابلهانه.
ترجمه: علی رمضانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر