از وبلاگ گفتنی ها (افغان نوشت)
نوشته: افغان بلاگر
چند وقت پیش با چند تن از دوستان و فامیل رفته بودیم سالنگ. جایی را برای استراحت و تفریح انتخاب کردیم. جایی که ما انتخاب کردیم حالت فامیلی داشت و کنار رودخانه چند خیمه برپا شده بود که به کرایه داده می شد. ما هم یکی از آنها را کرایه گرفتیم. اتفاقاً در کنار ما چند فامیل دیگر نیز بودند که شامل پسرها و دخترهای جوان و خانمهای کلان سال تر نیز می شدند. با چند تن از آقایان جهت اینکه خنکی رودخانه را حس کنیم پاچه را تا زانو بالا زده و کنار رود نشستیم و پاهایمان را به خنکای آب سپردیم. فامیلهای کناری هم که قبل از ما آمده بودند در حال آب بازی و ریختن آب به سر و لباس یکدیگر بودند و مخصوصاً اینکه خانمهایشان بیشتر از آقایان در حال تفریح و آب بازی بودند. عده ای با لباس پاکستانی، عده ای با پیراهن و دامن، عده ای با چادری و اکثراً نیز بدون چادری.
توجه خاصی به آنها نداشتیم. آنها به کار خویش مشغول بودند و ما نیز به لذت بردن از سردی آب و یادآوری خاطرات و گپ و گفت خودمانی.گذشت تا اینکه وقت نان چاشت شد و ...
توجه خاصی به آنها نداشتیم. آنها به کار خویش مشغول بودند و ما نیز به لذت بردن از سردی آب و یادآوری خاطرات و گپ و گفت خودمانی.گذشت تا اینکه وقت نان چاشت شد و ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر